|
گرماي تابستان 57 و گرماي درگيريهاي انقلابي كورهبازاري راه انداخته بود! خبر رسيده بود كه توي شهرهاي بزرگ و مركزي درگيريها بالا گرفته و كار به حكومت نظامي رسيده. استوار "كُللي" توي پاسگاه لميده بود و انجام وظيفه ميكرد! خبرهاي حكومت نظامي را كه شنيد قاعدهي: «ما را چه كَم از مردم طهران!» از ذهنش گذشت. از طرفي اگر ميشد كه بشود، هم حسابي به عنوان فرماندهي نمونهي پاسگاه ژاندارمري "خشت" سر زبان ميافتاد و مترقي به ارتقاي رتبه ميشد و هم گوي سبقت ِ نظم و انتظام و حكومت نظامي و هزار جور پيشرفت ديگر را از كازرون ميربود! اگر ميخواست بنشيند تا مسئولين اعليحضرتي بين نقشهي پر درگيري نام اين نقطهي استراتژيك(!) را پيدا كنند و بعد هم لابد دستور حكومت نظامي را ابلاغ كنند و بعد تا برسد... ميشود يك عمر! كار خودش بود. هم خودي نشان ميداد و هم لياقتهاي نهفتهي وجودياش را به عرصهي نمايش ميفرستاد! اولين كار اين بود كه دستور بگيرد. خبري از مقامات عالي رتبه نبود. خودش ارشد و خودش زيردست. ابلاغ فرمود كه بايستي منطقهي "خشت" و البته "حومه"ي شريفه بنا بر قوانين ابلاغي(!) مشمول محدوديت و منع تردد و غير از آن شوند! ابلاغ را كه صورت داد، رسيد به نقطهي اعلام عمومي جهت ملت ِ شاهدوست!!!
اعلاميه را نوشت و منتشر كرد. كأنه همان حكومت نظامي طهران! از ساعت فلان تا فلان كسي حق تردد ندارد. تا اطلاع ثانوي ورود و خروج محدود است! از آن گذشته به جهت شرايط ويژهي منطقهاي، مقرراتي بر مقررات طهران اضافه كرد. توي طهران مرغ و خروس نبود اما اينجا فراوان يافت ميشد. پس قوانين جناب "كُللي" ورود و خروج و حركت و تجمع آنها را هم محدود كرد! در طهران تجمع بيش از دو نفر ممنوع بود و اينجا به جهت مصالح خاصه، تجمع به هر نحو ممنوع اعلام شد حتا تجمع دو نفر(!) خَر (حيواني است چهار پا، دراز گوش، بار بر، مطيع، سر به زير و خوشآواز كه ظاهرا در برخي مناطق به اسم الاغ شناخته ميشود!)
"كُللي" نوشت و منتشر كرد. كلي حكومت نظامي كرد. كلي اسم در كرد. و باز آگهي داد. اين بار به مقررات قبلي افزود: «خارج نمودن دام(گاو-بز) و لبنيات(ماست-شير) و مواد فاسد شدني(گوشت) از خشت و حومه ممنوع خواهد بود.»! او براي متخلفين تا شش ماه حبس در پاسگاه را هم اعلام كرد.
این داستان استوارکللی قبلا با ادبیاتی هنری و جذاب توسط دکتر محمد عارف در کتاب خاک خنده ریز چاپ شده است.لطفا به آقای بابایی بفرمایید رفرنس بدهد.