محمد رضا اسدزاده - پس از انتشار آخرین نظرات دکتر سروش در دانشگاه های غرب مبنی بر بشری بودن قرآن، این مساله از سوی اندیشمندان مورد نقد و برخورد جدی روبرو شد.
در پی انتشار نظراتی درباره بشری بودن قرآن کریم، استاد بهاءالدین خرمشاهی، قرآنپژوه و مترجم قرآن در ایران،از جمله اولین چهره هایی بود که پاسخ هایی به نظرات دکتر سروش داد و این پدیده را با عنوان قرآن ستیزی در جهان اسلام مطرح کرد. خرمشاهی درگفت وگو با خبرانلاین مجددا پاسخ های خود را تبیین کرده است:
نظر شما درباره جریان تجدد گرایی در جهان اسلام چیست؟
گروهی اندکشمار از تجددگرایان قرآننشناس و خارق اجماع، حتی به قیمت آلوده شدن به ارتداد وبرگشت وخارج شدن از اسلام تأویلاتی بنیان کن را که مشکل افزاست نه مشکل گشا، به هم می بافتند. به امید حل کدام مشکل، این همه مشکل در میان آورده اند؟ مسلمان نبودن ابتدایی برای کسی گناه نیست. اما ادعای مسلمانی، به قاعده «اخذ به شئ اخذ به لوازم آن است»، با این پراکندهگوییهای ضد اصول و ضروریات اسلام، جمع نمی شود. این تأویلات غیرقانونی، بلکه قانون شکن، مخالف نظر صاحب قرآن است. اینها به وفق گفته ای از اونامونو، فیلسوف و متکلم بزرگ معاصر اسپانیایی: برای قطع تب، ریشه حیات انسان را قطع میکنند.
اینها چون از حد تأویل مجاز فراتر رفته و حقانیت و وحیانیت قرآن کریم و به همراه آن صحت نبوت پیامبر اسلام (ص) را زیر سوال می برند،حالا تا حد انکار این دو عقیده ضروری اسلامی پیش رفتهاند، ناگزیر تعبیر و نامی مناسبتر از «قرآنستیزان» برای آنها نداریم.
این تجددگرایان که خود یا دیگران آنان را اصلاحگر دینی میشمارند به جای دفع شبهات یا رفع خرافات که در پیرامون و حوزه هر دینی خواه و ناخواه پدید میآید، اساس و اصول اعتقادی اسلامی را تحت عنوان نقد ادبی زبانشناسانه و روانشناسانه و جامعهشناسانه به کلی خدشهدار کرده اند.
آیا در گذشته این گونه تجددگرایی در دین و مسائل مطرح شده درباره قرآن در جهان اسلام سابقه داشته است؟
سرسلسله این تجدیدگرایان بیمحابا سرسید احمدخان هندی در سال های 1817 - 1898 میلادی است که تفسیر ناتمامی هم بر قرآن کریم نوشته است. او معتقد بود «نبوت یک ملکه طبیعی خاص، نظیر سایر قوای بشری است که به هنگام اقتضای وقت و محیط شکوفا میشود، چنانکه میوه و گل درختان به موقع خویش میشکفند و میرسند... به نظر او پیامبر(ص) وحی را مستقیماً از خداوند دریافت میکند. جبرئیل فیالواقع جلوه مجازی و کنایی قوه یا ملکه پیامبری است. به نظر او وحی چیزی نیست که از بیرون به پیامبر برسد، بلکه همانا فعالیت عقل الوهی در نفس و عقل قدسی بشری اوست.
بعد هم نصر حامد ابوزید متولد 1943 میلادی متفکر نواندیش و قرآنپژوه مصری بود. نصر حامد ابوزید از نقد ادبی فراتر رفت و پا به عرصه نقد فلسفی، جامعه شناسانه، روانشناسانه و تاویلگرانه بیمحابا نهاد و پارهای از آرائ قرآنپژوهی کمسابقه و بیپروایش در سالهای 1993 تا 1996 سبب جنجال بسیار در مصر و سرانجام صدور حکم ارتداد وی از سوی جامع و جامعه الازهر گردید. او قرآن را متنی تاریخی و فرهنگمند و متأثر از زمانه و زمینه نزول تدریجی (23 ساله) آن شمرد.
ابوزید همتایان و همفکران تندروتری در جهان اسلام، نیز در میان تجدیدگرایان اصلاحگرای ایران پیدا کرد نظیر محمد ارغون و حسن حنفی و دیگران، که ملغمهای ناگوار و به شدت مخالف اعتقادات و ضروریات اسلامی درباره قرآن گفتند و نوشتند و میگویند و مینویسند. آراء اینان که کپیهبرداری از اقوال خارق اجماع سرسید احمدخان هندی و ابوزید است، تأویلات جسورانه و بیمحابا و بی در و پیکر و بی منطق و استدلال درباره وحی و نبوت است.
اینها درباره قرآن چه نظراتی را مطرح می کردند؟
اینها اولا وحی را نه آسمانی، و قرآن را نه وحیانی (طبق اعتقاد رسمی اسلامی)، بلکه الهامی میدانند. چیزی شبیه شعر و دیگر اینکه حضرت پیامبر (ص) را نه برگزیده خداوند، بلکه همانند شاعر و عارف میشمارند و میگویند او از شدت تقرب و اتصال با خداوند به مقامی رسیده بود که تقدس و قدسیت یافته بود. و لذا «صورت» وحی را از سوی خداوند به او الهام می شد و او در عین ارتباط با زمینه فرهنگی زمانه، به آن «محتوا» میداد.
برخی معتقدند این مقولات پیش از این در صدراسلام سابقه داشته و پشتوانه هایی در تاریخ اسلام دارد؟
بله میگویند این حرفها در تاریخ اسلام سابقه دارد و برای دست و پا کردن پشتیبان و پشتوانه، به نحوی مبهم و سطحی ادعا میکنند که بعضی از عرفا، مانند مولوی و معتزلیان هم همین حرفها را زدهاند. میگویند معتزله، همانند شیعه قائل به حادث بودن یا مخلوق بودن قرآن بودهاند، و شیعه هنوز هم بر این اعتقاد است. البته ظاهر حرف اخیر در اینکه معتزله و شیعه قرآن را حادث/ مخلوق میدانند درست است. اما باطن آن درست نیست.
اینها خود را نواعتزالی میشمارند. و در اوج بیپروایی میگویند پیامبر(ص) و وحی قرآن (به تعریف خودشان) درجاتی از خطاپذیری دارند. آری پیامبری را امری انسانی و خودخواسته و خودساخته و قرآن را فرآورد ذهن و زبان و ضمیر و زندگی او میشمارند.
این تاویل ها و تفسیرها را چگونه بررسی می کنید؟
تکلیف علمای قرآنشناس جامعه اسلامی این است که راهحلهای مقبول پیدا کنند و تجددگرایان اندک شمار قرآنپژوه هم اگر میتوانند به سهم خود کمک کنند، نه اینکه مشت بر سندان بزنند و بادپیمایی و افسانهسرایی کنند.
تأویل این چند تن تجددگرای بیپروا، هرچه باشد از جنس «نظر» است و حکما گفتهاند: «النظر کالخبر یحتمل الصدق و الکذب» (نظر مانند خبر است و احتمال دارد که درست و احتمال دارد که نادرست باشد). اینان جز صرف ادعا، هیچ گونه استدلال عقل و شرعپسندی ارائه نکردهاند.
هر کس ادعایی میکند طبق قانون فقه/ حقوق اسلامی (بلکه جهانی) بر عهده اوست که «بینه» (دلیل) بیاورد. چنانکه این گفته امیرالمؤمنین علی (ع) در حکم قاعده مهمی در این حوزه درآمده است: «البینة علی المدعی و الیمین علی من انکر» (کسی که ادعای داشتن حقی میکند بر عهده اوست که دلیل بیاورد، و اگر نیاورد برای طرف دیگر با سوگند یاد کردن او، حق ثابت میشود. قرآن پرورده و پرداخته هیچ فرهنگ و تمدنی نیست، اما همچنان به شهادت تاریخ پرورنده فرهنگ و تمدن عظیم اسلامی است.
شما از جمله پزوهشگرانی بودید که سریعا علیه نظرات دکتر سروش، مقاله ای بلند نوشتید و دلائلی عرضه کردید. چرا؟
پیش از نوشتن آن مقاله وقتی قرآن کریم را برای خواندن 2 صفحه روزانه از آن باز کردم چنین آمد: «بیگمان کسانی که قرآن را چون بر آنان نازل شد انکار میکنند [از ما پوشیده و پنهان نیستند] و آن کتابی است گرامی که در اکنون یا آیندهاش باطل در آن راه نمییابد؛ فرو فرستادهای از سوی [خداوند] فرزانه ستوده است... بگو اندیشه کنید اگر [قرآن] از سوی خدا باشد سپس شما منکرش شوید دیگر چه کسی از کسی که چنین ستیزه دور و درازی دارد گمراهتر خواهد بود؟» (فصلت، آیات 41، 42 و 52)
تجدد گرایان نه علم دارند، نه ایمان (یعنی ایمان بر وفق ارتدکسی اسلامی) و به قول حافظ: گو برو و آستین به خون جگر شوی / هر که در این آستانه راه ندارد