ابراهیم فیاض درباره اهمیت و نتایج نقد صدا و سیما و وضعیت فعلی گفتمان انتقادی درباره صدا وسیما با مشرق به مطالبی را مطرح کرده است که در ادامه می خوانید:
صدا و سیما «تئوری» ندارد. این رسانه نتوانسته
به سطحی از آگاهی تئوریک دست یابد که خود بداند که اوضاع تولیداتش چگونه و در چه سطحی
است. کسانی که هماکنون صدا و سیما را راهبری میکنند، همین کارگردانها، تهیه کنندهها
و برنامهسازها هستند و هنوز کسی نتوانسته چهارچوب تئوریک این سازمان را تبیین و رهیافت
صدا و سیما را مشخص کند. مثلاً مشخص نیست چرا در صدا و سیما موسیقی پاپ بیشتر از موسیقی
اقوامی است؟ یا چه کسی باید به سریال سازمان دهد؟ و یا چه کسی باید به فرهنگ قومی
و سنتی تاریخی و اسلامی سامان دهد؟
صدا و سیما سیاستگذاری نکرده است. این کار یک
امر تئوریک است و نیاز به تئوری دارد. مشکل صدا و سیما این است که رهیافت تئوریک مشخص
ندارد.
در اجلاس اخیر صدا و سیما که بنده هم شرکت داشتم
به مدت 5 ساعت فقط کلیات بیان شد. یعنی این رسانه اهداف کلان ندارد. در مورد اینکه
همین نقد را هم تاب نمیآورد به این دلیل است که صدا و سیما «مغز» ندارد؛ مغزی که تحمل
داشته باشد. دستاندرکاران تلویزیون گرفتار کارهای روزمره هستند و به قدری سرشان گرم
است که به «مغز» نمیرسند. به برخی مسئولین صدا و سیما هم بیان کردم که سازمان باید
مغز داشته باشد؛ مغز این حرفها را میفهمد. باید مغزی در صدا و سیما باشد که این صحبتها
را درک کند و متأسفانه این رسانه فاقد مغزی است که بتواند مسائل تئوریک جهانی را فهم
کند. مثلاً شبکه خبر سیما ادای BBC فارسی را درمیآورد. یعنی بدون اینکه بداند چهارچوب
تئوریک خبر چیست و با خبر چه باید کرد؟ یا کلانبینی حوزه خبر چگونه است به فعالیت
در این عرصه میپردازد.
آیا همین که نام شبکه خبر را شبکه بینالمللی بنامیم
و روی ماهواره پخش کنیم این شبکه بینالمللی میشود؟ قطعاً خیر. بلکه باید زبان و فرهنگ
بینالمللی پیدا کند. چرا وقتی BBC فارسی وارد عرصه رسانههای فارسی شد از همتای خود VOA موفقتر عمل کرد؟ چون تئوری داشت. اما بیبیسی هم در
آینده به بنبست خواهد خورد. چرا؟ چون ادبیات و نیروی انسانی آنها هم کهنه خواهد شد.
چرا که نیروی انسانی BBC کسانی بودند که در مطبوعات دوم خردادی داخل کشور فعالیت
داشتند و به علت دوری از کشور شناخت دائمی جامعه را از دست خواهند داد و کارآیی انسان
ته میکشد. یعنی اگر BBC هم خود را به روز نکند به بنبست خواهد رسید؛ که در
آینده نزدیک همینطور خواهد شد. چون از قضایای سال گذشته فضای جامعه در حال تغییر است.
صدا و سیما هم باید به بازسازی تئوریک خود اقدام
کند. صدا و سیما به مغزهای تئوریک نیازمند است. در سیاست، خبر، سریال، فیلمها، رادیو
و... در غیر این صورت جریانهای مختلف همدیگر را نقض میکنند و دچار تضاد میشوند.
در نتیجه پیام به ضدپیام تبدیل میشود.
در نظریه «امنیت باز» در وزارت اشاد تشریح کردهام
که جهان امروز، جهان رسانههای باز است؛ رسانهها رقیب دارند. در مقابل رقیب نمیتوانیم
درجه 2 یا تبعی عمل کنیم؛ مثل شبکه خبر که در مواردی تابع بی.بی.سی عمل کرده و در
واقع ادای آن را درمیآورد. صدا و سیما باید یک سبک خبری بومی ویژه خود طراحی کند.
چون در شبکههای ارتباطی امروز اگر تقلیدی عمل کند، خندهآور و مضحک خواهد شد و همه
متوجه میشوند و این اثرِ ضد خود خواهد یافت و پیام اینگونه رسانه منتفی و خنثی خواهد
شد. اما اگر مثلاً در نوع پردازش و بیان خبر، سبک نوینی را ابداع و طراحی کنیم، شبکه
خبر واقعاً جهانی خواهد شد.
بنده در برخی کشورهای خارجی مشاهده کردهام، زمانی
که نوآوری میکنیم به شدت تأثیرگذار خواهد بود. به طور نمونه باید پردازش خاورمیانهای
خبر داشته باشیم و نه اروپایی. مثلاً تصاویری که از افغانستان در تلویزیون ما به نمایش
درمیآید همان تصاویری است که در رسانههای اروپایی از این کشور به نمایش گذاشته میشود.
در صورتی که افغانستان، زیباییهای زیادی دارد. اما صدا و سیما همان تصاویری را نشان
میدهد که رسانههای غربی با زاویه دید و دوربین و نگاه خود از این کشور تهیه کردهاند
و در نتیجه همان نگاه به تماشاگر نیز القاء میشود.
در کشور آلمان شاهد بودم که زاویه پردازش برنامههای ما به گونهای نیست که برای آلمانیها و حتی ایرانیهای مقیم آلمان قابل تماشا باشد. یعنی پردازش خبر ما صفر است. هنوز صدا و سیما دنبال کسانی نرفته که دانش پردازش خبر سیاسی داشته باشند. مثلاً یک شخصی در صدا و سیما هم مجری است و هم کارشناس.
منظور از اين جمله آقاي فياض چيست ؟
1- آدمي گه مغز داشته باشد در صدا وسيما نيست ؟
يا
2- صدا و سيما داراي برنامه و تفكر نيست ؟
اين صحبت به هر حال و با هر دو حالت در نوع خودش جالب توجه بود