|
قبل از انقلاب بنده چون ابتدا به استخدام در اداره
ماکروویو که جزءمخابرات بود و از جمله پیشرفته ترین وسایل ارتباطی آن زمان بود ، سبب
شد که بنده هم قدم ناچیزی در پیشبرد انقلاب داشته باشم و آن اینکه بوسیله یک دکمه تمام
صحبت ها و سخنان حضرت امام در یک زمان به سراسر ایران یعنی شهر هایی که ایستگاه ماکروویو
در آنها نصب بود مخابره می شد و بنده آن اطلاعیه های قیام برانگیز را پس از تکثیر بین
مردم پخش می کردم.
در زمان اوج دستگیری افرادی که چهره ی مذهبی داشتند
بنده و یکی از دوستان سوار بر ماشین دوست دیگرمان کرامت معمار زاده که ساکن مشهد بود
و شماره ماشین او هم مشهد بود در خیابان فلسطین تعقیب و توسط ماشین شهربانی ما را به
آنجا بردند و پس از اینکه چشم های ما را بستند رو به دیوار قرار داند و با شلاق شروع
کردند ضرب و شتم ، یکی از افسران که اکنون دار فانی را وداع گفته که لازم به معرفی
او نیست با شلاق و با دست مبارک خود به من می زد و می گفت به اسماعیلی نزنید او آدم
خوبی است و آن شب را بدون اطلاع خانواده هایمان در شهر سپری کردیم و فردای آن شب با
ضمانت آزاد شدیم و حالا که می خواستیم سوار بر ماشین دوستمان بشویم متوجه شدیم تا تمام
جاهایی را که احتمال می دادند نوار یا اطلاعیه ای می شود پیدا کرد به هم ریخته بوند
که حدود یک ساعت ما معطل شدیم تا درب های ماشین ها را سوار کردیم .
در زمان
حکومت نظامی به من اطلاع دادند که یک استوار ارتشی به عنوان بیمار در بیمارستان واقع
در خیابان شریعتی قصد فرار دارد، با هماهنگی یکی از کارمندان بیمارستان در موعد مقرر
با وسیله نقلیه خودم به کوچه کنار بیمارستان رفتم و لباسی که با خود همراه داشتم را
با لباس بیمارستانی آن استوار عوض کردند در این ساعت ده دقیقه ای از شروع حکومت نظامی
گذشته بود که به چهر راه شکال رسیدیم ، اما قبل از رسیدن به چهار ره بیست دقیقه ساعتم
را عقب کشیدم و هنگامی که با اعتراض شدید یکی از ماموران روبرو شدم ساعتم را به او
نشان دادم و گفتم هنوز 5 دقیقه مانده تا حکومت نظامی شروع شود در جواب گفت ساعتت را
با تربزه عوض کن و با تندی گفت حرکت کن و الحمد الله بخیر گذشت و دو سه روزی آن شخص
در منزل ما بود و سپس به شهر خود رامهرمز رفت .