غرور ملی ما هم ز شأن دینـی ماست نشــان بـــاور مــا عشق سرزمینی ماست
نه ما
زخاک، که عزت گرفته از ما خاک مکان! شرف اگرش هست از مکینی ماست
همه
کرامت سلمان، عبارت "منّا"ست
که مشک بوئی از احسان همنشیـنی ماست
اگـر
زخـرمن آل الله او تنـعّم یافــت
از اوست حرمت این قوم و خوشهچینی ماست
اشاره
ای که بـود علم اسیر قوم شمـا نشان عــزت ایـران، شــرفگــزینی ماست
خدایترسی
سلمان ز اهل بیتش کرد هـــراس غـــرب کنــون از خدایبینی ماست
به جستجوی آن قلم باید بود که علم قدس نامی را برافرازد که
عالمی را متحیر میسازد!
محبوسزادهای که زیر بار پرستش آتش نمی رود تا آنجا که در
گریزش، برده میشود، کرامتی میبخشندش که ستون سُرادق علم امام جعفر صادق سلام اله
علیه فرمود: در اسلام، مردی که فقیهتر از همه مردم باشد، همچون سلمان، آفریده
نشده است. و فرمود: "سلمان اسم اعظم را می دانست."
چه می شود که مُغ بچه ای تنعم زندگی طبقاتی کاهنانه را رها
می کند و هجرت دشوار آن روزگار را و اسارت در چنگال گرفتاریهای بی شمار را به جان،
خریدار میشود امّا تن به افکار بیمقدار و تبعیت از رفتار کجمدار تبارش نمی دهد که
نوشش باد این شراب طهور کلام رحمت و نور که فرمود: " هرکه می خواهد به مردی
بنگرد که خداوند قلبش را به ایمان درخشان کرده است، به سلمان بنگرد."
در وصف چه کسی رﺣﻣﮥ للعالمین چنین فرموده است که : همانا
اشتیاق بهشت به سلمان بیش از اشتیاق سلمان به بهشت است."
انصاف را که ما در شناخت این مفخر بهتر و متعهدانهتر می بایست
عمل می کردیم.
شاهراه تشیع در ایران به دست سلمان احداث شد. آنجا که او
استاندار بود مسیر گذار و گذر ایرانیان بود. به وطندارانش اینچنین هشدار میداد که
جز علی هیچ کس به اسرار نبّوت آگاه نیست و در نزد علی علومی است که در نزد هیچکس
نیست.
انصاف را که ما دین خود به درستی در مورد این یگانهراستی،
ادا ننموده ایم و امید که این راهی که گشوده ایم آنسان ادامه دهیم که بر آستان
مقصد، بوسه زند.
جماعت مهاجر او را از خود می خواندند که هجرت کرده بود؛
انصار او را از خود می دانستند که در مدینه به رسول خدا پیوسته بود؛ پیامبر اکرم (ص)
با این فرموده نزاع را به پایان رسانید که: "سلمان منّا اهلَ البیت" و
از آن پس "سلمان محمدی" خوانده شد.
"بباید در ره ایمان همی تسلیم سلمانی"، روزبه ایرانی
به دنبال کمال رنجی می برد بی مثال: در شام به مسیحیان می پیوندد و چون از راهب
دانشمند تحریف انجیل و ظهور پیامبر آخرالزمان از مکه و آمدنش به نخلستانی میان
دوکوه و نشانه های حضرتش را میشنود؛ گله گوسفندان خود را به کاروان تجاری میدهد
به ازای بردنش به عربستان! که در میان راه به تاجری یهودی به بردگی فروخته میشود.
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم/که در طریقت ما کافریست
رنجیدن
پس از دیدن آن ناملایمات، یکی از یهودیان بنی قریظه را دست
روزگار به وادی القُری کشانید او را به سلمان رسانید تا مأمور ایصال او به محضر
مظهر کمال باشد.
خوش
خبرباشی ای نسیم شمال که
به ما می رسد زمان وصال
مــا
لِسَلمی و مَن بِـذی سَلَم
اَیــنَ جیرا ُننا و کَیــفَ الحال
یــا
بَرَید الحَمی حَمــاک الله
مــرحبــا مرحبــا تعالِ تعال
و چون مراد خود یافت، همه نامرادیها را برتافت. پیامبر گرامی
اسلام (ص) سلمان را به چهل نهال خرما و معادل چهل درهم خریداری فرمود و آزادش نمود
و بر او نام زیبای "سلمان را نهاد.
حبذا بر این توفیق، مرحبا بر این ارفاق!
به جستجوی آن قلم باید بود که علم قدس نامی را بر افرازد که
عالمی را متحیر می سازد!
سلمان، بدین سان در مسیر ایمان ، آنچنان ترقی کرد که امام
صادق علیه السلام فرمود:
"ایمان ده درجه دارد، تعداد در درجه هشتم و ابوذر در
درجه نهم و سلمان در درجه دهم ایمان است"
حالیا از آن سخن باید گفت/درّ نایاب که را باید سفت
انصاف را که :
هرچه می
گویم از آن شمع چگل چون به
نامش می رسم گردم خجل
پس کوتاه کنم سخن، درازاست این بحث، امیداورم در این پیش
همایش بخشی از شخصیت حضرتش شکافته شود و گلیم ارادتی بافته شود تا بر ان معرفی
بزرگترین افتخار این سرزمین را بنشانید و اذهان مهّیای جوانان ایران اسلامی را به
سمت شناختی شایسته از جناب سلمان پارسی بکشانید!
سلمانی که در دوران استانداریاش با حصیربافی ارتزاق می
نمود و می گفت:"لا اُحِبُا اَنَّ اکُلَ ِالّا مَن عَمَل یَدی" دوست
ندارم جز از دسترنج خویش بخورم، شایسته است که مورد تأسی ما قرار گیرد. او که ابی
الحدید سنّی معتزلی دربارهاش می نویسد: "وکان سلمان من شیعه علی(ع) کما ینبغی"
می بایست مقتدای ما شیعیان باشد.
برای این پیش همایش و مبتکران و کارگزارانش آرزوی موفقیتی
روزافزون دارم و امیدوارم کنگره عظیم بین المللی سلمان، معرف این ابرمرد تاریخ
سرزمین عشق و ایمان بر جهانیان باشد.