من محسنم
پزشکیان !
زاده امروز ۶ بهمن!
سال ۱۳۲۶ مادرم زاد مرا!
عمرم فقط ۳۲ سال بود !
آقا بزرگ و فاطمه خانم را بعنوان پدر و مادر داشتم!
معلمی را دوست داشتم و زود آغاز کردم آن را!
چه ساده و زود خدا از من راضی شد برای رفتن!
شاید خدا زود از من راضی شد تا بروم پیش خودش،شاید هم رفتم تا بیشتر نتوانم استعدادهایم را نشان دهم !
لیسانسی بیش نداشتم ولی همین کافی بود تا آن زمان و
خیلی زود نوشتن و کشیدن و هنر را یاد گرفتم ،
ولی ناجوانمردان نگذاشتند و به اوین و قزلحصارم کشاندند!
من اما حتی آنجا دست نکشیدم و نوشتم و نوشتم و کشیدم !
نوشتم :شش دفتر ،قصه های مردم کازرون و سنت های کازرون را!
گاهی نقاشی کشیدم ،طرحی زدم ،غزل نئو کلاسیک راه انداختم،رنگی بر بوم پاشیدم و گهگاهی صدایی ضبط کردم، شاید بماند یادگار برای نازنین مردم کازرون و نازنین و
منصوره ام و مهربان همسر ملیحه ام!
نازنینم که تنهایم نگذاشت و چه سخت فراق افتاد میان و من و آن سه رفیق خوبم
(دیگر دخترم_همسرم و مردم کازرونم)
من برای آن ها نوشتم :
در روزهای خلوت دلگیر برفی نام مرابر شیشه سرد زمستان با آه بنویس!
هوا برایم پس بود انگار و نوشتم:
دل گیرم از ماندن شوق سفری دارد
دُردانه پی رفتن پایی و پری دارد!
خلاصه کنم ؛
۲۴ خرداد ۵۸ نفس حبس شد.
حبسی ابدی ،خیلی زود بود یا نه، این را نمی دانم ولی خوب
می دانم کارهای روی زمین
مانده ام زیاد بود!
همان گاه گفتم :
حَضَرات کازرونی بِیلیم گِلِه پیش هم نَکنیم!
من رفتم؛ مواظب سه امانت من باشید
کازرونم
همسرم و دخترم !
اینگونه حتما تولدم مبارک ست !
۶ بهمن ماه زاد روز
شاعر،ادیب،نقاش و هنرمند بزرگ کازرون مرحوم
محسن پزشکیان گرامی باد!
با این نوشته و ادبیات که محسن پزشکیان و خانواده اون رو نابود کردید.