بازآ که دل هنوز به ياد
تو دلبر است / جان از دريچه نظرم، چشم بر در است
بازآ دگر که سايه ديوار
انتظار / سوزندهتر ز تابش خورشيد محشر است
بازآ، که باز مردم چشمم ز
درد هجر / در موج خيز اشک چو کشتي، شناور است
بازآ که از فراق تو اي
غايب از نظر / دامن ز خون ديده چو درياي گوهر است
اي صبح مهر بخش دل، از
مشرق اميد / بنماي رخ که طالعم از شب، سيهتر است
زد نقش مهر روي تو بر دل
چنان که اشک / آيينهدار چهرهات اي ماه منظر است
اي رفته از برابر ياران
«مشفقت» / رويت به هر چه مينگرم در برابر است
استاد مشفق کاشانی
مقدمه:برای
حضرت حجت ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه اسامی وکنیه های شریفه زیادی وجود
دارد که ما به جهت اختصار در مقام از ذکر همه آن اسامی خودداری میکنیم هرچند از آن
جا که حضرتش تجلی تامه ی خداوند جل جلاله می باشند مثل خداوند دارای اسامی و القاب
متواتری میباشند که از توان ما شمارش همه آنها خارج میباشد.ملتمسانه از حضرتش روحی
فداه می خواهم که ما را از حیرتِ ضلالت و جهالت نجات بخشد تا اینکه همگی در مسیر
انتظار قدم برداشته و منتظر امر خداوند باشیم.
آنچه
دراين جا ذکر مي شود يکصد و چهل و شش اسم است1: احمد : در غيبت شيخ طوسي روايت
شده، از حذيفه که گفت: شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را که ذکرکرد
مهدي را پس فرمود که بيعت مي کنند با او ميان رکن و مقام اسم او احمد است و عبد
الله و مهدي، پس اينها نامهاي اوست.2: اصل 3: ابو القاسم .رسول خدا صلي الله عليه
و آله و سلم که فرمود: مهدي از فرزندان من است، اسم او اسم من است و کنيه او کنيه
من است 4: ابو عبد الله. 5: ابوجعفر.6: ابو محمد.7: ابو ابراهيم حضيني در هدايه
گفت که کنيه آن جناب ابو القاسم و ابو جعفر است. روايت شده که از براي آن جناب است
کنيه يازده امام از پدران و عم آن حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام 8: ابو الحسن.
9: ابو تراب که هر دو کنيه حضرت امير المومنين عليه السلام است 10: ابوبکر 11:
ابو صالح 12: امير الامره لقبي است که امير المومنين عليه السلام آن جناب را
خواندند به آن 13: احسان. 14: اذن سامعه.15: ايدي ظاهرا مراد از ايدي که جمع يد
است به معني نعمت باشد در اين جا چنانچه صدوق در کمال الدين و ابن شهر آشوف در
مناقب روايت کردند از حضرت کاظم عليهالسلام که فرمود: در تفسير آيه شريفه و اسبغ عليکم
نعمه ظاهره و باطنه که نعمت ظاهره امام ظاهر است و نعمت باطنه امام غايب است و در
مواضع بسياري از قرآن نعمه تفسير شدهبه امام عليه السلام.16: بقيه الله در غيبت
فضل بن شاذان روايت شده از امام صادق عليه السلام که در ضمن احوال قائم عليه
السلام فرمود:پس چون خروج کرد پشت مي دهد به کعبه و جمع مي شود سيصد و سيزده مرد و
اول چيزي که تکلم مي فرمايد اين آيه است بقيه الله خير لکم ان کنتم مومنين آن گاه
مي فرمايد: منم بقيه الله و حجت او و خليفه او بر شما، پس سلام نمي کند بر او سلام
کننده اي مگر آنکه مي گويد السلام عليک يا بقيه الله في ارضه.وشيخ فرات بن
ابراهيم در تفسير خود روايت کرده از عمران بن واهر گفت که مردي خدمت حضرت صادق
عليه السلام عرض کرد که ما سلام بکنيم به حضرت قائم عليه السلام به امير المومنين
يعني بگوييم به او يا امير المومنين، فرمود: نه اين اسمي است که ناميد به آن خداوند
اميرالمومنين عليه السلام را که ناميده نمي شود احدي پيش از او و نه بعد از او مگر
آنه کافر باشد، گفت چگونه سلام کنيم بر او؟ فرمود بگوييد السلام عليک يا بقيه الله
آن گاه خواند حضرت، بقيه الله خير لکم ان کنتم مومنين.17 :بئر معطله ،بئرمعطله آن
چاهي است که از او آب کشيده نمي شود و آن امامي است که غايب شده، پس اقتباس نمي
شود از او علم تا وقت ظهور18: بلد الامين يعني قلعه محکم خداوند که کسي را به وي
تسلطي نيست 19: برهان الله 20: باسط و آن به معني فراخ کننده و گسترنده است 21:
بقية الانبیا 22: تالي 23: تاييد و آن به معني نيرو وقوت دادن است. و در کمال
الدين روايت شده از امير المومنين عليه السلام که فرمود بعد از ذکر شمايل و نامهاي
آن جناب که مي گذارد دست خود را بر سرهاي عباد، نمي ماند مومني مگر آنکه دلش سخت
تر مي شود از پاره آهن و مي دهد خداوند به آن مومن قوت چهل مرد.24: تمام ،در هدايه
از القاب آن جناب شمرده شده و معني آن واضح است چه آن حضرت در صفات حميده و کمال و
افعال و شرافت نسب و شوکت و حشمت و سلطنت و قدرت و رافت تام و تمام و بي عيب
ومنقصت و زوالست و محتمل است که مراد از تمام متمم و مکمل باشد چه به آن جناب تمام
شود خلافت و رياست الهيه در زمين و آسات باهره و علوم و اسرار انبيا و اوصيا، اين
اطلاق شايع است در استعمال.25: ثائر، ثائر کينه خواه را گويند که آرام نگيرد تا
قصاص نمايد 26 :جعفر 27: جمعه.28:جابر و جابر به معناي درست کننده و شکسته بند
است و اين لقب از خاصه هاي آن حضرت است که فرج اعظم و گشايش همه کارها و جبر همه
دلهاي شکسته و خرسندي همه قلوب پژمرده و انبساط همه نفوس منقبضه محزونه وشفايهمه
امراض مزمنه مکنونه به وجود مسعود اوست.29: جنب 30 :جوار الکنس روايت است از امام
باقر عليه السلام در تفسير در آيه شريفه فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس( تکویر
15و16) که فرمود: مراد از آن، امامي است که غايب شود در سنه دويست و شصت و سپس
ظاهر شود مانند شهاب درخشان در شب تاريک31: حجة 32: حجة الله 33: حجاب در زيارت آن
جناب است: السلام علي حجاب الله الازلي القديم.34: حامد 35: حمد 36:حاشر 37: خاتم
الاوصياء 38: خاتم الائمه عليهم السلام. 39: خلف و خلف صالح 40: خنس و آن ستاره
هاي سياره است که براي ايشان رجوع است و گاهي از سير مراجعت مي کنند مثل زحل و
مشتري و مريخ و زهره و عطارد و براي آفتاب و ماه رجعت نيست 41 :خليفه الله در کشف
الغمه روايت است از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود خروج مي کند مهدي
عليه السلام و بر سر او ابري است و در آن مناديي است که ندا مي کند اين مهدي خليفه
الله است او را پيروي کنيد.42 :خليفة الاتقياء 43: دابة الارض 44 :داعي 45: رجل از
القاب رمزي آن جناب است که شيعيان آن حضرت را بهاين اسم مي خواندند 46:رب
الارض.47: السلطان المامول 48: سدرة المتنهي 49 :سناء. 50: سبيل 51: ساعه 52: شريد
مکرر به اين لقب مذکور شده در لسان ائمه عليهم السلام خصوص امير المومنين و امام
باقر عليها السلام و شريد به معني رانده شده است يعني از اين خلق منکوس که نه
جنابش را شناختند و نه قدر نعمت وجودش را دانستند و نه در مقام شکر گذاري و اداي
حقش بر آمدند بلکه پس از ياس اوائل ايشان از غلبه و تسلط بر آن جناب و قتل و قمع
ذريه طاهر اجلاف ايشان باعانت زبان و قلم در مقام نفي و طردش از قلوب بر آمدند و
ادله بر اصل نبودن و فني تولدش اقامه نمودند و خاطرها را از يادش محو نمودند.و
خود آن حضرت به ابراهيم بن علي بن مهزيار فرمود که پدرم به من وصيت نمود که منزل
نگيرم از زمين مگر جايياز آن که از همه جا مخفي تر و دورتر باشد به منظور پنهان
نمودن امر خود ومحکم کردن محل خود از مکائد اهل ضلال تا آن که مي فرمايد پدرم به
من فرمود بر تو باد اي پسر من به ملازمت جاهاي نهان از زمين و طلب کردن دورترين
آن زيرا که از براي هر وليي از اولياي خداوند دشمني است مغالب و سندي است
منازع.53:صاحب 54:صاحبالغيبه.55: صاحب الزمان 56: صاحب الرجعه 57: صاحب الدار 58:
صاحب الناحيه اطلاق آن در اخبار بر آن جناب بسيار است و ليکن علماي رجال فرمودند
که بر حضرت امام حسن عليه السلام بلکه بر امام علي نقي عليه السلام نيز اطلاق
ميشود59: صاحب العصر60: صاحب الکره البيضاء 61: صاحب الدوله الزهراء 62: صالح 63:
صاحب 64:صمصام الاکبر 65: صبح مسفر 66 :صدق 67: صراط 68: ضياء 69: ضحي 70: طالب
التراث 71: طريد مکرر و معني آن قريب بشريد است 72 :عالم 73: عدل 74: عاقبة 75:
عزة 76: عين 77: عصر.78: غايب 79: غيب در کمال الدين صدوق روايت شده از حضرت صادق
عليه السلام که فرمود در آيه شريفه: هدي للمتقين الذين يومنون بالغيب که متقين
شيعيان علي بن ابيطالب عليه السلام اند و اما غيب پس او غايب است و شاهد بر اين
قول خداوند تبارک و تعالي و يقولون لولا انزل عليه آيه من ربه فقل انما الغيب لله
فانتظروا اني معکم من المنتظرين و مي گويند چرا فرو فرستاده نشده بر او آيتي از
پروردگارش پس بگو که نيست غيبت مگر مرخداي را پس منتظر باشيد بدرستيکه من با شما
از منتظرانم يعني براي آمدن آن غيب از آيات خداونديست 98: غوث از القاب خاصه آن
جناب است 80: غاية الطالبين. 81: غاية القصوي 82: خليل 83:غوث الفقرا 84: فجر
روايت است از حضرت صادق عليه السلام که فرمود در تفسير کلام خداوند والفجر(فجر_1)
که مراد او از فجر، قائم عليه السلام است. 85: فرج المومنين.86: الفرج الاعظم. 87:
فتح 88: فقيه 89: قائم صلوات الله عليه و اين از القاب خاصه مشهوره متداوله آن
حضرت است وقائم يعني بر پا شونده در فرمان حق تعالي چه آن حضرت پيوسته در شب و
روزمهياي فرمان الهي است که به محض اشاره ظهور نمايد.90: قابض.91: قيامت.92:
قسط.93: قوة 94: قاتل الکفره 95: قطب 96: قائم الزمان 97: قيم الزمان 98: قاطع 99:
کاشف الغطاء 100:کمال 101: کلمة الحق 102: کار و آن به معني رجوع کننده و بازگشت
کننده است و ظاهر است که آن حضرت از عالم غيب و استتار و مجانبت مساکن اشرار بر مي
گردد و جمعي از مردگان را بر مي گرداند 103: لواء اعظم.104: لسان الصدق.105: ميزان
الحق 106: محمد صلي الله عليه و آله و علي آبائه و اهل بيته اسم اصلي و نام اولي
الهي آن حضرت است چنانچه در اخبار متواتره خاصه و عامه است که رسول خدا صلي الله
عليه و آله و سلم فرمود که مهديهمنام من است 107: نية الصابرين 108: منتقم 109:
مهدي صلوات الله عليه که اشهر اسماء و القاب آن حضرت است در نزد جميع فرق اسلاميه
110: عبد الله 111: مومل روايت از حضرت امام حسن عسکري عليه السلام که فرمود در آن
وقت که حجت عليه السلام متولد شد گمان کردند ظلمه که ايشان مرا مي کشند تا اينکه
قطع کنند اين نسل را پس چگونه ديدند قدرت خداوند را و ناميد او را مومل و ظاهر آن
است که به فتح ميم دوم باشد يعني آنکه خلايق آرزوي او را دارند و در ندبه اشاره
به اين مضمون شد بنفسي انت من امنيه شايق بتمني من مومن و مومنه ذکر افحنا.112:
منتظر روايت شده است از امام محمد تقي عليه السلام که فرمود اما بعد ازحسن عليه
السلام پسر او قائم به حق است که منتظر است راوي پرسيد که چرا او را منتظر نام
کرده اند؟ فرمود براي آنکه براي اوست غايب شدني که بسيار خواهد بود روزهايآن و
بطول خواهد کشيد مدت آن پس انتظار خواهند کشيد خروج او را مخلصان و انکار خواهند
کرد او را شک کنندگان و استهزا خواهند نمود به ياد کردن او جاحدين و دروغ خواهند
گفت وقت قرار دهندگان و هلاک خواهند شد در آن غيبت شتاب کنندگان و رستگاري خواهند
يافت در آن ايام تسليم کنندگان يعني آنان که گردن به تسليم گذارند و به چون و چرا
که سبب توقف چيست و چرا خروج نمي کند کار ندارند و بنابر اين خبر، منتظر بفتح ظاء است
يعني انتظار برده شده که همه خلايق پيوسته منتظر مقدم اويند.113: ماء معين يعني آب
ظاهر جاري بر روي زمين 114: موعود 115: هفتم مظهر الفضايح. 116: مبلي السرائر 117:
مبدأ آلايات چنانچه در هدايه است يعني ظاهر کننده آيات خداوند يا محل بروز و ظهور
آيات الهيه چه از آن روزکه بساط خلافت در زمين گسترده شد و انبيا و رسل به آيات
بينات و معجزات باهرات براي هدايت خلق بر آن بساط پا نهادند و مامور ارشاد و اعلاي
کلمه حق و ازهاق باطل بر آمده براي احدي خداي تعالي چنين تکريم و اعزاز نفرمود و
با احدي آن مقدار آيات نفرستاد که براي مهدي خود صلوات الله عليه فرستاده و روانه
خواهد کرد118:محسن 119: منعم 120: مفضل 121: منان 122: مَوتوروموتور به والد آن
است که پدرش کشته شده و خوانخواهي او نشده و مجلسي (ره) فرمود که مراد به والد يا
حضرت عسکري عليه السلام يا جناب امام حسين عليه السلام يا جنس والد که شامل باشد
همه ائمه عليهم السلام 123: مدبر 124: مامور 125: مقدره 126: مفرج اعظم 127: مضطر
در تفسير علي بن ابراهيم روايت شده از حضرت صادق عليه السلام که فرمود در آيه
شريفه امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء و يجعلکم خلفاء الارض که نازل شده درحق
قائم عليه السلام اوست و الله مضطر هرگاه دو رکعت نماز بخواند در مقام يعني مقام
ابراهيم عليه السلام و خداي را بخواند پس اجابت مي کند او را و بر طرف مي کند سوء
را مي گرداند او را خليفه زمين.128: من لم يجعل الله له شبيها 129: مقتصر،شايد
مراد اين باشد که جميع انبيا و اوصياي گذشته در ايام رياست و عزلت مبتلا بودند به
معاشرت و موانست و مصاحبت بلکه مواصلت و مناکحت با منافقين و فاسقين و مامور بودند
به مدارا و موالفت باآنها براي حفظ و بقاي دين و عصابه مومنين و لکن حضرت مهدي
صلوات الله عليه اقتصار خواهد فرمود از انصار و اعوان و مصاحب به مومنين مخلصين و
عباد صالح که خداي تعالي از ايشان مدح فرموده وخبر داده که عبادا لا اولي بأس شديد
130: المصباح الشديد الضياء.131: ناقور صور 132: ناطق 133: نهار 134: نفس 135: نور
آل محمد عليهم السلام 136:نور الاصفياء. 137: نور الاتقياء138:نجم 139: ناحيه
مقدسه. 140: وجه 140: ولي الله 142: وارث 143: هادي 144: يد الباسطه 145: يمين و
آن مثل يد باسطه است. 146: يعسوب الدين مخفي نماند که بيشتر اين اسامي و القاب و
کنيه ها که ذکر شد از جانب مقدس حضرت باري تعالي و انبياء و اوصياء عليهم السلام است
و نام گذاردن خداي تعالي و خلفايش اسمي را براي کسي نه مثل نام گذاردن متعارف
خلايق است که در آن رعايت و ملاحظه معني آن اسم و وجود و عدم آن در آن شخص نکنند و
بسا شود که براي پست رتبه و فطرت و مذمم الخلقه و خصلت اسامي شريفه نام گذارند و
لکن خداي تعالي و اوليائش تا معني آن اسم در آن شخص راست نيايدآن اسم را براي او
نگذارند و شود که ملاحضه معاني و صفات متعدده در يک اسم شريف شود و براي آنها آن
اسم را به او بخشند و از اين جهت است که در اخبار مکرر ابتداء و در مقام جواب
سائل علت اسماء و القاب شريفه حجج عليهم السلام را بيان فرمودند و براي پاره وجود
متعدده ذکر نمودند چنانچه در وجه کنيه بودن ابو القاسم مي گفتند و نيز فرمودند چون
آن جناب پدر امت است و رئيس امت امير المومنين عليه السلام است و او قاسم بهشت و
دوزخ است پس آن حضرت ابو القاسم است يعني پدر اميرالمومنين است و نيز فرمودند چون
آن جناب قسمت مي کند رحمت را در ميان خلق روز قيامت و هکذا در ساير اسامي و القاب
و از اينجا معلوم مي شود که کثرت اسامي و القاب الهيه کاشف است از کثرت صفات و
مقامات عاليه که هر يک دلالت بر خلق و صفتي و فضل و مقامي کند بلکه بعضي بر جمله
آنها و از آنها بايد پي برد به آن مقامات به آنقدر که لفظ را گنجايش و فهم را راه
باشد و ظاهر شد نيز که درک اندکي از مقام امام زمان عليه السلام از قوه بشر بيرون
است.
در
ذکر شمايل آن جناب
مخفي
نماند که شمايل آن حضرت در اخبار متفرقه به عبارات مختلفه و متقاربه از طرق خاصه
و عامه مذکور است و ذکر تمام هر خبر با ماخذ آن موجب تطويل است شيخ صدوق در کمال
الدين روايت کرده که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود مهدي عليه السلام
شبيه ترين مردم است به من در خلق و خلق و به روايتي فرمود شمايل او شمايل من است
در غيبت فضل بن شاذان به سند معتبر از آن جناب روايت شده است که فرمود: نهم از
امامان که از صلب حسين اند قائم اهل بيت من و مهدي امت من است و شبيه ترين مردمان
است به من در شمايل و افعال و اقوال.در غيبت نعماني روايت شده از کعب الاخبار که
گفت قائم مهدي عليه السلام از نسل علي عليه السلام است شبيه ترين مردم است به عيسي
بن مريم در خلق و خلق و سيما و هيات الخ.عامه نيز روايت کرده که آن جناب شبيه ترين
خلق است به عيسي. در علوي است در شمايل آن جناب «ابيض مشرب حمزه» سفيدي که سرخي به
او آميخته و بر او غلبه کرده و درصادقيست« اسمر يعتوره مع سمرته صفره من سهر اليل»
گندم گون که عارض شود آن را با گندم گونيش زردي از بيداري شب. در اخبار عامه است
لونه لون عربي وجسمه جسم اسرائيلي رنگش رنگ عربي است و جسمش چون جسم بني اسرائيل
يعني در طول قامت و بزرگي جثه.در علوي است« شاب مربوع »جواني است ميانه قد در نبوي
است« اجلي الجبينين» فراخ است پيشاني مبارکش يا خوبرو که هر دو موي پيشاني او
رفته و در صادقيست مقرون الحاجبين ابروان مبارکش به هم پيوسته«اقني الانف» بيني
مبارکش باريک و درازکه در وسطش اندک انحدابي داشت.در علوي است« حسن الوجه و نور
وجهه يعلو سواد لحيته و راسه» يعني نيکو روست و نور رخسارش چنان درخشان است که
مستولي شده بر سياهي ريش و سر مبارکش.در نبويست «وجهه کالدينار» چهره اش در صفا و
بي عيبي مانند اشرفيست «علي خده الايمن خالد کانه کوکب دري» و بر گونه راست آن
جناب خالي است که پنداري ستاره اي درخشان است.در علويست «افلج الثنايا» يعني ميان
دندانهاي مبارکش گشاده است «حسن الشعريسيل شعره علي منکبيه» نيکو مو است موهايش بر
دو کتف مبارکش ريخته.در صادقيست« شامه في راسه» در سر مبارکعلامتي دارد.و در
باقري است« واسع الصدر مترسل المنکبين عريض ما بينهما »سينه مبارکش فراخست و
کتفهايش فروهشته و ميان آن پهن و در خبر ديگر عريض ما بين المنکتبين و در صادقيست
«بعيد ما بين المنکبين» ميان دو کتف مبارکش عريض و دور است و در علويست «عظيم مشاش
المنکبين» سر استخوان کتف شريفش بزرگست «بظهره شامتان شامه علي لون جلده و شامته
علي شبه شامه النبي صليالله عليه و آله و سلم»در پشت مبارکش دو نشانه و علامت
است يکي به رنگ بدن شريفش و ديگري شبيه علامتي که در کتف مبارک حضرت رسول الله
صلي الله عليه و آله و سلم بود و در علوي ديگر است« کث اللحبه اکحل العينين براق
الثانيافي وجهه خال في کتفه علائم نبوه النبي صلي الله عليه و آله و سلم»
ريشمبارکش انبوه و چشمانش سياه سرمه گون و دندانش درخشنده در رخسارش خالي است و
در کتفش علامتهاي نبوت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم که معروف است به مهر نبوت
و در رنگ و شکل و نقش آناختلاف بسيار است «عريض الخدين» رانهاي مبارکش عريض
است.در علوي ديگر اذيلالفخذين في الفخذه اليمني شامه و در بعضي نسخ و لربل يعني
رانش گوشت زياد دارد اذيل نيز کنايه از پهنائيست و در ران راستش علامتي است و
درصادقيست احمش الساقين ساقهاي مبارکش باريک بود و در شکم و ساق مانند جد خود امير
المومنين عليه السلام است.و در نبوي ديگر« المهدي طاوس اهل الجنه وجهه کالقمر
الدري» مهدي عليه السلام طاوس اهل جنت است چهره اش مانند ماه درخشنده است «عليه
جلابيب النور» بربدن مبارکش جامه هاست از نور.در خبر علي بن ابراهيم بن مهزيار است
به روايت شيخ طوسي در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغوانيکه شبنم بر آن نشسته و
شدت سرخيش را هوا شکسته و شايد بيان کند نکويي آن حضرت را که سفيدي و سرخي آن دو
گل با سمرت در آميخته« کغصن بان او کقضيب ريحان» قدش چون شاخه بان درخت بيد مشکيا
ساقه ريحان« لا بالطويل الشامخ و لا بالقصير اللازق» نه دراز بي اندازهو نه کوتاه
بر زمين چسيده « سهل الخدين» گوشت روي مبارکش کم است. و در اين مقام به اين مقدار
اکتفا نموديم.
در
ذکر جمله اي از خصايص و اوصاف آن جناب
در
غيبت نعماني روايت شده است از کعب الاخبارکه گفت خداي تعالي مي دهد به آن جناب
آنچه را به پيغمبران داده و زياده برآن مي دهد به او و او را تفضيل مي دهد و لکن
محض تبرک بالاختصار بذکر بعضي از آنچه از اهل عصمت عليهم السلام رسيده و به ظاهر
اختصاصي به آن جناب دارد اين اوراق را مزين کرده مي گوييم: 1: امتياز نور ظل و شبح
آن جناب عليه السلام در عالم اظله بين انوار ائمه عليهم السلام که ممتازند از
انوار انبياء و مرسلين و ملائکه مقربين2: شرافت نسب چه آن جناب دارا است شرافت نسب
همه آباء طاهرين خود را عليهم السلام که نسب ايشان اشرف انساب است و اختصاص دارد
به رسيدن نسبش از طرف مادر به قياصره روم و منتهي شود به جناب شمعون صفا وصي حضرت
عيسي پس داخل شود در آن سلسله بسياري از انبيا و اوصيا عليهمالسلام که شمعون به
آنها رسد.3: بردن آن حضرت را در روز ولادت به سراپرده عرش4: بيت الحمد چنانچه
روايت کردند از حضرت باقر عليه السلام که فرمود از براي صاحب اين امر عليه السلام
خانه اي مي باشد که او را بيت الحمد مي گويند در آن چراغي است که روشن است از آن
روز که متولد شده تا آن روز که خروج کند با شمشير خاموش نمي شود.5: جمع ميان کنيه
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و اسم مبارک آن حضرت 6: حرمت بردن نام آن
جناب7: ختم وصايت حجت در روي زمين به آن جناب.8: غيبت از روز ولادت و سپرده شدن به
روح القدس و تربيت شدن در عالم نور و فضاي قدس که هيچ جزئي از آن به لوث قذرات و
کثافت و معاصي بني آدم و شياطين ملوث نشده و موانست و مجالست با ملا اعلي و ارواح
قدسيه.9: معاشرت و مصاحبت نداشتن با کفار و منافقين و فساق و نداشتن خوف و تقيه و
مدارات با آنها و دوري از ايشان و منزل نکردن در منازل آنان چنان که همه حجتهاي
خداوند پيش از بعثت و بعداز آن بلکه در ايام عزلت و غيبت خود داشتند 10: نبودن
بيعت احدي از جابران بر گردنش 11: داشتن در پشت علامتي مثل علامت پشت مبارک رسول
خدا صلي الله عليه و آله و سلم که آن را ختم نبوت گويند چنان که گذشت و شايد در آن
جناب اشاره به ختم وصايت باشد.12: اختصاص دادن خداوند آن جناب را در کتب سماويه و
اخبار معراج از ساير اوصيا عليهم السلام به ذکر او به لقب بلکه به القاب متعدده و
به زدن نام او 13: ظهور آيات غريبه و علامات سماويه و ارضيه براي ظهور موفور
السرور آن حضرت که براي تولد و ظهور هيچ حجتي نشده14: نداي آسماني به اسم آن جناب
عليه السلام مقارن ظهور 15: افتادن افلاک از سرعت سير و بطوء حرکت آنها 16: ظهور
مصحف امير المومنين عليه السلام که بعد از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و
سلم جمع نمود بي تغيير و تبديل و داراست تمام آنچه را که بر سبيل اعجاز بر آن
حضرت نازل شده بود و پس از جمع عرض نمود بر صحابه اعراض نمودند پس آن رامخفي نمود
و به حال خود باقيست تا آنکه بر دست آن جناب ظاهر شود و خلق مامور شوند که آن را
بخوانند و حفظ نمايند و به جهت اختلاف ترتيب که با اين مصحف موجود دارد که به آن
مانوس شدند حفظ آن از تکاليف مشکله مکلفان خواهد بود.17: سايه انداختن ابري سفيد
پيوسته بر سر مبارک آن حضرت و ندا کردن منادي در آن ابر به نحوي که مي شنود آن را
ثقلين و خافقين 18: بودن ملاکه و جن در عسکر آن حضرت و ظهور ايشان براي انصار آن
حضرت 19: تصرف نکردن طول روزگار و گردش ليل و نهار و سير فلک دواردر بنيه و مزاج
و اعضا و قوا و صورت و هيات آن حضرت 20: رفتن وحشت و نفرت از ميان حيوانات بعضي با
بعضي و ميان آن ها و انسان و برخاستن عداوت از ميان همه آنها چنانکه پيش از کشته
شدن هابيل بود 21: بودن جمعي از مردگان دررکاب آن حضرت 22: بيرون کردند زمين گنجها
وذخيره ها را که در او پنهان و سپرده شده23: زياد شدن باران و گياه و درختان و
ميوه ها و ساير نعم ارضيه 24: تکميل عقول مردم به برکت وجود آن حضرت و گذاشتن دست
مبارک بر سرايشان و رفتن کينه و حسد از دلهايشان که طبيعت ثانيه بني آدم شده از روز
کشته شدن هابيل تا کنون وکثرت علوم و حکمت ايشان 25: قوت خارج از عادت در ديدگان و
گوشهاي آن حضرت و اصحاب او26: طول عمر اصحاب و انصار آن حضرت 27: رفتن عاهات و
بلايا از ابدان انصار آن جناب 28: دادن قوت چهل مرد به هر يک از اعوان و انصار آن
حضرت 29: استغناي خلق به نور آن جناب عليه السلام از نور آفتاب و ماه 30: بودن
رايت(پرچم) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با آن جناب که جز در بدر و روز جمل
ديگر باز نشده.31: راست نيامدن زره رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مگر بر قد
شريف آن حضرت32: ابري مخصوص که خداي تعالي آنرا براي آن جناب ذخيره کرده که در آن
است رعد و برق33: برداشته شدن تقيه و خوف از کفار و مشرکان و منافقان و ميسر شدن
بندگي کردن خداي تعالي و سلوک در امور دنيا و دين حسب نواميس الهيه و فرامين
آسمانيه بدون حاجت به دست برداشتن از پاره اي از آنها از بيم مخالفان و ارتکاب
اعمال ناشايسته و مطابق کردار ظالمان چنان که خداي تعالي وعده فرموده در کلام خود
وعد الله الذين امنوا و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض کمااستخلف الذين من
قبلهم و ليمکنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني
لا يشرکون بي شيئا وعده داده خداي تعالي آنان را که ايمان آوردند از شما و کردند
کارهاي شايسته که البته خليفه گرداند ايشان راچنان که خليفه گردانيد آنان را که
بودند پيش از ايشان و البته متمکن خواهد کرد براي ايشان دين ايشان را که پسنديد بر
ايشان و البته تبديل خواهد کرد ايشان را از پس ترس ايشان ايمني که بپرستند مرا و
شريک قرار ندهند برا من چيزي را. 34: فروگرفتن سلطنت آن حضرت تمام روي زمين را از
مشرق تا مغرب بر و بحر معموره و خراب و کوه و دشت نماند جايي که حکمش جاري و امرش
نافذ نشود و اخبار در اين معني متواتر است35: پر شدن تمام روي زمين از عدل و داد
چنانچه در کمتر خبري الهي يا نبوي، خاصي يا عامي، ذکري از حضرت مهدي عليه السلام
شده که اين بشارت و اين منقبت براي آن جناب مذکور نباشد در آن.36: حکم فرمودند در
ميان مردم به علم امامت خود و نخواستن بينه و شاهد از احدي.37: آوردن احکام مخصوصه
که تا عهد آن حضرت ظاهر و مجري نشده بود 38: بيرون آمدن تمام مراتب علوم 39: آوردن
شمشيرهاي آسماني براي انصار و اصحاب آن حضرت 40: اطاعت حيوانات از انصار آن
حضرت41: بيرون آمدن دو نهر از آب و شير پيوسته در ظهر کوفه که مقر سلطنت آن جناب
است از سنگ کناب موسي که با آن حضرت است42: امتياز دادن خداوند تبارک و تعالي آن
حضرت را در شب معراج پيغمبر، بعد از نماياندن اشباح نورانيه ائمه عليهم السلام را
به آن حضرت از امير المومنين عليه السلام تا حجت عصر عليه السلام به اينکه فرمود
به روايتابن عباس اين قائم عليه السلام حلال مي کند حلال مرا و حرام مي کند حرام
مرا و انتقام مي کشد اي محمد از اعداي من اي محمد دوست دار او را و دوست دار کسي
را که دوست مي دارد او را.43: نزول حضرت روح الله عيسي بن مريم عليه السلام از
آسمان براي ياري حضرت مهدي صلوات الله عليه و نماز کردن در خلف آن جناب. 44: جايز
نبودن هفت تکبير بر جنازه احدي بعد از حضرت امير المومنين عليه السلام جز بر جنازه
آن جناب45: قتل دجال لعين که از عذابهاي الهي است براي اهل قبله 46: انقطاع سلطنت
جابران و دولت ظالمان در دنيا به وجود آن حضرت.
بر گرفته از کتاب شریف
نجم الثاقب ثقة المحدثین حاج میرزا حسین طبرسی نوری(ره)