خاطرهى ديگر، خاطرهى روز عرفه و روز عيد قربان است؛ كه از روز عيد قربان تا روز عيد غدير، در واقع يك مقطعى است متصل و مرتبط با مسئلهى امامت. خداى متعال در قرآن ياد ميفرمايد: «و اذ ابتلى ابراهيم ربّه بكلمات فأتمّهنّ قال انّى جاعلك للنّاس اماما».*** 1 بقره: 124؛ «و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: من تو را پيشواى مردم قرار دادم ... » *** ابراهيم از طرف پروردگار منصوب شد به امامت. چرا؟ چون از عهدهى امتحانهاى دشوار برآمد. مبدأ اين را ميشود روز عيد قربان به حساب آورد، تا روز عيد غدير كه روز امامت اميرالمؤمنين علىبنابىطالب (عليه ءالاف التّحيّة و الثّناء) است. اين هم به دنبالهى امتحانات سخت بود. اميرالمؤمنين طول حيات مباركش را با امتحان - امتحانهائى كه از آن سرافراز بيرون آمده است - گذرانده؛ از سيزده سالگى يا يازده سالگى و قبول نبوت تا ليلةالمبيت، يك جوان فداكار و فانى در پيغمبر كه آماده است جان خود را فداى پيغمبر بكند - عملاً اين را در ماجراى هجرت پيغمبر به اثبات ميرساند - و بعد هم آن امتحانهاى بزرگ در بدر و احد و حنين و خيبر و بقيهى جاها. اين منصب والا، دنبالهى اين امتحانهاست؛ لذا دلها متوجه شده است به اينكه بين عيد قربان و عيد غدير يك ارتباط است. بعضى هم اين را «دههى امامت» ناميدهاند و نام مناسبى است.
هفتهى بسيج هم يك مقطع مهم است؛ يك يادبود بزرگ است. خوب، هفتههاى زيادى را اعلام كردند، داريم در طول سال؛ اما اين يكى يك امتيازات استثنائى دارد؛ چرا؟ چون خود بسيج يك استثناء است؛ يك حادثهى بىنظير است. اينى كه در يك كشور، از يك حقيقت، از يك نظام، مردم با همهى وجود خودشان، با بهترين عناصرشان، با مؤمنترين انسانهايشان دفاع كنند و حد و مرزى در عرصههاى مختلف جهاد و دفاع نشناسند، در جاى ديگرى من سراغ ندارم؛ لااقل در اين دنياى نزديك به زمان خودمان - كه دنياى انقلابها و تحولها و نظامهاى گوناگون بوده - بنده چنين چيزى را سراغ ندارم؛ اين مخصوص انقلاب ماست؛ و اين دل نورانىِ امام بزرگوار ما بود كه به اين حقيقت دست يافت و به الهام الهى و به كمك الهى اين را تحقق بخشيد و زمينهى عظيمِ دلهاى منور مردم مؤمن، يك چنين محصولى را به انقلاب داد. بسيج اين است.
وقتى با حقيقت معنا به بسيج نگاه شود، بسيج رمز پايدارى و ماندگارى و عزت ملى است. جمعى از بهترين و مؤمنترين مردم در هر عرصهاى كه كشور و نظام به آن احتياج دارد، بىمحابا وارد شوند، همهى توان خودشان را كف دست بگيرند، بياورند توى ميدان، اجر و مزدى هم نخواهند، نام و نشانى هم برايشان مطرح نباشد؛ اين خيلى چيز مهمى است. ما عادت كردهايم؛ مثل خيلى چيزهاى مهمى كه انسان به آنها عادت ميكند و اهميت آنها را توجه نميكند. چنين چيزى در جاى ديگرى نيست.
خوب، اولين عرصهاى كه بسيج را به خود جذب كرد، عرصهى دفاع از استقلال كشور و از مرزهاى كشور بود. بحث جان بود، بحث كنار گذاشتن همهى لذتهاى زندگى بود؛ پير و جوان هم نشناخت؛ همه آمدند: زنها آمدند، مردها آمدند، نوجوانها آمدند، پيرهاى سالخورده آمدند وارد ميدان شدند و امتحان دادند. كدام امتحان از اين بالاتر؟ آن زمان هم بودند كسانى كه حاضر نبودند از جانشان يا از مالشان يا از استراحتشان، هيچ مايهاى براى كشور و براى انقلاب و براى استقلال كشور بگذارند؛ ليكن يك جمع كثيرى از مردم آمدند وسط ميدان، همه چيزشان را آوردند وسط ميدان - از جان، از مال، از آسايش، از آبرو - و استقلال و عزت كشور را حفظ كردند.
مطمئن باشيد اگر حضور بسيج مستضعفين در هشت سال دفاع مقدس نبود، امروز سرنوشت كشور چيز ديگرى بود؛ دشمن مسلط ميشد و اين حركت عمومى، اين هيجان عمومى، اين جوانى كه خودش مىآمد، همهى خانوادهى خودش را هم در پشت جبهه در حال و هواى دفاع از انقلاب و دفاع از كشور و دفاع از نظام قرار ميداد، پديد نمىآمد؛ اين خيلى حادثهى عظيمى بود.
بعد از دوران جنگ هم در همهى حوادث، بسيج جلودار بوده است، پيشرو بوده است، خطشكن بوده است. اگر بحث اقتدار سياسى و ايستادگى سياسى مطرح بوده، اين جريان عظيمِ بسيج مردم در سرتاسر كشور اين شعار را تثبيت كردند، به رخ دنيا كشيدند؛ اگر بحث فرهنگى بوده است، اگر بحث سازندگى بوده است، چقدر در سرتاسر اين كشور كارهاى عظيم به وسيلهى نيروهاى بسيجى انجام گرفت. حتّى در ميدانهاى علمى - اشاره كردند؛ اين بيانات، بيانات خوبى بود - در عرصه هاى علمى، جوانان مؤمن كه خصوصيتشان همين است كه مؤمناند، دنبال نام و نشان نيستند، از همهى ظرفيت استفاده ميكنند؛ هدف هم آرمانهاى نظام اسلامى است. معناى بسيجى اين است. جوانهائى با اين خصوصيات وارد ميدان شدند. امروز افتخارات كشور، ساخته و پرداختهى دست همين انسانهاى خدوم و باارزش است. نشناختن اين حقائق - يعنى نشناختن معناى بسيج - خود اين، ظلم به بسيج است.
بعضى تصور كردند بسيج منحصر است در همين تعداد گردانهاى بسيجى يا سازمانهاى نظامى بسيجى - اينها البته جزو بهترين بسيجىها هستند - اما بسيج فقط اين نيست؛ بسيج گسترده است، در همهى عرصهها. شايد صدها برابر يا بيش از صدها برابر آن تعدادى كه در قالبهاى نظامى هستند، در قالبهاى غير نظامى هستند، در بخشهاى مختلف؛ در دانشگاه يك جور، در كارگاه يك جور، در قشرهاى مختلف مردم يك جور، در روستاها يك جور، در شهرها يك جور، در ميان عشاير يك جور، در حوزههاى علميه يك جور. بسيج حضور دارد؛ يك حضور فراگير و مقتدر و تمامنشدنى. بسيج نه به پول وابسته است، نه به عنوان و جاه و جلال وابسته است، نه به دستور از بالا وابسته است. معيار بسيج، بصيرت است و ايمان. ايمان از دل او ميجوشد، او را به كار وادار ميكند؛ بصيرت هم به او تفهيم ميكند كه چگونه حركت كند، معيارها را چگونه تشخيص بدهد، راه را چگونه طى كند. اين معناى بسيجى است.
هيچ تشكل ديگرى قابل مقايسهى با مجموعهى بسيج نيست. اين شكل سازمانيابى بسيجى هم ديگر قابل تكرار نيست، قابل تقليد نيست؛ اين مخصوص خود بسيج است، خصوصيت هم متعلق به بسيج است. نشناختن اين، ظلم است به بسيج. و وقتى انسان حقيقت بسيج را ميداند، آن وقت ميفهمد سرّ مخالفتها و دشمنىها و عنادهائى كه هدايت ميشود از طرف دشمنان انقلاب و دشمنان كشور و دشمنان نظام به سوى بسيج؛ علت اين دشمنىها را انسان ميفهمد. قلههاى بلند، بيشتر آماج قرار ميگيرند. نشانهاى برجسته، زودتر مورد توجه واقع ميشوند و آماج دشمنى قرار ميگيرند.
دشمنان ميدانند كه حضور بسيجى، واقعيت بسيج در كشور و در ميان ملت ايران چقدر اهميت دارد؛ لذا همت ميگمارند بر اينكه اين حقيقت مؤثر و كارآمد و نافذ را مورد تهاجم قرار بدهند. البته اين مظلوميت است. مظلوميت، مطلقاً به معناى ضعف نيست. قوىترين انسانهاى دنيا هم مظلوم واقع شدند. اميرالمؤمنين نيرومندترين انسان دورانهاى گوناگون است و مظلومترين انسانها هم هست. انقلاب ما و نظام جمهورى اسلامى جزو مقتدرترين و نافذترين پديدههاى دوران معاصر است، اما مظلوم هم هست. شخص امام بزرگوارمان - يك انسان مقتدر و قوى كه ميتوانست دنيا را تكان بدهد و تكان داد - جزو مظلومترين انسانهاى زمان خودش بود. بنابراين مظلوميت منافات ندارد با اقتدار. بسيج مظلوم است، ولى مقتدر است، نافذ است، اثرگذار است؛ اين اثرگذارى باقى خواهد ماند و بايد اين را روزبهروز خود عناصر بسيجى و مجموعههاى بسيجى تقويت و عميقتر كنند. تا بسيج هست، نظام اسلامى و جمهورى اسلامى از سوى دشمنان تهديد نخواهد شد؛ اين يك ركن اساسى است. در قضاياى مختلف هم بسيج كارآمدى خود را كاملاً نشان داده است.
آنچه مهم است براى مجموعههاى گوناگون مؤمن - كه در همه جاى كشور، در همهى قشرها، بدون هيچگونه اختلافى حضور دارند؛ كه اسم آنها اسم بسيج است؛ توصيف آنها به بسيج، يك توصيف حقيقى و واقعى است - اين است كه مراقبت كنند، آسيبشناسى كنند، نگذارند نقشههاى دشمن در آسيب زدن و آفت وارد كردن توفيق پيدا كند؛ اين مهم است. در همهى حركتهاى موفق، دو كار لازم است: يك كار، پيشبينىهاى راه براى پيشرفت؛ كار دوم، ملاحظهى نقصها و آفتزدائىها و شناخت آسيبها، براى اينكه ضعفها برطرف شود. اين هم پيشبينى است؛ اين هم مثل پيشبينى راه پيشرفت، جزو واجبات و فرائض هر حركت است.
همه اين را امروز فهميدهاند و دانستهاند كه مواجههى استكبار با نظام جمهورى اسلامى، ديگر از نوع مواجههى دههى اول انقلاب نيست. در آن مواجهه، زورآزمائى كردند؛ شكست خوردند. مواجههى سخت بود؛ ايجاد جنگ بود، كودتا بود. در اول انقلاب كودتا راه انداختند، شكست خوردند؛ شورشهاى قومى راه انداختند، سركوب شدند و شكست خوردند؛ جنگ تحميلى را به راه انداختند كه هشت سال به طول انجاميد، شكست خوردند؛ پس دنبال اين راهها نخواهند رفت، يعنى احتمالش ضعيف است. البته بايد هميشه هشيارى نسبت به همهى جوانب باشد. اما اين، اولويت استكبار در مواجههى با نظام اسلامى نيست. اولويت، آن چيزى است كه امروز به آن ميگويند جنگ نرم؛ يعنى جنگ به وسيلهى ابزارهاى فرهنگى، به وسيلهى نفوذ، به وسيلهى دروغ، به وسيلهى شايعهپراكنى؛ با ابزارهاى پيشرفتهاى كه امروز وجود دارد، ابزارهاى ارتباطىاى كه ده سال قبل و پانزده سال قبل و سى سال قبل نبود، امروز گسترش پيدا كرده. جنگ نرم يعنى ايجاد ترديد در دلها و ذهنهاى مردم.
يكى از ابزارها در جنگ نرم اين است كه مردم را در يك جامعه نسبت به يكديگر بدبين كنند، بددل كنند، اختلاف ايجاد كنند؛ يك بهانهاى پيدا كنند، با اين بهانه بين مردم ايجاد اختلاف كنند؛ مثل همين قضاياى بعد از انتخابات امسال كه ديديد يك بهانهاى درست كردند، بين مردم ايجاد اختلافى كردند. خوشبختانه مردم ما بابصيرتند. اينجور كارى در كشورهاى ديگر اوضاع كشور را بكلى عوض كرد؛ در جاهاى ديگر، ترديدافكنى در دلهاى مردم نسبت به يكديگر؛ يك بهانهاى مثل بهانهى انتخابات را پيش بكشند، ايجاد ترديد كنند، دلها را نسبت به يكديگر چركين كنند، مردم را در مقابل هم قرار بدهند؛ بعد در ميانه، عناصر دستآموزِ مغرضِ معاند را به كارهاى خلاف وادار كنند و مسئولين كشور نتوانند تشخيص بدهند كى بود، چى بود، چه شد. اين جزو طرحهاى اساسى است. اينجور كارى را دنبال ميكنند.
خوب، شما ببينيد در يك چنين وضعيتى چه چيزى بيش از همه براى انسان مهم است؟ بصيرت. بنده بارها بر روى بصيرت تكيه ميكنم، به خاطر همين. مردم بدانند چه اتفاقى دارد مىافتد؛ ببينند آن دستى را كه دارد صحنهگردانى ميكند، صحنه را شلوغ ميكند تا در خلال شلوغىهاى مردم، يك عنصر خائنى، يك عنصر دستنشانده و دستآموزى بيايد كارى را كه آنها ميخواهند، انجام بدهد و نشود او را توى مردم پيدا كرد؛ اين كارى است كه دشمن ميخواهد انجام بدهد. هر اقدامى كه به بصيرت منتهى بشود، بتواند عنصر خائن را، عنصر بدخواه را از آحاد مردم و تودهى مردم جدا كند، او را مشخص كند، اين خوب است. هر اقدامى كه فضا را مغشوش كند، مشوش كند، انسانها را نسبت به يكديگر مردد كند، فضاى تهمتآلود باشد، مجرم و غير مجرم در آن مخلوط بشوند، اين فضا مضر است، مخالف است.
اصرار بنده بر اين است كه آحاد مردم، ملت ايران، جريانات مختلف سياسى، همه در مقابل آن افراد معدودى كه با اصل اين انقلاب مخالفند، با اصل استقلال كشور مخالفند، هدفشان دودستى تقديم كردن كشور به آمريكا و به استكبار است، با يكديگر يكى باشند. دشمن از اينگونه عناصر در داخل ملتها دارد؛ در داخل ملت ما هم اينجور كسانى هستند، معدودى از اين قبيل پيدا ميشوند. متن ملت، آحاد مردم، اين تودهى عظيم مردمى - از خواص تا عامهى مردم - اينها را بايد از آن عناصر معدود خودفروخته جدا كرد؛ نبايد اشتباه اتفاق بيفتد. من مىبينم در بعضى از اظهارات، در بعضى از حرفها، فضا آنچنان مغشوش ميشود كه افراد سردرگم ميشوند؛ مردم نسبت به همديگر، نسبت به نخبگانشان، نسبت به مسئولانشان بدبين ميشوند؛ اين درست نيست.
حالا بعضىها - چه مطبوعات، چه بعضى از عناصر گوناگون - توصيهپذير نيستند؛ آنها از ما توصيه نميخواهند؛ معلوم نيست سياستهاى بعضى از اين دستگاهها و مطبوعات و رسانهها را كى معين ميكند و كجا معين ميشود - نانشان در ايجاد اختلاف است - اما آن كسانى كه مصالح كشور را ميخواهند، مايلند حقائق را غالب كنند، من توصيهام به آنها اين است كه از اين اختلافات جزئى و غير اصولى صرف نظر كنند. شايعهسازى و شايعهپراكنى درست نيست. انسان مىبيند صريحاً و علناً به مسئولين كشور - كسانى كه بارهاى كشور را بر دوش دارند - تهمت ميزنند، نسبت به اينها شايعهسازى ميكنند؛ فرق هم نميكند، چه رئيس جمهور باشد، چه رئيس مجلس باشد، چه رئيس مجمع تشخيص مصلحت باشد، چه رئيس قوهى قضائيه باشد؛ اينها مسئولين كشورند. مسئولين كشور كسانى هستند كه زمام يك كارى به اينها سپرده است؛ مردم بايد به اينها اعتماد داشته باشند، حسن ظن داشته باشند. نبايد شايعهپراكنى كرد؛ دشمن اين را ميخواهد. دشمن ميخواهد شايعهپراكنى كند؛ ميخواهد دلها را نسبت به يكديگر، نسبت به مسئولين بدبين كند.
ديديد شما در اوائل همين حوادث بعد از انتخابات - اين فتنهى بعد از انتخابات - اولين كارى كه شد، ترديدافكنى در كار مسئولين رسمى كشور بود؛ در كار شوراى نگهبان، در كار وزارت كشور. اين ترديدافكنىها خيلى مضر است؛ دشمن اين را ميخواهد. جوانان بسيجى بايد ايمان را، بصيرت را، انگيزه را، رعايت موازين و معيارها را، اينها همه را با هم ملاحظه كنند.
از جملهى چيزهاى مهمى كه بايد مورد توجه قرار بگيرد، تنوع عرصههاى حضور بسيج است. اين رويكردى كه اخيراً براى بسيج اعلام شد - رويكرد علم، نوآورى علمى، كار فرهنگى - بسيار چيز مباركى است. خيلى كارها هست كه بايد انجام بگيرد، كه جز با روحيهى بسيجى و با همين ايمان جوشان امكانپذير نيست. مطمئن باشيد تا بسيج در اين كشور هست، تا اين روحيهى صدق و صفا و خدمت بىمزد و منت در ميان مردم ما - بخصوص جوانان ما - وجود دارد، دشمن هيچگونه لطمهاى به اين انقلاب و به اين نظام و به اين كشور نخواهد توانست وارد كند.
كسانى هم كه با اشارهى دشمن، با تشويق دشمن، با لبخند دشمن، با كف زدن دشمن برايشان، ميخواهند با اين نظام، با اين قانون اساسى، با اين حركت عظيم مردمى مواجه كنند، سرشان را دارند به سنگ ميزنند؛ سر به ديوار ميكوبند، كار بيهوده ميكنند. مراقب باشيد، مواظب باشيد، نميشود هر كسى را بمجرد يك خطائى يا اشتباهى گفت منافق؛ نميشود هر كسى را بمجرد اينكه يك كلمه حرفى برخلاف آنچه كه من و شما فكر ميكنيم، زد، بگوئيم آقا اين ضد ولايت فقيه است. در تشخيصها خيلى بايد مراقبت كنيد. من تأكيدم به شما جوانان عزيز، فرزندان عزيز خود من، جوانان پرشور اين كشور در سرتاسر ميهن عزيز، همين است. انگيزهها با شدت، با قوّت، با ايمان كامل، با اميد كامل به آينده حفظ بشود؛ اما در تشخيصها و در مصداقهاى مختلف دقت بشود. بىدقتى در مصداقها، گاهى اوقات ضررها و لطمات بزرگى خواهد زد.
به خداى متعال توكل كنيد و از خداى متعال كمك بخواهيد. من دعاگوى شما هستم. انشاءاللَّه توجهات حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) شامل حال همهى شما و همهى جوانان اين كشور و همهى مردم عزيز ما باشد و انشاءاللَّه ادعيهى زاكيهى آن بزرگوار بتواند ما را در همهى اين راهها كمك كند و دستگير اين ملت عزيز باشد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
قطعه شعری برای رهبر عزیزم
رهبرم ای عشق من ، جانم فدای لحظه ات
شاد باشی همچنان ، آید بسوی ما غمت
در مسیر ما فروزان هست نورت یا علی
مرهم زخم دل هر عاشقی سید علی
آن کلام دلنشینت میرود در جان ما
هم وجود نازنینت با یقین درمان ما
در تولا چشم هایم عشق را پیدا کند
صورت زیبایت آقا ، هر گره را وا کند
دیدنی ها دیده ام از فضل جدت یا علی
همچو یک دیوانه در راهت شدم سید علی
حاصل کار هزاران در ید تائید توست
آنچه پنهان است از ما با یقین در دید توست
بی محبت با تو عهدی هر کسی هم بسته است
در مسیر حق بلاشک خسته و وابسته است
عهد دیرین شاید از اقرار یک کاری متین
کشف حالت کار هر کس نیست جز اهل یقین
بس در این فرصت بیامد هر طرف نوعی عمل
بار دیگر شد بپا از فضل حق جنگ جمل
معرفت نسبت به هر کس در جهان کار ولی است
پیرو تو هر که باشد تابع مولا علی است
صرف و نحو و خواندن بسیار هم معیار نیست
هر که دارد مجلس و درس و سخن هم یار نیست
جعفری در راه تو سر میدهد مولای من
انتهای قله عشق تو باشد جای من
سروده ای از محمدرضا جعفری – تهران مهرماه 1388