بگذار از سمت خودم سفر كنم. هر چند فرقي نميكند. همهي دشتها مثل «تنگستان» برايت دلتنگي ميكنند. «بندر عباس» گفته فاميليش را عوض كنند. همهي آرزويش اينست كه بندر تو باشد. «زاهدان» از وقتي قصهي زيباييات را از عارفان شنيد، لب مرزهاي عاشقي نشسته و ني ميزند.
خودت بگو از كجا شروع كنم.
از جنوب كه نخلستانهايش مثل دلم داغند يا از شمال كه شاليهايش مثل شال تو سبز. از شرق كه صبح را در خاكهاي تشنهاش انتشار ميكشد و يا از غرب كه هنوز غروب را در سرسختي كوههايش باور نكرده است.
بگذار از سمت خودم سفر كنم. هر چند فرقي نميكند. همهي دشتها مثل «تنگستان» برايت دلتنگي ميكنند. «بندر عباس» گفته فاميليش را عوض كنند. همهي آرزويش اينست كه بندر تو باشد. «زاهدان» از وقتي قصهي زيباييات را از عارفان شنيد، لب مرزهاي عاشقي نشسته و ني ميزند.
کاربران محترم می توانند جهت مطالعه متن کامل این نوشتار به قلم آقای قاسم صرافان که از آثار برگزیده جشنواره آخرین منجی می باشد به این جا (
کلیک کنید ) مراجعه نمایید.