سوال اين است : چگونه مي توان به معرفت خداوند دست يافت؟ در پاسخ به اين سوال حضرت علي (ع) ميفرمايد : " من عرف نفسه عرف ربه " هر كس خودش را شناخت پروردگارش را شناخته است .
حال چگونه به معرفت و شناخت نسبت به رسول خدا و اهل بيت او برسيم ؟ سفارش شده در زمان غيبت اين دعا را بخوانيد : " اللهم عرفني نفسك فان لم تعرفني نفسك لم اعرف رسولك اللهم عرفني رسولك فانك ان لم تعرفني رسولك لم اعرف حجتك اللهم عرفني حجتك فان لم تعرفني حجتك ضللت عن ديني " خدايا خودت را به من بشناسان كه اگر خودت را نشناساني رسولت را نمي شناسيم خدايا رسولت را به من بشناسان كه اگر نشناساني حجت تو را نخواهيم شناخت خدايا حجتت را به من شناسان كه اگر نشناساني از دين خود گمراه خواهم شد .
آري شهيد قبل از شهادت سيري را طي نموده كه بدون آن شهادت غير ممكن بود . ابتدا نگاهي بر درون خود نمود و عكس يار را در آينه وجود خودش مشاهده كرد و از همين جا اولين جرقه عشق در وجودش ايجاد گرديد . به دنبال همين آشنايي آدرس را به او دادند كه براي آشنايي بيشتر با معشوق بايد به دنبال آن برود. آدرس زسول خدا و ائمه معصومين عليهم السلام اند ، همان كساني كه بيشترين كمك را در اين مسير به او دادند و بدون شناخت آنها كه آن نيز با شناخت خدا محقق مي شود طي نمودن مسير ، ره بي خضر است كه " طي اين مرحله بي همرهي خضر مكن " ؛ شهيد براي قرب و نزديكي به يار براي فناي در او بايد از چشمه سار ولايت جرعه اي بنوشد تا آنجا كه مِي وجود ولايت او را سرمست كند و شيدا و واله، سراسيمه او را به دنبال معشوق مي كشانذ به طوري كه تعلقان دنيوي نه تنها او را شيفته خود نمي كند بلكه او عكس يار را در همه آنها مي بيند و " به هر جا بنگرم آنجا تو بينم " را با تمام وجود درك مي كند . مرگ براي او زيبا ترين لحظه عمر محسوب مي شود و همه اين ها را از پاي درس هاي ولايت آموخته و با ولايت پيموده است چرا كه ظلالت و و گمراهي ، تاريكي و خاموشسي همواره سرگذشت بريدگان از ولايت در سراسر تاريخ بوده و هست.
راستي داستان آب خواستن حضرت علي اكبر (غ) از امام حسين (ع) را چگونه بايد تحليل كرد ؟ آيا مي توان باور كرد كه شخصيتي چون علي اكبر با آن مقام و با اطلاعي كه از وضعيت پدر و عدم امكان دسترسي اش به آب داشت باز اين تقاضا را مطرح مي كند ؟ يا داستان را بايد با دقت بيشتري نگريست ؟ بله ، علي اكبر واقعا از پدر تقاضاي آب مي كند اما نه آن آبي كه كوفيان توان مضايقه آن را داشته باشند ؛ او از پدر آب ولايت را مي خواهد ، همان آبي كه از هر شرابي بيشتر انسان را به وجد مي آورد و سرمستانه او را به ميدان كارزار مي كشاند .
آري امام حسين (ع) علي اكبر را ميهمان كام خشكيده مي كند اما علي اكبر از اين فرصت استفاده كرده و از چشمه سار ولايت ابي عبدالله خود را سيراب مي نمايد چرا كه اين سيرابي او را مست مي كند و وعده سرمستي نهايي را از دستان رسول خدا از پدر مي گيرد و آنجاست كه ديگر لحظه اي هم توان ماندن ندارد و بايد هر چه سريعتر حركت كند تا به استقبال اربا اربا شدن برود.
شهدا راه شهادت را از كربلا و در كربلا يافتند لذا بي كربلا ديگر امكان رسيدن به اين مقام نيست .
حسين (ع) خورشيد نيست بلكه به قول سيد شهيدان اهل قلم شهيد آويني ، چشمه خورشيد است . شهدا راه صد ساله را در كربلا يك شبه طي كردند چرا كه مخاطب ابي عبدالله قرار گرفتند كه به ياران خود فرمود :
" يابن الكرام انما الموت الا تنظره تعبر بكم عن النفوس و الضراء الي الجنان الواسعه و النعيم الدائمه فايكم يكره ان ينتقل من سجن الي قصر" اي فرزندان كرامت ! مرگ نيست مگر يكي كه شما را از سختي و مشقت به باغ هاي وسيع و نعمت هاي جاودان مي رساند پس كدام يك از شما از اين كه از زندان به قصر منتقل شود ناخشنود است .
عاشورا نمي گدارد حق و باطل با هم آميخته شود تا انسان هاي مستعد در سرگرداني انتخاب ، بين حق و باطل را جمع نكنند ئ مصلحت انديشي را كه همان راضي شدن به عمر كوتاه دنياست را پيشه خود نسازند ، صبح عاشورا ديگر حر بايد انتخاب مسير نمايد ديگر نمي تواند كج دار و مريض رفتار نمايد . كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا يعني راه شهادت براي هميشه تاريخ باز است لكن اين راه از كربلا مي گذرد و در اين راه اسراري است كه جز با چشيدن آشكار نمي شود . به اميد آن روز .