مریم محسن پور: يكي از نمونههاي بارز نبوغ فكري زن همتايي او با مرد در مهم ترين فضيلت هايي است كه خدا براي انسان ذكر ميكند. در اين مورد دو نمونه: نبوغ فكري و فرهنگي, و نبوغ سياسي و حضور در صحنه سياست و اجتماع را ميتوان ذكر كرد.
«اني وجدت امرأه تملكهم و أوتيت من كلَ شيء و لها عرش عظيم
وجدتها و قومها يسجدون للشمس من دون اللَه» (نمل27 / 23 و 24)من زني را يافتم كه
بر آنها سلطنت ميكرد و از هرچيزي به او داده شده بود و تختي بزرگ داشت. او و قومش
را چنين يافتم كه به جاي خدا به خورشيد سجده ميكردند.
بعد از رسيدن اين گزارش بر سليمان (ع) آن حضرت نامه كوتاهي
نوشت كه :
«انًه من سليمان و انًه بسم اللَه الرَحمن الرَحيم أن لا
تعلوا و أتوني مسلمين» (نمل,27/30 و 31)
نامه از سليمان است و در آن نوشته است: به نام خداوند
رحمتگر مهربان, توصية من اين است كه نسبت به من بزرگي مكنيد و مرا از در طاعت در
آييد.
اين نامه وقتي توسط هدهد به دربار آن بانو رسيد, اولا نامه
را با كرم ستود:
«اني ألقي الي كتاب كريم» (نمل, 27/ 29)
كرامت نامه تنها در مهر كردن آن نبود, بلكه محتواي نامه
مايه كرامت آن بود. گرچه ادب صوري آن گونه نامه نگاري و نامه رساني هم بي نقش
نيست, ولي سهم مؤثر در كرامت نامه, همان مضمون نامه است. اين بانو گفت اين كتاب از
طرف سليمان است و محتواي آن دعوت به اسلام. لذا با درباريانش مشورت كرد و آنها
گفتند:
«نحن أولوا قوَه و أولوا بأس شديد» (نمل, 27/ 33)
از نظر مسائل سياسی و نظامي قدرتمنديم و كمبودي نداريم,
اما:
«و الامر اليك فانظري ماذا تأمرين»
تصميم گيري نهايي با شماست كه مسؤول كشوريد. از اين به بعد
بايد ديد كه تهور چيست و شجاعت كدام است, ترس چيست و احتياط كدام است, جهل چيست, و
عقل كدام است؟ تسليم نشدن در برابر حق شجاعت نيست, بلكه تهور است. اين كه در
پيشگاه حق خضوع نميكنند, آن درندگي است, نه قدرت, لذا اين بانو گفت كه من او را
ميآزمايم ببينم هدف او قدرتهاي دنيايي است, يا راه انبيا را طي كرده است. او در
آغاز با امور مادي سليمان را آزمود و گفت :
«اني مرسله اليهم بهديه فناظره بم يرجع المرسلون المرسلون»
(نمل , 27/ 35).
من هديهاي براي آنها ميفرستم, آنگاه منتظر ميمانم تا
ببينم اين پيكهاي من كه هدايا را بردند چه پيامي ميآورند.
اگر آنها مسائل مالي طلب بكنند باج و خراج بخواهند, و حاضر
شوند در قبال مالي كه به آنها ميپردازيم, دست از دعوت ما بردارند, ديگر لازم نيست
ما مكتب آنها را بپذيريم و اگر چنين نشد, و آنها با اين هدايا ي مالي قانع نشدند
ما تصميم ديگر ميگيريم, وقتي هدايا را فرستاد و سليمان ـ سلام الله عليه ـ هدايا
را رد كرد و فرمود:
«بل أنتم بهديًتكم تفرحون» (نمل , 27/ 36).
شما به ارمغان خود, شادماني ميكنيد.
جوابي داد كه آن بانو فهميد, نظام سليمان نظام مالي نيست كه
تطميع او ممكن باشد, نظامي نيست كه بتوان با دادن قدرت و اختيار و منافع كشور, او
را راضي كرد, تا از دعوت به اسلام صرف نظر كند. از سوي ديگر او ميدانست كه:
«ان الملوك اذا دخلوا قريه أفسدوا و جعلوا أعزه أهلها أذله
و كذلك يفعلون»(نمل , 27/ 34)
در اين آيه, كه كلام آن بانو است يا امضاي الهي مسأله ديگري
است ـ يعني قدرتمندان اگر وارد منطقهاي بشوند, عزيزان را ذليل ميكنند و ذليلان
را ممكن است, عزيز بكنند. به هرحال عزتهاي مجازي را به دست ذلَت ميسپاردند, بدين
جهت او گفت: من براي ملاقات و ديدار سليمان آمادهام .
البته قبل از اين كه ملكه سبابه زيارت سليمان سلام الله
عليه مشرف بشود, تخت ملكه را با پيشنهاد آن حضرت به حضورش آوردند.
«قال الَذي عنده علم من كتاب أنا آتيك به قبل أن يريد اليك
طرفك» (نمل , 27/ 40) كسي كه چيزي از علم كتاب نزدش بود گفت من آن را قبل از چشم
به هم زدن شما يا در نزديك ترين فرصت ميآورم.
وقتي اين بانو آمد سليمان ـ سلام الله عليه ـ به عنوان
آزمايش هوش, دستور فرمود تخت ملكه سبا را مختصري تغيير دهند تا ميزان هوش و توجَه
او را بيازمايد. او هم گفت «كأنه هو» (نمل , 27/ 42) گويا اين تخت من است, و نگفت «إنه
هو» يعني آن تخت من است, و سرانجام بعد از يك سلسله مناظره و مباحثه و محاوره و
سؤال و جواب, بلقيس گفت:
«ربَ انَي ظلمت نفسي و أسلمت مع سليمان للَه ربَ العالمين»
اگر چه آن خوي و ثنيت و بت پرستي مانع بود كه زودتر بپذيرد:
«و صدها ما كانت تعبد من دون الله انَها كانت من قوم كافرين»
(نمل , 27/ 43)
يعني خوي و ثنيَت و صنميَتش سد و مانع بود و او را منصرف ميكرد,
چون نفس بت پرستي انصراف از طريق حق است,لذا ميفرمايد اين بيراهه رفتن, او را از
راه بازداشت, ولي در عين حال راه فطرت و انديشه و تصميم گيري به رويش گشوده بود,
لذا قرآن بعد از آنكه فرمود: بت پرستي نگذاشت كه اين زن ايمان بياورد, ميفرمايد
وقتي وي از نزديك به سليمان گفتگو كرد گفت: «رب اني ظلمت نفسي و أسلمت مع سليمان
لله رب العالمين» يعني خدايا من به خودم ستم كردم از اين كه تورا نپرستيدم و من
همراه سليمان به سوي تو ميآيم من مسلمان سليماني نيستم بلكه من باسليمان,
مسلمانم, و مسلمان توام, نگفت «أسلمت لسليمان» بلكه گفت: «أسلمت مع سليمان لله رب
العالمين»(نمل , 27/44) بدين خاطر است كه ذات اقدس اله از اين جريان به عنوان عظمت
و عبرت آموزي ياد ميكند.
در مقابل اين قصه,
قصص فراواني هم هست كه اگر كسي خواست بفهمد آل فرعون
عاقلترند يا اين زن, آل نمرود عاقلترند يا اين زن, سلاطيني
كه مسيح ـ سلام الله عليه ـ با آنها روبرو بود, عاقلترند يا اين زن, بعد از اين كه
معناي عقل در فرهنگ قرآن را تبيين نمود, خواهد ديد اين زني كه سلطنت ميكرد و
زمامدار كشور وسيع يمن بود, عاقلترازخيلي از زمامدارهاي مرد بوده است. او ميدانست
كه شجاعت در تسليم شدن در مقابل حق است, نه تهور, او شجاعت را از تهور تميز داد و
نگفت: ما حاضر نيستيم, زير بار پيامبران بيگانه برويم, زيرا كه چنين خوي و سيرتي
خوي درندگي است. او پذيرفت, چرا كه بيگانهاي در كار نبود, سليمان آشنا است,
پيامبري است كه پيام دوست را آورده و سخن حق را ارائه داده است. قرآن كريم اين
داستان را به عنوان يك نمونه شرح ميكند. اگر چنانچه مرداني به صلاح و فلاح رسيدهاند,
مرداني هم به فساد و افساد به هلاكت نسل انسانها و حرث آنها
دست يازيدند و بسياري از مردم بيگناه را كشتند. اما اين زن بسياري از خونها را
حفظ نمود. و بر اساس همين جريان, زنان فراواني در صدر اسلام گفتند: «أسلمت مع رسول
الله لله ربَ العالمين» كدام افتخار براي زنان فراتر از اينكه نخستين ايمان آورنده«زن»
است و حمايت مالي و حمايت جاني او در هنگامه خطر و همدلي روحي او پشتوانه تحقيق
آرمان هاي پيامبر. از همين منظر چهره هاي بزرگي چون فاطمه بنت اسد، سميه و نسيه را
مي توان مطرح كرد.
زهرا علیها السلام کوثر خدا است.
لیلة القدر خدا
است. جلوهی جمال خدا است و تفسیر جلال خدا.
زهرا علیها السلام ادامهی رسول صلی الله علیه و آله است و
همتای علی علیه السلام و مادر مهدی ( علیه السلام
زهرا علیها السلام، حصن حصین ولایت است و آموزگار متین
شهادت.
زهرا علیها السلام تلاوت بیداری است;سایبان شوق است; تولد
بالغ تاریخ است و بهار سرشار دلهای آشنا.
زهرا علیها السلام معرف نهایت کمال زن است و اوج عروج یک
انسان.
چشمهی غدیر درباغ دستان پرتوان او، به بلوغی رسید،
و غدیریان از دامان عصمت او، به رویشی رسیدند.
ما، دربارهی زهرا علیها السلام بیشتر به توصیف
پرداختهایم و نه تبیین،
و آن چه نیاز نسل معاصر ماست، تبیین است، و نه توصیف، تطبیق
است و نه توجیه.
پیچیدگی برخورد و عمق نگاه زهرا علیها السلام همچون دشت
نیست که نشسته تا آخرش را ببینی و کرانههایش را در آغوش نگاهتبنشانی، دریایی
استبیکرانه، کوهی استبه بلندای تاریخ. همین است که هرچه به قلهاش نزدیکتر
شوی، چشمانداز بیشتری میبینی، در حالی که بیش از یک سویش را ندیدهای.
پیچش گامهای زهرا
چنان منشوری است که ابعادش به عدد زاویهی دیدها و حوادث روزهاست.
درخشان ترين چهره روشنگر، صبور و رسول كربلا زينب كبري(ع)
است كه دوام و كمال و تمام كربلا اوست و بي او امروز نشاني از كربلا نبود.
اگر نبود فاطمه ي زهرا (س) ، مسأله ي ولايت در عربستان ختم مي شد. اگر نبود زينب كبري (س) ، كربلا در كربلا مي ماند. اگر نبودند شيرزنان اين مرز و بوم در طول هشت سال دفاع مقدس ، سرنوشت انقلاب اسلامي ايران چيزي غير از اين بود. اگر مادران ، همسران و خواهران و دختران شهدا در بين ما نبودند و شاهد افتخار آن ها بر شهادت عزيزان شان نبوديم ، اينك به طور قطع و يقين ، فرهنگ ايثار و روحيه ي شهادت طلبي در ميان مردان ، پسران ، جوانان و آحاد ملت نبود.