«امامت» به معناي اعتقاد به ضرورت وجود امام کامل علي الاطلاق و معصوم در هر زمان است. امامي که امامتش به وراثت از پدر به پسر منتقل نشده و دست نشانده نظام حاکم نيست؛ بلکه امامت و ولايت را به جهت قابليتهاي ذاتي، ازسوي خداوند کسب کرده است. اين اعتقاد تأثير به سزايي در ميان جوامع شيعي و دوستداران اهل بيت (ع) دارد و به لحاظ فکري و عقيدتي، آنان را نسبت به زعامت و امامت اين بزرگواران قانع ساخته است.
سوال این است
که چگونه ممکن است شخصی در سنسن کودکی ادعای امامت کند؟
امامت کودک و
نوجوان، امري تازه و غير مترقبه در جامعه شيعي نيست؛ بلکه به اتفاق شيعه و سني،
اين امر قبل از امام مهدي (عج) نيز بوده است:
الف) امامت
امام جواد (ع) - بنابر نقل ابن صباغ مالکي
و شيخ مفيد - از سن هشت سالگي بوده است.
ب) امامت امام
هادي (ع) - بنابر نقل ابن حجر هيتمي - از سن نه سالگي بوده است.
ج) امامت امام
حسن عسکری در سن بیست ودو سالگی یعنی در عنفوان جوانی
خداوند متعال،
خطاب به حضرت يحيي ميفرمايد: «يا يحيي خذ الکتاب بقوه و آتيناه الحکم صبيا»؛«اي
يحيي! تو کتاب آسماني ما را به قوت فراگير. و به او در همان سن کودکي مقام نبوت
داديم».
فخر رازي درباره
حکمي که خداوند به حضرت يحيي (ع) داد ميگويد:
«مراد به حکم
در آيه شريفه همان نبوت است؛ زيرا خداوند متعال عقل او را در سنين کودکي محکم و
کامل کرد و به او وحي فرستاد. اين بدان جهت است که خداوند متعال، حضرت يحيي (ع) و
عيسي (ع) را در سنين کودکي مبعوث به رسالت کرد؛ بر خلاف حضرت موسي (ع) و محمد (ص)
که آنان را در سنين بزرگسالي به رسالت مبعوث کرد».
قطب راوندي با
سند خود از يزيد کناسي نقل ميکنند که گفت: به ابي جعفر (ع) عرض کردم: آيا عيسي
(ع)، هنگامي که در گهواره سخن گفت، حجّت خدا بر اهل زمان خود بود؟
حضرت فرمود:
«عيسي (ع) در آن هنگام در گهواره، پيامبر و حجّت خدا بر زکريّا (ع) بود...ونيزپيامبر
و حجّت بود، بر هر که کلام او را در آن حال شنيد. سپس عيسي (ع) ساکت شد و تا دو
سال با کسي سخن نگفت، و در اين مدّت زکريّا (ع) حجّت بر مردم بود. پس از فوت او،
يحيي (ع) در سنين کودکي وارث کتاب و حکمت شد.
عيسي (ع) وقتي
به هفت سالگي رسيد، با اوّلين وحي که به او نازل شد، خبر از نبوّت خود داد. در اين
هنگام او حجت بر يحيي و تمام مردم شد. اي اباخالد! از هنگام خلقت آدم (ع) حتّي يک
روز نيز زمين خالي از حجّت خدا بر مردم نميماند.
يزيد کناسي
ميگويد: به حضرت عرض کردم: آيا علي بن ابي طالب (ع) در زمان حيات رسول خدا (ص)
حجّت خدا و رسول بر اين امّت نبود؟
حضرت فرمود:
«چرا، اينچنين بود و طاعت او در حيات رسول خدا و بعد از وفات آن حضرت، بر مردم
واجب بود؛ لکن با وجود رسول خدا (ص) آن حضرت سکوت کرد و سخن نگفت. لذا رسول خدا
(ص) در زمان حياتش، بر امّت و بر عليّ (ع) واجب الاطاعه بود. علي (ع) حکيم و دانا
بود».
خلافت علي بن
ابيطالب
مسأله خلافت و
امامت بر اساس لياقت - و لو در کودک و نوجوان - داراي سابقه در اسلام است. پيامبر
اکرم (ص) در سال سوم هجرت، بعد از نزول آيه شريفه «و انذر عشيرتک الاقربين»، علي
بن ابيطالب (ع) را که نوجواني بيش نبود، به خلافت و وصايت منصوب کرد و به قوم خود
دستور داد که حرف او را شنيده، از او اطاعت کنند.
شيخ مفيد (ره)
مينويسد: «جمهور شيعه با مخالفان آنها، بر اين امر اتفاق دارند که رسول خدا (ص)،
حضرت علي (ع) را دعوت به وزارت، خلافت و وصايت کرد، در حالي که او سنش کم بود ولي
از ديگر کودکان دعوت نکرد».
مباهله پيامبر
همراه امام حسن و امام حسين
به اتفاق
مورّخان شيعه و اهل سنت، پيامبر اکرم (ص) براي مباهله با نصاراي نجران، امام حسن و
امام حسينعليهما السلام را به همراه خويش بردند و اين خود دلالت بر بزرگي شأن و
قابليت اين دو کودک با وجود سن کم دارد.
شيخ مفيد
مينويسد: «پيامبر اکرم (ص) همراه با حسن و حسينعليهما السلام - در حالي که آن دو
طفلي بيش نبودند - با نصارا مباهله کرد، و قبل و بعد از اين واقعه، سابقه نداشته
که پيامبر (ص) به همراهي اطفال مباهله کرده باشد. اگر حقيقت امر چنين باشد که ممکن
است خداوند متعال، حجتهاي خود را به اموري اختصاص دهد؛ ديگر اشکالي از مخالفان
]در مساله امامت شخص کودک[ باقي نخواهد ماند».
خداوند قادر
است تمام شرايط رسالت و امامت را در کودکي قرار دهد
خداوند متعال،
قادر است در کودکي، تمام شرايط رسالت و امامت را قرار دهد؛ زيرا عقل انسان بعيد
نميداند که خداوند، در حالي که شخصي در سنين کودکي است و به حد بلوغ نرسيده، مقام
رسالت، يا نبوت و يا امامت را براي او قرار دهد. او از اعمال اين قدرت عاجز نيست و
قضيه يحيي و عيسيعليهما السلام بهترين شاهد صدق بر اين مدعا است.
مسعودي از
اسماعيل بن بزيع نقل ميکند: «امام جواد (ع) به من فرمود: امر امامت به ابوالحسن
تفويض ميشود؛ در حالي که او فرزندي هفت ساله است. سپس فرمود: بلي و کمتر از هفت
سال، همان طوري که در عيسي (ع) چنين بود».
براي رشد عقلي
سن معيني وجود ندارد
دانشمندان
ميگويند: براي رشد عقلي، سن معيني وجود ندارد؛ زيرا چه بسا شخصي رشيد است؛ حال
آنکه سن او بيش از پنج سال نيست؛ زيرا قوه عاقله او به قدرت خداوند، به حد کافي
رشد و نمو داشته است. پس چه مانعي دارد که خداوند متعال، سن رشد را در امام (ع) در
سن پنج سالگي قرار دهد؟ آيا اين امر، محال عقلي است؟ و اگر عقلاً منعي نيست در
اينکه خداوند، نبوت و تعليم کتاب را به کودکي در گهواره و حکم را در حال کودکي
براي يحيي (ع) قرار دهد؛ پس چه مانعي است که امامت را براي حجت منتظر (ع) در سنين
کودکي قراردهد تا زمين خالي از حجتي از اهل بيت (ع) نباشد.
علامه حلي (ره)
در رابطه با ارزش ايمان و اسلام عليبن ابيطالب (ع) مينويسد:
«طبيعت کودکان
با دوستي و محبت پدر و مادر و ميل به آن دو عجين شده است و لذا کنارهگيري او از
پدر و مادر و توجهش به خداوند متعال، دليل بر قوت کمال او است... طبيعت کودکان با
نظر و تأمّل در امور عقلي و تکاليف الهي، ناسازگاري دارد و به عکس ملائم با بازي و
لهو و لعب است. پس اگر در يک کودک، مشاهده کرديم که او با اموري که ناسازگار با
طبع عادي کودکان است، انس گرفته، اين خود دليل بر عظمت منزلت او در کمال است».
صفوان بن يحيي
ميگويد: «هنگامي که امام رضا (ع) به امام جواد (ع) اشاره فرمود و او را به امامت
منصوب کرد - در حالي که سن او از سه سال تجاوز نميکرد - به آنحضرت عرض کردم:
فدايت گردم! فرزند شما سه سال بيشتر ندارد. حضرت فرمود: چه اشکالي دارد؛ در حالي
که عيسي (ع) نيز در سنين سه سالگي حجت خدا گشت».
به امام جواد
(ع) عرض شد: مردم به جهت کمي سن شما، امامت شما را انکار ميکنند. حضرت در جواب
فرمود: چرا انکار ميکنند؛ در حاليکه خداوند به نبي خود فرمود: اي رسول ما! امت
را بگو: طريقه من و پيروانم همين است که خلق را با بينايي و بصيرت، به سوي خدا
دعوت کنيم. پس به خدا سوگند، در آن هنگام، او را متابعت نکرد؛ مگر علي (ع) در
حاليکه نه سال بيشتر نداشت و من نيز فرزند نه ساله هستم».
حکيمه دختر
امام جواد (ع) ميگويد: «بعد از چهل روز از ولادت امام مهدي (ع)، بر ابي محمّد (ع)
وارد شدم که ناگهان مولايم صاحبالزمان را ديدم که در منزل مشغول راه رفتن است.
صورتي زيباتر از صورت او نديدم و گفتاري فصيحتر از گفتار او نيافتم. امام عسکري
(ع) فرمود: اين همان مولود کريم بر خداوند عزّوجلّ است. عرض کردم: آقاي من! از اين
طفل در حالي که چهل روزه است، امور عجيبي ميبينم؟ حضرت تبسمي کرد و فرمود: اي
عمّه! آيا نميداني که ما جماعت ائمه، در يک روز به اندازه يک سال ديگران رشد
ميکنيم؟»
امر امامت در
نزد شيعه همانند نبوت اختياري نيست
امر امامت در
نزد شيعه، همانند نبوت اختياري نيست؛ بلکه اين دو منصبي الهي است که امر تفويض و
اختيار آن، به دست خداوند است و او هر جا که صلاح بداند، آن را قرار ميدهد. از
اين رو بعيد نيست که اين امر مهم را در کودکي داراي قابليت، قرار دهد.
ابوبصير گويد:
«نزد امام صادق (ع) بودم که عدهاي يادي از اوصيا نمودند و من يادي از اسماعيل، آن
گاه امام صادق (ع) فرمود: «نه به خدا اي ابا محمد! امر وصايت به دست ما نيست؛ بلکه
امر آن تنها به دست خداوند - عز و جل - است که يکي پس از ديگري نازل گرداند».
امام صادق (ع)
به يکي از اصحاب خود فرمود: «آيا شما گمان ميکنيد که ما به هر کس که بخواهيم،
وصيت ميکنيم؟ به خدا سوگند که چنين نيست؛ بلکه وصايت عهدي است از جانب خدا و رسول
او براي هر يک از اشخاص تا اين کهامر وصايت به صاحبش منتهي گردد».
بر اساس شواهد
تاريخي، مسأله متولّي شدن شخصي براي امامت در سنين کودکي، از حضرت امام جواد (ع)
شروع شد؛ زيرا وقتي پدرش امام رضا (ع) از دنيا رحلت نمود؛ حضرت جواد (ع) هفت سال
بيشتر نداشت.پس آن حضرت در سنّ هفت سالگي، متولّي زعامت شيعه اماميه، در مسائل
ديني، عملي و فکري شد.
با دقت در اين
مسأله، پي ميبريم که همين موضوع، به تنهايي کافي است که، به خطّ امامت ولو در
سنين کودکي - که در امام جواد (ع) متجلّي شد و تا امامت امام مهدي (ع) ادامه يافت
- پي ببريم.
برگرفته از
«امامت درسنین کودکی» اثر علی اصغر رضوانی