به گزارش رجانیوز، این تحلیلها در حالی بیان و نوشته میشد که رسانهای به سراغ اصل سخنان رئیس مؤسسه امام خمینی(ره) نرفت تا اصل سخنان و مبنای منطقی استاد را از این نقل جویا شود.
فايل صوتي:
بنا بر این گزارش، آیتالله مصباح هفته گذشته در حضور جمعي از بسيجيان، هنرمندان و اعضاي حزب مؤتلفه اسلامي به نكاتي در خصوص جريانات پس از انتخابات و قصد آگاهانه برخي افراد و جريانات براي حذف يا تضعيف ولايت فقيه اشاره كردند که متن كامل اين سخنراني به همراه فایلهای صوتی در ادامه آمده است:
بسم الله الرحمن الرحيم
حضور عزيزان، بسيجيان هنرمند و عزيزان مؤتلفه اسلامي و ديگر عزيزان را خوشآمد عرض مي كنم.
به چند نكته اشاره مي كنم بعضي از اينها به كساني كه شركت ندارند، ارتباط پيدا مي كند و برخي هم نكاتي است كه به حضار گرامي ارتباط دارد.
آن نكته عامي كه به خصوص در اين ايام بيشتر در خور توجه و اهتمام است، آن را مقدمتا عرض مي كنم و عرايضم را با اشاره به يك جمله از خطبه 216 نهج البلاغه شروع مي كنم، اميدوارم از بركت انوار كلمات اهل بيت، دلهاي همه ما روشن شود و به مسئوليتهاي مهمي كه در اين عصر داريم در قشرها و پستهاي مختلف بيشتر توجه كنيم و از خداوند بخواهيم ما را ياري كند.
آن خطبه اي كه عرض كردم، خطبه اي است كه اميرالمومنين در صفين ايراد فرمودند، صفين جنگي طولاني بود كه بين اصحاب اميرالمؤمنين و حاكم شام، معاويه و يارانش اتفاق افتاد و يكي از خونينترين جنگها بود كه نهايتاً در اثر شيطنتهاي عمروعاص از يك طرف و سادهلوحي برخي از ياران اميرالمؤمنين از طرف ديگر، آن طور كه بايد و شايد اين جنگ به نفع لشكر حق تمام نشد و خساراتي براي اصحاب اميرالمؤمنين به بار آورد كه بعد هم منشأ اختلاف در سپاه اميرالمؤمنين شد. خوارج هم از همان جنگ چهره خود را نمايان كردند. نكته مهم اين است كه آنچه در واقع اين جنگ را با ناكامي مواجه كرد و بعد هم منشأ اختلافهاي زيادي شد و خوارج را به وجود آورد و جنگ نهروان و بعد هم شهادت حضرت علي و غيره شد، آنچه نقطه اصلي اين شكستها بود، اميرالمؤمنين در اين خطبه به آن اشاره مي فرمايد، اگر اين خطبه، جاي خود را باز كرده بود و شنوندگان درست درك و مضامين را درك كرده بودند، سرنوشت جنگ صفين و سرنوشت اسلام عوض ميشد، حضرت علي(ع)، نقش خودشان را ايفا كردند، راهنماييها را كردند ولي مردم آمادگي كافي براي دريافت آن نكته و عمل به آن نداشتند، نظيرش هم زياد اتفاق افتاده، پيامبر هم در غدير نقش خودشان را به خوبي ايفا كردند اما مردم آمادگي نداشتند كه استفاده كنند، بهطوري كه بعد از بيعتي كه با اميرالمؤمنين كردند، 70 روز بعد فراموش كردند.
عزيزاني كه اهل مطالعه هستند، من توصيه مي كنم خطبه 216 نهج البلاغه را كه نكات سرنوشت سازي در آن بيان شده و فلسفه حقوق اسلامي در آن جا تبيين شده و مهمترين مسايل فلسفه و حقوق اميرالمؤمنين در بياناتشان اشاره فرمودند، رمز پيروزي امتها در اين خطبه آمده است.
آن جمله اي كه در ميان همه اين خطبه انتخاب كردم، براي توجه دادن به نكته اي است كه براي بسياري از ما مورد غفلت واقع مي شود، حضرت در ابتداي خطبه اشاره مي كنند كه اصولاً حق از كجا پيدا مي شود و به مطلبي اشاره مي كنند كه در هيچيك از مكاتب فلسفه و حقوق درست تبيين نشده، ايشان مي فرمايند حق از جايي پيدا ميشود كه كسي مالك چيزي باشد، اختيارش را داشته باشد، همه هستي مملوك خداست، هر كس هرچه دارد، از خداست، ريشه همه حقوق از خداي متعال است و اولين حقي هم كه در عالم شكل مي گيرد، حق خدا بر بندگان است ولي خداي متعال از باب لطف و عنايتي كه به بندگان دارد، حق را يكطرفه قرار نداده و فرموده من بر شما حقي دارم و شما هم بر من حقي داريد، حق من بر بندگانم اين است كه اطاعت كنند، حق آنها هم اين است كه پاداش درخوري به آنها عطا كنم.
بعد از حق خدا نوبت به اين مي رسد كه خدا حقي بر بندگان، بعضي بر بعضي ديگر قرار داده است، چون همه بندگان خدا هستند و اگر حقي هم داشته باشند، خدا آن حق را به آنها مي دهد، پس هر بنده اي هم كه حقي دارد، خدا به او داده، مثل حقي كه پدر بر پسر دارد، حقي كه همسايه بر همسايه دارد، حقوقي است كه بندگان به هم دارند اما اين حقوق را خدا براي بندگان قرار داده است، همه هستي از خداست و هر چه از لوازم هستي است، از خداست. اين در مقدمه خطبه آمده است تا اينكه مي رسد به اينجا، از حق خدا كه اصل حقوق است، بگذريم، بزرگترين حقي كه خدا براي يك انسان نسبت به انسان ديگر قرار داده است، حقي است كه والي بر مردم و مردم بر والي دارند كه متقابل است، حقي كه سرپرست جامعه بر جامعه دارد و بالعكس. اين بالاترين حقي است كه خدا براي انساني نسبت به انسان ديگر قرار داده است، چرا اين را عرض كردم، ما در اين جمعي كه هستيم و در اين زماني كه هستيم، همه چيز گوياي اين است كه ما در يك محيط ديني و در يك فضاي فرهنگ اسلامي داريم، با هم گفتوگو مي كنيم، در چنين فضايي لزومي ندارد، ما از حقانيت اسلامي صحبت كنيم، بسيج بر همين اساس شكل گرفته كه در جامعه اسلامي بتواند سهم بيشتري در اجراي ارزشهاي اسلامي داشته باشد.
هنرمندان آن بخشي كه به عهده گرفتند، در حوزه كاري خودشان اين تعهد را دارند كه اين ارزشها را در حوزه كاري خود پياده كنند تا اسلام در آنجا بيشتر جلوه كند، بنابراين از اسلام صحبت كردن براي كساني كه خود را آماده احياي ارزشهاي اسلامي كردند، ضرورتي ندارد، آنچه مهم است اين است كه ما آنچه از اسلام به ذهنمان مي رسد، چيست، در گفتوگوهاي روزانه خود مي گوييم فلاني آدم متدين و دينداري است، آنچه به ذهن مي آيد، اين است كه نمازخوان است، در مراسم عزاداري شركت مي كند، اهل هيئت است، زيارت مي رود، يك مقدار بيشتر ظواهر ديني هم دارد، يك مقدار عميقتر مستحباتي را هم در زندگي رعايت مي كند، حالا من اين سؤال را مي كنم كه هيچ پيش آمده كه وقتي ميگوييم فلان كس ديندار است، يعني از حاكم اسلامي بيشتر حمايت و اطاعت مي كند، آيا اين هم به ذهن ما مي آيد؟ يا نه، آن يك مسئله اجتماعي است؟ يعني فرهنگي كه در طول قرنها در جامعه ما رواج پيدا كرده، فرهنگ ديني ما فرهنگ فردي است، من نمازم را بخوانم، روزه بگيرم، دروغ نگويم و غيره، دين را اين ها مي دانيم، اما اينكه جزء فرهنگ ديني من اين باشد كه وظايف سياسي را درست انجام دهم، خيلي دور از ذهن ما است، تا قبل از انقلاب اين نه تنها دور از محيط ديني بود، اصلاً مغاير با دينداري شمرده ميشد.
حضرت امام(ره) اشاره ميكنند كه زماني كه ميخواستند از كسي تعريف كنند كه آدم دينداري است، ضدش اين بود كه مي گفتند آدم سياسي است، يعني آدم بيتقوايي است، معنايش اين بود كه مسايل اجتماعي ربطي به دين ندارد، در اعصار ما كسي كه اين مطلب مهم را مطرح كرد، مرحوم مدرس بود كه گفت سياست ما عين ديانت ماست و كسي كه به اين شعار جامه عمل پوشاند، حضرت امام رضوانالله عليه بود، كه با زحمت زيادي سخنرانيها، نوشتهها، بيانيهها و غيره، حدود 15 سال زحمت كشيده شد تا اين اصل قرار داده شود كه وظايف سياسي ما جزيي از دين است كه بر همين اساس انقلاب ما شكل گرفت و بهعنوان انقلاب اسلامي در عالم تحقق پيدا كرد. انقلاب، يك پديد سياسي- اجتماعي است، اين پسوند اسلامي براي همين منظور است ولي قبلاً اينطوري نبود، الآن هم بعد از گذشت 30 سال از انقلاب هنوز در برخي اقشار جامعه ما اين مطلب آن طور كه بايد و شايد جا نيفتاده است، هنوز هم مسايل ديني را يك دسته و مسايل سياسي را حاشيه دين مي دانيم كه با نقطه چين به دين وصلش مي كنيم، در صورتي كه اميرالمؤمنين مي فرمايد عظيمترين حقي كه خدا براي انسان ها نسبت به هم قرار داده است، حقي است كه مسئول جامعه بر مردم و مردم بر او دارند كه بالاترين ركن دين است. مسلمان نمي تواند از اين مسئله شانه خالي كند، خدا انشاءالله ساعت به ساعت بر درجات امام بيفزايد كه بخش عظيمي از دين را احيا كرد، چون اينها فراموش شده بود، يعني نيمي از دين را حضرت امام احيا كردند، اين درست نقطه يك گرايشي است كه در عالم وجود دارد و بهخصوص بعد از پيروزي انقلاب عوامل مختلفي سعي كردند اين را رواج دهند و گاهي رنگ علمي هم به آن بدهند، علاوه بر آهنگ فلسفي كه دارد و آن مسئله سكولاريسم است، يعني مسايل سياسي و اجتماعي كه بايد جزيي از دين باشد، جداي از آن است، آن گرايش، سكولاريسم نام دارد، حالا تعبير به اين جهاني و عرفي بودن و غيره مي كنند، مي گويند دين براي آن جهان است و مسايل سياسي اين جهاني است، گاهي هم براي اينكه دينداران را از اين كار بركنار بدارند، مي گويند مسايل سياسي آلودگي دارد، دينداري بايد پاك و مقدس باشد، خوب اگر صحبت از پليدي و زشتي هست، در مسايل فردي هم پليدي و زشتي وجود دارد. كساني ممكن است ظاهر دين را با پليدي توأم كنند، مثل خرافات و عرفانهاي كاذب كه پليد و زشت است، همانطور كه در امور معنوي حق و باطلي وجود دارد و دين صحيح و باطل وجود دارد، در مسايل اجتماعي هم همينطور است، سياست حقي وجود دارد كه آن سياست اميرالمؤمنين است، سياست باطلي هم وجود دارد كه براي منافع شخصياشان ميخواهند كار كنند، اگر سياست پليد مي شود، گناه سياست نيست، بلكه گناه سياستبازان است، كما اينكه رياكاري يا خرافهگرايي و شيادي، گناه دين نيست بلكه گناه اين حقهبازها است كه به جاي صفا و معنويت، خرافات را جانشين مي كنند، اگر سياست به معناي مديريت جامعه و دخالت در سرنوشت جامعه اسلامي است، اين بخش عظيمي از دين است، "و من اعظم تلك الحقوق" به تعبير اميرالمؤمنين است.
در اين زمان، همه اقشار مواجه هستيم با يك فتنه عظيم شيطاني براي اينكه ما را از رهبري الهي و آن حقي كه خدا براي ما قرار داده جدا كند، شما الحمدلله همه هوشمند هستيد و باز به فضل انقلاب اسلامي همه مردم ما سياستمدار شده اند، امروز اگر بگوييم در دنيا هيچ ملتي درك سياسياش به اندازه ملت ايران نيست، گزاف نگفته ايم، بچه هاي كوچك هم مسايل سياسي را خوب درك مي كنيد، شما خوب درك مي كنيد كه اين شرايطي كه اخيراً اتفاق افتاد، آن روح واحدي كه در اينها بود، -حالا از هر جايي كه آب مي خورد، من نمي خواهم قضاوت كنم، چون خود شما بهتر مي دانيد سلسله جنبان اين قضايا چه بود، هر كه بود-، براي آن بود كه مسئله ولايت فقيه خرد شود، آنچه روح انقلاب اسلامي است، آنچه مشخصه اين حكومت است كه در همه عالم، اين حكومت بهعنوان حكومت ولايت فقيه شناخته مي شود، مي خواستند اين را بگيرند، اگر بشود حذفش كنند و اگر هم نشد، با تغيير قانون اساسي و اينها تضعيفش كنند، مسئله اين بود، حالا چه كساني آگاهانه در اين كار دخالت كردند و چه كساني فريب خوردند و اشتباه كردند، بنده قاضي نيستم كه قضاوت كنم، اما به هر حال هرچه بود، نقشه اصلي جناب شيطان كه رئيس اصلي همه اينها بود، اين بود كه آنچه ركن نظام اسلامي است كه باعث شده اين كشور عزت پيدا كند و ملتهاي ديگر اين را به خود جلب كند، اين مسئله است.
قوام اين كشور به اين است كه اين مردم اطاعت رهبرشان را، اطاعت از خدا مي دانند، چون دين با سياست توأم است، وقتي امام مي فرمايد جبهه ها را پر كنيد، مردم همچون نماز خواندن اين را واجب مي دانند، وقتي مي فرمايد مصوبات حكومتهاي اسلامي واجب الاطاعة است، مردم آن را همچون امري واجب مي پذيرند، آنچه رمز پيروزي اين انقلاب بود، اين بود كه مردم اطاعت از رهبر اين حكومت را همچون اطاعت از خدا براي خود مي پنداشتند، محبت اين حكومت را محبت خدا مي دانند، همان پيامبر فرمود اجر رسالت پيامبر، محبت اهل بيت است، اجر قيام و انقلاب امام، محبت جانشين اوست، اين است كه مردم را آنچنان با رهبرشان جوش مي دهد كه از هم انفكاك ناپذير هستند.
يكي از آرزوهاي مردم در اقشار مختلف اين است كه رهبرشان را ببينند، كجاي عالم چنين چيزي را سراغ داريد؟ و اين نيست چون كه او را جانشين امام زمان مي دانند، ديدن ايشان را همچون ديدن امام زمان مي دانند، البته نه اينكه خود ايشان، بلكه پرتويي از وجود مقدس امام زمان را با ديدن ولي فقيه مي بينند، امام رحمة الله مي فرمود جان من، فداي خاك پاي امام زمان، روحي لتراب مقدمه الفداه، مقام امام زمان را با كسي نمي توان مقايسه كرد اما اين يك پرتويي است از ايشان، اين رمز پيروزي و رمز پيشرفت و دوام در مقابل همه توطئه هاست كه اين را مي خواهند بگيرد، خوب هم درك كردند و تشخيص دادند، متأسفانه در درون جامعه ما آن طور كه بايد و شايد به اين مسئله توجه نشده و نمي شود، عموم مردم ما، همين مردمي كه نماز خوان و مسجدي و متدين هستند، اين چيزها را خوب درك مي كنند، اما خواصي كه مسئوليت پذير هستند در پستهاي مختلف، آنها خيلي باورشان اين نيست، آنها خيال مي كنند كه رهبر هم همچون رئيسجمهور است، اين يك جور پست است و آن هم يك جور ديگر، چندان هم فرقي ندارد، همانطور كه انتخاباتي مي شود و زد و خورد مي شود، آن هم همينطور است، فرقي نمي كند، يك عده طرفدارشان هستند و يك عده نيستند، در صورتي كه ماهيت اين دو با هم تفاوت ماهوي دارد، آن يك رهبر ديني و جانشين امام زمان دارد و آن ديگري، نماينده اي كه مردم انتخابش كردند. اين دو با هم خيلي تفاوت دارد، بله رئيسجمهور وقتي از طرف ولي فقيه نصب شد، مي شود عامل او، و آن پرتوي قداستي كه او دارد، بر اين هم مي تابد، وقتي شد رئيسجمهوری اسلامي، حكمش را از رهبر يعني از جانشين امام دريافت كرد، آن قداست بر اين هم مي تابد، آن وقت اطاعت رئيسجمهور، اطاعت مجلس و ساير نهادهای قانونی هم مي شود اطاعت خدا، اما حساب رهبر جداست، اطاعت از ايشان اطاعت از امام زمان و خداست، مردم براي او مقامي قائل هستند كه گويا از لبهاي ايشان شنيده اند كه او نايب من است. البته چنين چيزي نيست چون نصب، نصب عام است، يعني گفتند در زمان غيبت، كساني كه واجد اين شرايط هستند، از طرف امام زمان نيابت دارند، شخص تعيين نشده، اما بعد از اينكه خبرگان تأييد كردند كه بهترين شخص در خور اين مقام، فلان شخص است، مصداق اين تعريف تأييد مي شود، به هر حال "من اعظم تلك الحقوق" والي خطبه اميرالمؤمنين، همان رهبري است كه ما امروز از او ياد مي كنيم، در اول خطبه هم همين است كه حقي كه من به شما دارم، آن نكته اي كه من خواستم در اين مقدمه عرض كنم، اين است كه عزيزان ما توجه بيشتر به اين مسئله داشته باشيد كه دينداري فقط نماز خواندن نيست، اطاعت از رهبر شرعي و قانوني، اين هم جزء دين ماست، من نمي گويم، بلکه اميرالمؤمنين مي فرمايد، بالاترين حق، همين حق است، مردم هم حق دارند، مردم حقشان اين است كه رهبر تمام توانش را صرف اجراي احكام اسلامي و رفع نيازهاي مردم كند، اگر كوتاهي كند، حق مردم را ادا نكرده است، اگر به جاي اينكه شبها و روزهايش را صرف اين كند كه ببيند مصلحت مردم چه چيزي را اقتضا مي كند، در روابط بين الملل چه چيزي اقتضا مي كند، حتي برود سفر زيارتي و به اين نياز مردم رسيدگي نكند، مسئول است، و اگر بدانيم كه هرچه فكر كنيم، كم است، خدا چه نعمتي را به ما داده كه بعد از هزاران سال تاريخي كه داريم از تاريخ خودمان و اسلام، بگرديم، در حكامي كه در كشورهاي اسلامي و غيراسلامي بوده اند، چنين رهبري با چنين جامعيت نمي يابيم.
يك كساني خوب بود تحقيق مي كردند و يك بيوگرافي از حكام و سلاطين عالم مي گرفتند يك مقايسه مي كردند با امام و جانشين ايشان، بگويند آنها چه بودند و اينها چه جور دلسوزي كردند، چه بلاهايي را آنها به جان مردم وارد كردند و اينها چه بلاهايي را به جان خود خريدند، چه مشكلاتي را با فكر و فداكاري حل كردند، اي كاش مي شد چنين بحث هاي مقايسه اي انجام مي گرفت تا فرق اين عزيزان با حكام ديگر مشخص مي شد، خدا انشاءالله به ما توفيق دهد كه اينها را بشناسيم تا وظيفهامان نسبت به آنها را به خوبي انجام دهيم، به هر حال اين وظيفه اي است كه همه ما اعم از روحاني، غير روحاني، بسيجي و غير بسيجي، خواهران و مردم و همه بر عهده داريم.
حالا اگر فرصت كرديد، اين خطبه را كامل خوانديد، نكته هاي عظيمي در آن پيدا مي كنيد، ممكن است مثلاً شما به ذهنتان بيايد كه پست رهبري در افق بالايي است و كساني مي توانند به آنها كمك كنند كه همطراز خودشان باشند، فرض كنيد وزرا مي توانند به رئيسجمهور كمك كنند، علما و مراجع مي توانند به رهبر كمك كنند، در دنباله خطبه داريم كه در عالم هيچ كسي نيست كه نتواند به رهبر جامعه اسلامي كمك كند، همه مي توانند، كوچك و بزرگ و هيچ كس مستثني نيست در اين كه اين حق را ادا كنند، مثلاً كساني در قواي نظامي، مجريه، مقننه، قضائيه و غيره فكر كنند اينها دارند به وظايفاشان عمل مي كنند، ما ديگر چه كاره ايم، من طلبه ، هنرمند، دانشجو، ما چه كار به مسئولين كشور داريم، اگر چنين چيزي به فكر كسي بيايد، اميرالمؤمنين در همين خطبه پاسخ آنها را داده است، كه هيچ كس كوچكتر از اين نيست كه بتواند به حاكم اسلامي كمك كند، همه اين عظمت را دارند كه كمك كنند وبايد هم كمك كنند،. حاكم اسلامي هر كس باشد، بزرگتر از آن نيست كه بزرگتر از كمك مردم باشد، هر كس در هر حدي باشد، به كوچكترين افراد جامعه نياز دارد، يعني هيچ مسلماني نبايد خودش را نسبت به مسايل اجتماعي معاف بداند، كلكم راع و كلكم مسئول.
نتيجه اي كه مي خواهم عرض كنم به خصوص براي هنرمندان حاضر در اين مجلس، اين است كه ما فراموش نكنيم كه هنري كه ما در جامعه اسلامي داريم، مثل هنر براي هنر نيست، براي خدمت حق و مردم است، براي احقاق حقوق مردم است. براي سركوب باطل و مبارزه با فساد از خود هنرمند مسئول است. يكي از مسئوليتهاي هنرمند اين است كه در جهت تقويت رهبر جامعه اسلامي تلاش كند، با هنر خودش، چون زبان هنر از هر زباني گوياتر است، چون زباني بين المللي است، كدام زبان است كه چنين گستره اي داشته باشد، هر بي سوادي هم درك مي كند، تأثير اين زبان هم در عمق جان مردم است، بهترين واعظ سخنراني مي كند ولي شايد اثري نداشته باشد، اما شايد در هيچ جامعه اي نتوان پيدا كرد كه يك قشري تحت تأثير هنر نباشند، و اين مسئوليت هنرمند را بالا مي برد، آنچه خواستم تأكيد كنم وظيفه اي است كه در برابر رهبر جامعه داريد، كه بايد از هنر براي اداي اين حق استفاده كنيد، همه بايد اين حق را ادا كنند، اين يك مطلبي راجع به همه كساني كه مخاطب اين سخنان هستند، چه در اين مجلس و چه فراتر از اين مجلس، اين نكته ديگر كه ما بايد به آن توجه كنيم آن است كه بسياري از مزاياي انساني و مهارتهاي انساني در اثر شرايط نامناسب فرهنگي گاهي تأثير عكس دارد، همانطور كه مي دانيد در هر عامل طبيعي، تاثير بر ظرفيت خاص، مقدار خاص و شرايط خاص دارد، مثال ساده داروها هستند كه با يك دوز خاصي شفا بخش ولي بيشتر سم است، همه چيز در اين عالم در يك قالب خاصي اثر مي بخشد، اگر اين حدود در آن رعايت نشد، نه تنها اثر مطلوب ندارد بلكه اثري سوء خواهد داشت، علم همينطور است، فلسفه همينطوراست، هنر هم همينطور است، آن كساني كه هيروشيما را بمباران كردند از چه چيزي استفاده كردند؟ از پيشرفت همين علم و صنعت بهره بردند، اگر فيزيك اتمي نبود، بمب اتم هم نبود، چنين جنايت عظيمي كه مبدأ جنايتهاي ديگر شد، به سبب همين علم حاصل شد، علمي كه نور است و افتخار انسانيت است اما وقتي از مرز خود گذشت چنين خطري را به بار مي آورد، فلسفه را ملاحظه كنيد، كه مي تواند در درك هستي و آفريننده هستي و ارتباط انسان با آفريننده كمك كند و بالاخره مسايل دين را اثبات كند، اما همين مي تواند انسان را به پوچي سوق دهد، اگر فلسفه غيراسلامي و پوچ گرايي بود، همين مي شود، نهيليسم مي شود، يا ماترياليسم مي شود، آن هم فلسفه است ولي نتيجه عكس دارد، هنر هم همين است، يك فيلم مي تواند سرنوشت خانواده اي را عوض كند، بدون اينكه درسي خوانده باشد، فقط تماشاي يك فيلم اين قابليت را دارد، عكس هم دارد، يك فيلم مي تواند انساني را به پست ترين مراتب حيوانيت سوق دهد، تماشاي يك صحنه فيلم مي تواند انسان را از قدسيت ملائكه به يك حيوان تبديل كند، بنابراين اين ابزارها همانطور كه كارايي بيشتري دارد، هم منافع و هم ضررهايش بيشتر است، لذا بايد توجه كرد كه از مسير صحيح منحرف نشود، وگرنه ممكن است ضررهايي برساند كه جبران ناپذير باشد، كساني كه وارد اين مسير مي شوند، بايد با يك اراده ي قوي خود را تغذيه كنند كه با ويروس ها مقابله كنند وگرنه ممكن است آدم به قصد خوبي وارد شغلي شود ولي نتيجه معكوس دهد، به قول سعدي شد غلامي كه آب جو آرد، آب جو آمد و غلام ببرد، آدم وارد مهارتي مي شود كه خدمت كند ولي چون محيط فاسد است، شخص خدوم را هم غرق مي كند، اين در همه جا هست اما چون هنر برد بيشتري دارد، ضرر بيشتري هم دارد.
بار ديگر به همه عزيزاني كه در اين محل كه به نام مبارك حضرت امام مزين است خوشامد عرض مي كنم و از خداوند متعال در خواست مي كنيم كه معرفت نعمتهاي خودش و توفيق شكر گذاري از اين نعمت ها به خصوص نعمت نظام مقدس جمهوري اسلامي و رهبري عظيم الشان آن را به عطا كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته