چکیده
مداین، یکی از شهرهای سر سبز و خرم و افسانه ای و پایتخت ساسانیان در ایران قبل از اسلام و مجموعه شهرهاى هفتگانهاى بود كه در سى كيلومترى جنوب بغداد و در جانب شرقى دجله قرار داشت که به دست مسلمانان فتح شد. خلیفۀ دوم با مشورت حضرت علی (ع)، سلمان را پس از حذیفة بن یمان حاکم مداین کرد که احتمالاً همزبانی سلمان با مردم مداین، دلیل این انتخاب باشد. هرچند که مردم مداین از قبل با سلمان آشنایی داشتند، ولی انتظار حاکمی جوان و کارآمد را میکشیدند و به همین دلیل برای استقبال از حاکم جدید در دروازۀ شهر مداین جمع شده بودند. ولی دیدند که پیر مردی اسب سوار وارد مداین شد و نه بر اسب ویژه سوار شد و نه به کاخ سلطنتی رفت. بلکه یکسره به طرف خانۀ کوچکی در کنار مسجد رفت و آنجا را اقامتگاه خویش قرار داد و به ادارۀ امور مشغول شد. او در ایام حکومت خود، بیت المال را صرف مردم میکرد و حتی حقوق شخصی خویش را به نفع جامعه و نیازمندان خرج میکرد تا جایی که از طرف خلیفۀ دوم نسبت به این ساده زیستی و کمک به نیازمندان مورد بازخواست قرار گرفت. سلمان با الهام از شیوۀ پیامبر(ص) مسجد را مرکز تعلیم، تربیت، تزکیه، هدایت و پایگاه فعالیت های اجتماعی ساخته بود و خود در مسجد برای مردم سورۀ یوسف را تفسیر می کرد تا در سایۀ آن، مردم با درسهای عفت، صداقت و شیوۀ درست حکومت آشنا شوند. سلمان فارسی چه در حیات رسول خدا (ص) و چه پس از رحلت آن حضرت و هم چنین چه در ایامی که در مدینه ساکن بود و چه در ایامی که به حکومت مداین منصوب شده بود، همیشه زندگی بی آلایش و ساده ای داشت. آن چه که از بیت المال به عنوان حقوق سالانه به او می رسید، صدقه می داد و خود با بافت زنبیل و از دسترنج خود معیشت می نمود. هیچگاه مقام و منزلتش و یا حکومتی که به وی واگذار شده بود، ذرّه ای وی را به عافیت طلبی و رفاه گرایی سوق نداد. در این مقاله سعی بر آن است تا با تکیه بر اسناد تاریخی، با مرور نحوه زندگی سلمان فارسى، خصوصاً در زمان فرمانداری مداین، نحوه حکمرانی و طرز نگرش ایشان به این مقوله مورد مورد مطالعه قرار گیرد.
واژههای کلیدی: سلمان فارسى- مداین- پیامبر- بیت المال- حکمرانی
1- مقدمه
امام علي (ع)
فرمود: خداوند، زمين را در اين عصر به خاطر وجود هفت نفر آفريد که انسانها در پرتو
وجود آنها روزي مي خورند و باران بر آنها مي بارد و ياري مي شوند، آنها عبارتند
از: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، حذيفه، عبدالله بن مسعود و من که امام آنها هستم.
و اينها افرادي بودند که در نماز بر جنازة مطهر حضرت زهرا عليها السلام (که شبانه
و به طور محرمانه انجام شد) شرکت نمودند[1]. رواياتي که دربارة
شخصيت عرفاني سلمان وارد شده است، ايشان را انساني عالم، صادق، متقي و مورد
اطمينان اهل بيت عليهم السلام و حتي از خود اهل بيت عليهم السلام و داراي کمالات
فوق العاده معرفي مي نمايد، پس شخصيتي چون سلمان کم نظير است. مرحوم شيخ عباس قمي
رحمه الله درباره شخصيت سلمان فارسي مي نويسد: از روايات استفاده مي شود که سلمان
اسم اعظم را مي دانست و تا درجة دهم از درجات ده گانة ايمان را دارا بوده است. وي
عالم به غيب و منايا بود و از تـُحـَف بـهـشـت در دنـيـا مـيـل فـرمـوده و بـهـشـت
مـشـتـاق و عـاشـق او بـوده و خـدا و رسولش او را دوست مى داشتند. حق تعالى پيغمبر
صلي الله عليه و آله را امر فرمود به محبّت چهار نفر كه سلمان يكى از ايشان است و
آياتى در مـدح او و اَقـرانش نـازل شـده و هـر وقـت جـبـرئيـل بـر حـضـرت رسـول
صلي الله عليه و آله نـازل مـى شـد، از جانب پروردگار امر مى كرد كه به سـلمـان
سـلام بـرسـاند و مـطـّلع گـردانـد او را بـه عـلم مـنـايـا و بـلايـا و اَنـسـاب[2].
2- سلمان نخستين مسلمان ايراني
سلمان فارسي نخستين ايراني است که پس از جستجوي دامنهدار و رنجهاي فراوان و پيمودنراههاي طولاني و سفرهاي پرماجرا و گرفتار شدن به
بردگي، گم شده خويش را پيدا کرد. او ازچشمهء زلال اسلام ناب محمّدي سيراب گرديد و
گوي سبقت را در دينداري و تقوا از همکيشانخويش ربود و مدال پرافتخار «سلمان از ما
اهل بيت است[3]. را از پيامبر(ص) دريافت نمود و به سلمان محمّدي معروف شد[4]. پيامبر(ص) درباره پيشگامي سلمان به اسلام فرمود: پيشگامان چهار نفرند؛ من پيشگام عرب به اسلام هستم. صهيب
پيشگام روميان به اسلاماست. سلمان پيشگام ايرانيان به اسلام است و بلال پيشگام
حبشه به اسلام ميباشد[5]. پيامبر(ص) در تعبير بالاتري فرمود: « من پيشگام همه فرزندان آدم هستم، و سلمان پيشگام مردم ايران
است» [6].
3- رهبری سلمان در فتح مداین
در ادامه جنگ
قادسيه و فرار ارتش ایران به مداین، سپاه اسلام «نهر دجله» را پشت سرگذاشت و به
اولين شهر «مداين» يعنى«بهرسير» يا «وه اردشير» رسيدند، همانطور كه شيوه
مسلمانان بود، سلمان فارسى باتوجه به اينكه اهل ايران بود، در مقام رهبرى ارتش
اسلام ماموريتيافت، با پارسيانسخن بگويد و آنان را با صلح و صفا به اسلام دعوت
كند.
«طبرى» مىنويسد: در آنجا سلمان پيشواى مسلمانان بود، و
مىبايست درمراحل مختلف در برابر ارتش مقابل، آنان را به اسلام دعوت كند، بدين جهت
درآن شهر، خطاب به مردم ايران، دعوت خود را بدينگونه آغاز كرد:
انى منكم فى الاصل و انا ارق لكم، و لكم فى ثلاث ادعوكم
اليها ما يصلحكم،ان تسلموا فاخواننا، لكم ما لنا و عليكم ما علينا، و الا فالجزية،
و الا نابذناكم علىسواء، ان الله لا يحب الخائنين [7].
اصل و ريشه من هم ايرانى است. من شما را دوست مىدارم و مىخواهم با شما مهربانى كن. بدين جهت شما را در سه نوبت به آنچه خير و
صلاح شماست دعوت مىكنم. اگر مسلمان شديد، برادران ما خواهيد بود، و در حقوق و
تكاليف با ما مساوى مىباشيد و اگر در برابر اسلام تسليم نشديد، بايد «جزيه دادن»
را بپذيريد. در غير اين صورت، ما ناچاريم با شما بجنگیم، زيرا خداوندمتعال خائنان،
و آنهايى را كه فرمان او را انجام نمىدهند، هرگز دوست نمىدارد.
مردم «بهر سير»
يعنى «وه اردشير» تا مدت سه روز دعوت سلمان را گوش دادند، اما زير بار آن نرفتند و
مسلمانان ناچار با منجنيق به قلعه و حصار شهر آنان حملهكردند و آنان را شكست
دادند، و آنها هم شهر و ديار خويش را رها كرده، فرار را بر قرار برگزيدند. با سقوط
شهر «وه اردشير»، لرزه در «كاخ سفيد مداين» افتاد. بدين جهت«يزدگرد»، پسر
«شهريار» پادشاه فارس آماده فرار شد. او را در زنبيلى گذاشتند، ازبالاى كاخ سفيد
مداين پايين فرستادند، وى هم با برداشتن مقدارى از اشياء سبكقيمتى كاخ، و با همراه
برداشتن رجال حكومت و زنان و كودكان، به «حيره»گريختند. يا بقول «طبرى» يزدگرد،
از قبل اعضاى خانواده خود را به «حلوان» يعنى«پل ذهاب» فرستاده بود، و خود هم
به آنجا رفت . وقتى هم سپاهيان اسلام به «مداين» وارد شدند، باز سلمان دعوت خويش
راآغاز كرد، مردم را به پذيرش اسلام فرا خواند، اما بر خلاف مردم «وه اردشير»
كهدعوت را نپذيرفتند و كار آنان به جنگ و شكست كشيد. مردم مداين عموماگريخته
بودند، بدين جهت افراد باقى مانده وقتى سر و صداى سلمان و خروش سپاه اسلامرا
شنيدند، اعلام داشتند: جنگ براى چه؟ ديگر كسى در شهر نمانده است.
آنگاه سلمان، باز بياد آيه: قل اللهم مالك الملك، تؤتى
الملك....افتاد، وعده رسول خدا(ص) پس از فتح مكه، درباره «فتح فارس» و «روم» را
يادآور شد و «كاخسفيدى» را كه آن حضرت معرفى كرده بود مشاهده نمود.
سپس فرمانده سپاه اسلام، «سعد وقاص» در شهر خلوت به گردش
پرداخت، باديدن آن كاخ و آوارگى كاخ نشينان به تلاوت قرآن پرداخت: كم تركوا من
جنات وعيون، و زروع و مقام كريم، و نعمة كانوا فيها فاكهين، كذلك اورثناها قوما آخرين.
افراد دنيا چه بسيار باغها و چشمههاى آب را از خود به جاى
گذاشتند، وزراعتها و مقام و منزلتهاى عالى را رها كردند و رفتند، و از ناز و نعمتى
كه در آن غرقبودند، چشم پوشيدند، و ما آن را به اشخاص ديگرى به عنوان ارث تحويل
داديم.
آرى، وقتى كاخ سفيد به محاصره سپاه اسلام درآمد، باز سلمان
به دعوت وتبليغ خويش ادامه مىداد، حتى همراهان رزمنده، كه تحت فرماندهى
اوبودند،اعتراض كردند كه: اى ابو عبدالله! مشغول جنگ نمىشويم؟!
سلمان گفت: اجازه بدهيد تا آنان را نخستبه اسلام دعوت كنم،
همانطور كهرسول خدا(ص) اين كار را انجام مىداد، حتى سلمان با زبان فارسى هم با
آنانسخن مىگفت.
به هر حال، سعد وقاص و سپاهيان اسلام، بدون جنگ و خونريزى
وارد «ايوانمداين» شدند، در آنجا هشت ركعت «نماز پيروزى» خواندند، سعد چون خود
بناىاقامت داشت، نماز را تمام خواند و چون روز جمعه رسيد، اولين «نماز
جمعه»درماه صفر سال شانزدهم هجرت، كه «فتح المداين» واقع شد، برگزار گرديد، و كاخ«مداين»
را مسجد قرار دادند. «ابوريحان بيرونى» مىنويسد: سعد وقاص، پس از يكماه (جنگ و
تلاش) مداين را گشود [8].
4- سلمان و استانداری مداین
پس از«حذيفه بن
يمان» که اولین استاندار«مداين» بوده است، خلیفه دوم با جلب رضايت و موافقت امام
على(ع)، فرمان استاندارى مداين را براى سلمان حكيم و مجاهد و با تدبير ايرانى،
صادر مىكند[9]. اما از طرفى پذيرش اين حكم براى سلمان بسيار سنگين و ناخوشايند
بود. زيرا وى را با زور شمشير تسليم بيعت با خليفه اول كرده بودند و به خاطر
اطاعت از پيامبر(ص) و ارادت به امام على(ع)، ديگرى را لايق مقام عظيم خلافت رسول
خدا نمىدانست و از طرف ديگر، حال كه كار از كار گذشته و امام على(ع) هم به
خاطرحفظ اصول و كيان اسلام، خلفا را مساعدت بخشيده است، سلمان فارسى نيز با حفظ
اصول اعتقادى و آزادى در عمل، اين مسؤوليت را پذیرفت و دستگاه خلافت هم عملا آزادى
لازم را از سلمان سلب نکرد و سلمان حكيم و دانشمند، با توجه به اينكه براى مردم
«مداين» ايرانى، بومى و همزباناست، مقام استاندارى، پيشوايى، و امامت جمعه و
جماعت در «مداين» آزاد شده ازظلم مجوسيت را، عهده دار گردید و به بهترين شيوه
ممكن، رسالت خويش را عملى نمود و با استقلال و آزادى، در چار چوب تكليف الهى
خويش، بر اساس راهنمايىهاى رسول خدا(ص) و امام على(ع) اقدام کرد. سلمان فارسى،
اضافه بر معارف و معيارهايى را كه از پيامبرآموخته بود، اصولجامعه شناسانه امام
على(ع) را نيز براى الگو دهى و حكومتدارى و اداره جامعهاسلامى، به طور دقيق مد
نظر قرار مىدهد و فراموش نمىكند كه مسؤوليت استاندارى، اين جهات حياتى را مىطلبد
كه استاندار بايد نگهبان اساس اسلام، معارف شرع مقدس، ميراثپيامبر(ص) و حافظ جان
و مال و عرض مسلمانان باشد و امام على(ع) همچنين منصبهايى را «امانت الهى»
دانسته و نه «طعمه» شكارى كه وسيله خورد و خوراك، عيش و نوش و رفاه و خوشگذرانى و
بىدردى باشد. بدين لحاظ، سلمان كار استاندارى و اداره امور جامعه فرسوده را به
سوى كياناسلامى و انسانى، با اصول و روشهاى عملى و در جنبه های مختلفی آغاز می
نماید: [10]
4-1 سلمان واقدامات فرهنگی
سلمان با الهام
از شیوۀ پیامبر(ص) مسجد را مرکز تعلیم، تربیت، تزکیه، هدایت و پایگاه فعالیت های
اجتماعی ساخته بود و خود در مسجد برای مردم سورۀ یوسف را تفسیر می کرد تا در سایۀ
آن، مردم با درسهای عفت، صداقت و شیوۀ درست حکومت آشنا شوند[11].
4-2
سلمان و پرهیز از زخارف
وقتي سلمان
فارسي به حکومت مداين رسيد، مردم با شور و شوق به استقبال او آمدند و اصرار کردند
که از کاخ حکومتي استفاده کند، او نپذيرفت، سپس، خانه اي بسيار کوچک، آن هم به
اصرار دوستان فراهم ساخت. عبايي داشت که آن هم لباس وهم فرش زير پايش بود. حقوق
خود را ميان فقيران و تهي دستان تقسيم مي نمود و براي تأمين زندگي خود، حصير مي بافت
و مي فروخت. زهد و پرهيزگاري و ساده زيستن و عدالت پيامبر و علي را شيوه زندگي خود
قرار داده بود و مي گفت: «پيامبر، نان جو مي خورد و لباس خشن مي پوشيد و به تهي
دستان نزديک مي شد».
4-3
سلمان و ارتزاق از دسترنج خود
«حسن بصرى» مىگويد: حقوق ساليانه سلمان از صندوق بيت
المال، پنج هزاردرهم بود، كه هر گاه حقوق خويش را دريافت مىداشت، آن را در راه
خدا بهنيازمندان «انفاق» مىكرد، و چون در مدينه «زنبيل بافى» آموخته بود، در
مداين نيز«زنبيل» مىبافت و آن را مىفروخت، و از درآمد «زنبيل بافى» زندگى خود
را تامينمىنمود. از كسى چيزى نمىگرفت، و مىگفت: لا احب ان آكل الامن عمل يدى [12].
دوست نمىدارم جز از دسترنج كار خود، ارتزاق كنم.
«عبدالله بن عمر» هم روايت كرده است: سلمان آنگاه كه امير
مداين بود، زنبيلبافى مىكرد، آن را مىفروخت، و از در آمد آن زندگى خود را تامين
مىكرد ومىگفت: دوست نمىدارم به غير از دسترنجخويش، زندگى خود را اداره نمايم، سلمان
«زنبيل بافى» را در مدينه آموخته بود [13].
4-4
سلمان و یاری رساندن به محرومان
سلمان، همواره مستمندان
را به زندگی امیدوار می کرد و با آنان همراه و همراز می گردید. از او نقل کرده اند
که به او گفتند: «چرا از امارت ناخرسندی؟» پاسخ داد: « به خاطر حلاوت رسیدن به آن
و مرارت جدایی اش». یعنی ریاست هم در نهایت، ناپایدار است. پس نمی توان به امر
ناپایدار دل بست. آن که به ریاست دل می بندد، همانند طفلی است که از شیر جدایش می
کنند و برای از دست دادن ریاست هم احساس تلخی می کند. بنابراین، باید به چیزی دل
بست که پایدار باشد. يك روز، مردى از «قبيله شبام» در حالى كه بار كاهى را به دوش
دارد، و از حملآن ناتوان گرديده، با سلمان برخورد مىكند، به سلمان پيشنهاد
مىكند، بار او را بهدوش گيرد و به مقصد برساند، سلمان هم اين درخواست را مى پذيرد،
بار مردناتوان را به دوش مىگيرد و به راه ادامه مىدهد. اما وقتى مردم سلمان را
در آن وضع مىبينند و احترام مىكنند، به مرد شبامىاطلاع مىدهند، وى امير مداين
است، آن مرد شرمنده و خجالت زده مىشود وعذر خواهى مىكند! و مىخواهد بار را از
سلمان بگيرد. ولى سلمان، عذر خواهى مرد را نمىپذيرد، او را هم مورد ملامت
قرارنمىدهد، بار را نيز تحويل او نمىدهد و بالاخره بار او را به منزل مىرساند [14].
5-4 سلمان و درس فروتني
رفتار سلمان،
چنان متواضعانه و زندگياش چنان ساده بود که غريبهها، هرگز درنمييافتند که او
حاکم شهر است. روزي سلمان، در راه ميرفت. مردي را ديد که از شام ميايد و بار
خرما و انجير به دوش دارد. مرد شامي که از به دوش کشيدن بار سنگين، خسته شده بود،
با ديدن سلمان که ظاهري ساده و فقيرانه داشت، به خيال اينکه او باربر است، صدايش
کرد تا در رساندن بار به مقصد، به او کمک کند و اجرتي بگيرد. سلمان بار را به دوش
گرفت و همراه مرد شامي به راه افتاد. مردم در برخورد با سلمان سلام ميکردند و از
او به عنوان امير ياد ميکردند و عدهاي به سرعت به طرف سلمان آمدند تا بار را از
او بگيرند. مرد غريب شامي که تازه فهميده بود اين عابر و رهگذر، امير مدائن،
سلمان فارسي است، با وحشت و خجالت و عذرخواهي فراوان براي گرفتن بار از امير، پيش
آمد، ولي سلمان قبول نکرد و گفت: «بايد بار را تا مقصد برسانم!...». آنگاه فرمود:
«در اين حمل بار سه ويژگي وجود دارد و به همين سبب من اين بار را برايت حمل کردم.
نخست اينکه کبر را از من دور ميکند. دوم اينکه يکي از مسلمانان را در مورد حاجتي
که داشته ياري کردهام و سوم اينکه اگر من اين بار را برايت نميآوردم، ممکن بود
فرد ديگري که از من ضعيفتر است، ناگزير شود اين بار را حمل کند»[15].
6-4 نامه پندآموز سلمان
زماني که سلمان
در مدائن بود، نامهاي از ابودرداء دريافت کرد که در آن زمان، او از سوي عمر
مسئوليت قضاوت در شام را برعهده داشت. ابودرداء در نامه نوشته بود: سلام بر تو،
بعد از آنکه از همديگر جدا شديم، خداوند ثروت و فرزنداني به من بخشيده است و در
سرزمين مقدس (شام و بيتالمقدس) سکونت کردهام. سلمان در پاسخ او چنين نوشت: «سلام
بر تو، براي من نوشتهاي که خداوند ثروت و فرزند به تو بخشيده است، ولي بدان که
سعادت در افزايش ثروت و فرزند نيست، بلکه سعادت در افزايش بردباري است. همچنين آنگاه
که علم تو برايت سودمند باشد.
نوشتهاي که در آن سرزمين مقدس (بيتالمقدس و اطراف آن)
زندگي ميکني، ولي اين را بدان که سرزمين براي کسي جانشينِ عمل نميشود. کارهاي
نيک انجام بده، آنگونه که گويي عمل خود را ميبيني. خودت را آماده مرگ کن، گويا
که در حال مرگ هستي و بايد از اين دنيا بروي.» سلمان حکيم در نامه ديگري براي
ابودرداء چنين نگاشت: «زمين کسي را مقدس نميکند، بلکه رفتار انسان است که به او
قداست ميبخشد»[16].
5- بحث و نتیجه گیری
يکي از بخشهاي مهم زندگي درخشان سلمان، حکومت نوزده سالهء او به
عنوان استاندار مدائن،پايتخت شاهان منقرض شدهء ساساني و مرکز ايران پيشين
بود. پيامبر(ص) در فرصتهاي گوناگون از فتح و پيروزي وسيع آينده اسلام خبر داد.
در جنگخندق و فتح مکه، از فتح ايران و... پيشگويي کرد و حتي در مورد فتح ايران و
کاخ مدائن وبيان شکل آن با سلمان گفتگو کرد و سلمان او را تصديق نمود. در حالي که
منافقين، اين اخباررا به استهزاء گرفتند. روزي پيامبر(ص) به سلمان فرمود: «هنگامي که
فارس به دست مسلمانان افتاد، تاج کسري برسر تو نهاده ميشود.» سلمان پس از فتح،
براي لحظهاي تاج را بر سر گذاشت و سپس بر زميننهاد و به عمامهء کرباسي خود اکتفا
کرد[17]. پس از فتح مدائن، در آغاز حذيفة بن يمان به طور موقت حاکم مدائن شد سپس خليفه دوم - باتوجه به شايستگي
سلمان، با صلاحديد حضرت علي(ع)، سلمان را براي فرمانروايي مدائنبرگزيد. سرگذشت و
جزئيات فرمانروايي سلمان در مدائن به شکل زمانبندي شده در تاريخ نيامده،بلکه
فرازهايي از آن به طور جسته و گريخته ذکر شده که از آنها ميتوان چنين نتيجه گرفت
کهاساس حکومت وي بر عدالت، زهد، سادهزيستي، رعايت دقيق حقوق اقشار مختلف و
قاطعيتدر اجراي حدود الهي استوار بوده است. شيوه فرمانروايي او براساس شيوه حکومت
اميرمؤمنان علي(ع) تنظيم شده بود. براي اين که تا حدودي به شيوه حکومتداري سلمان در مدائن پي ببريم، ميتوان بهنامه
اعتراضآميز خليفه دوم به نحوه زندگي ساده سلمان و پاسخ قاطع او در تغيير ندادن
شيوهزندگيش مراجعه کرد. وي در فرازي از آن نامه مينويسد: «اين را بدان که من به سوي
مدائنبراي تدبير امور مردم، و اقامه و اجراي حدود الهي در ميان آنها نيامدم مگر
اين که براساسارشادات و راهنمايي انسان آگاه [حضرت علي(ع)] رفتار کنم و تا در ميان
مردم مطابق راه وروش و برنامه او زندگي کنم».
از آنجا که وي با تعليمات اسلامي در بالاترين سطح ممکن آشنا بوده است، با
عهده دار شدن مقام استانداري مداين، يعني مرکز امپراطوري ساساني که در فتوحات
اسلامي به قلمرو خلافت منضم شده بود، کاملا قادر بود که شالوده هاي تمدن نوين
ايراني- اسلامي را درافکند. جامعه ساساني مبتني بر تمايز کاست ها بوده است. کاست
روحانيان، نظاميان، کشاورزان و پيشه وران در آن روزگار از يکديگرکاملا متمايز بوده
اند. از روي اشارات کتب مختلف تاريخي و حديثي مي توان به دست آورد که سلمان در
مداين با مطالعه دقيق در احوال رده هاي گوناگون جامعه، طرح تحولي را درانداخت که
از آن پس تا زمان ما به قوت خود باقي است. با مشاهده ماجراهاي بعد از وفات
پيامبر(ص)، مرکز فعاليت او به «مدائن» انتقال يافت. آنچنان که از شواهد تاريخي
پيداست، وي مجال يافت که در طول نوزده سال دوره زمامداري خود دژي را پي افکند تا
پايگاهي براي اسلام حقيقي، به دور از هرگونه محدوديت قومي و قبيله اي، فراهم ساخته
باشد. گذشته از ظهور بارقه هايي در دوره سامانيان و آل بويه، تمدن عصر صفوي را از
جهاتي مانند حکمت، هنر و علوم ديني مي توان قدمي نسبتا بلند به سوي تحقق طرح سلمان
دانست. بديهي است مطرح ساختن نقشه سلمان دراين روزگار مي تواند باعث شود تا در
مسيري که مي پيماييم، با آگاهي و بينايي بيشتری قدم برداريم.
منابع و مآخذ
* عو هیأت علمی و رئیس آموزشکده فنی و حرفه ای سما واحد
کازرون
**کارمند دانشگاه آزاد اسلامی واحد کازرون
1. محمد ياسر شافعيان ، "
سلمان فارسي و پيدايش تشيع در ايران"، بانک مقالات عمومي و تخصصي فارسي www.Irarticles.net
2. منتهي الامال، شيخ
عباس قمي، مؤسسه انتشارات هجرت، قم، 1373 ه ش، چاپ هشتم، قسمت 344
3. ابوعلي فضل بن حسن، طبرسي، مجمع البيان، ج 2، ص 427؛ سيد محسن، امين، اعيان الشيعه، ج 7، ص 286
4. اعيان الشيعه، ج 7، ص 287
5. حافظ ابونعيم احمد بن عبدالله، الاصبهاني، حلية الاولياء، ج 1، ص 185
6. محمد محمدي، اشتهاردي، زندگي پرافتخار سلمان فارسي، ص 52
، به نقل از احتجاج
طبرسي، ج 1، ص 150
7. تاريخ الامم و الملوك، ج 4، ص 173
8. سلمان فارسی، استاندار مدائن، احمد صادقی اردستانی،
موسسه بوستان کتاب
9. الدرجات الرفيعة، چاپ قم، ص 215
10. سلمان فارسی، استاندار مدائن، احمد صادقی اردستانی،
موسسه بوستان کتاب
11. ابن سعد، طبقات الکبری، ج 4، ص 79-80
12. الاستيعاب، ج 2، ص 59، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،
ج 18، ص 35
13. بحار الانوار، ج 22، ص 390
14. فتاوى صحابى كبير ص 88، صفوة الصفوة، ص 1، ص 291
15. جواد محدثي، سلمان فارسي، قم، دفتر تبليغات، 1371،ص 53
16. مهاجر حقيقت، ص 124
17. ميرزا حسين نوري الرحمن ص 93 مجمع البيان ج 2 ص 427