چکیده
ایرانیان در هماره تاریخ پر فرازو نشیب خود پایبندی شایان
وصفی از خود در قلمرو دین و اخلاق نشان داده اند ، این قلمرو را می توان متعلق به
ارزش هایی جاوید دانست که انسانی ترین درس تاریخ را به همراه داشته است ، درس کوشش
و امید آفریننده و ایزدی .
سلمان فارسی را می توان عصاره ناب فرهنگ ایرانی – اسلامی دانست که حقیقت گمشده خویش را در سرزمین حجاز و کعبه مقصود را در پرتو روح اسلام و شخصیت گیرای پیامبر اسلام (ص) باز جست ، سلمان ندای حق طلب زمانه ای بود که در بطن جامعه اش تدوین الهیات دینی جای خود را به الهیات سیاسی دمخور با منویات موبذان زرتشتی داده بود ، در چنین زمانه وانفسایی است که سلمان ترک یار و دیار نمود و شد آنچه می بایست می شد ، براستی این شخصیت برجسته اسلامی را می توان حلقه واسط فرهنگ ایرانی – اسلامی دانست که در مکتب پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) به جایگاهی بس والا دست یافت ، در این میان نبایستی از روح حاکم بر تفکر و اندیشه سلمان فارسی که همانا مدارا و مساوات طلبی ایرانی بود غافل شد، فرهنگی که نمودی دو چندان و تاثیری بس ژرف در نوع نگرش این شخصیت صدر اسلام از خود بر جای گذاشت ، تا بدانجا که زهد سلمان شهره آفاق گشت ، بنا بر این و بر اساس چنین جایگاهی در این نوشتار به تحلیل و بررسی ابعاد شخصیتی سلمان فارسی از قـِبَلِ فرهنگ ایرانی – اسلامی پرداخته می شود .
کلید
واژه:
سلمان
فارسی ، ایران زمین، پیامبر اکرم(ص)،زهد، اخلاق مداری.
مقدمه
پایبندی
به دین و اصول اخلاقی از ارکان مهم جامعه ایران در قرون و اعصار متمادی است که بی شک از تمدن و فرهنگ
کهنی نشات می گرفت که زیربنای فرهنگی اش بر حکمت و خرد پارسی استوار بود ، در خور
یادآوری است که از بدو تشکیل قدرت سیاسی منسجم در ایران توجه به حقوق و مالکیت
سایر ملل سر لوحه اعمال و رفتار سیاسی حاکمان ایرانی قرار گرفته و عدالت طلبی و
مساوات و مدارای سیاسی ایرانیان در جهان باستان طنین افکن گردید ، میزان پایبندی
به این اصل اصیل و گفتمان حاکم در ایران زمین در ترقی و پیشرفت تمدن و فرهنگ ایران از سویی و همچنین هبوط و
سقوط ایران از دیگر سو تاثیری بس مهم در تاریخ این مرز و بوم از خود بر جای گذاشت
.
جوهره
اصلی تمدن ایران باستان را می توان ، وجود یک روح انسانی دمخور با زمانهای متوالی
دانست که علی رغم گسستها و تغییرات سیاسی که گریبانگیر نظام سیاسی و اجتماعی
ایران در طول زمان میگردید به حیات خود ادامه داده و در دوره گذار خود به عصر
اسلامی، در فرهنگ اسلام و در وجود شخصیتهای ایرانی چون سلمان فارسی، ابن سینا،
ذکریا رازی، ابوریحان و در دورههای بعد ملاصدرا بالندهتر گردید و مجال بیشتری برای
زندگی و زایندگی یافت.
جایگاه
اخلاق و فرهنگ در قاموس ایرانیان
اخلاق
و فرهنگ ایرانی یک عنصر اصیل دارد که معرف روح ایرانی است و فقط با این روح است که
وی در فرهنگ اقوام دیگر نفوذ میکند و حتی در برخورد با اقوام مهاجم آنها را نرم و
در خود حل میکند، این عنصر انسانی در جزو تمام آداب و اطوار ایرانی چنان رسوخی
دارد که آن را به آسانی نه تعریف میتوان کرد و نه تعیین.
در
گذشته، فرهنگ ایرانی عناصر مثبت و زنده فرهنگهای دیگر را گرفته است و چیزهای
ارزندهای هم به این فرهنگها داده است و این داد و ستد در عین حال معرف شوق حیاتی
و روح انعطافپذیر اوست که به فرهنگ وی جنبه تلفیقی میدهد و آن را با فرهنگهای
شرق و غرب مرتبط میدارد، در قلمرو دین و اخلاق آنچه ایرانی به دنیا داده است قابل
اهمیت است. تصور نزاع دائم بین نیکی و بدی که گرایش انسان به نیکی را در حکم
همکاری در بنای دنیای اهورایی میکند، در جهانی که ایدهآل اخلاقی آشور و بابل
درندهخویی را بر آن حاکم کرده بود، یک انقلاب اخلاقی برای تمام انسانیت بود[1].
قرنها
پیش از مسیحیت مهرپرستی ایرانی، فکر برادری بین افراد انسانی را حلقه پیوند بین
پیروان خویش ساخت، در توسعه و نشر اسلام نیز ایرانیها کمتر از سایر مسلمین
نکوشیدهاند و عرفان اسلامی هم در ادب هیچ قوم اسلامی بهتر از آنچه در آثار عطار،
جلالالدین مولوی و حافظ آمده است، تجلی نیافت. البته ناگفته نماند، ایرانی برخلاف
نگاه تعصبآلود برخی نویسندگان، بیش از هر چیز ایرانی است، اما دیگر بدون ادب و
ظرافت طبع و بدون انعطافپذیری و تسامح فکری خویش و بدون عدالتجویی تاریخیاش
ایرانی نخواهد بود.
تسامح
و عدالت، دو بال قویی بود که فرهنگ ایرانی را در گذشته به اوج انسانیت رسانید،
عدالت نه فقط امری بود که به روایت هرودوت، فرمانروایی دیاآکو موسس اولین سلطنت
ایرانی، به خاطر تامین آن بهوجود آمد بلکه در عقاید دینی نیز، عدالت اهمیت داشت و
اهورامزدا، هم خودش داور و دادگر و هم روز رستاخیزش را بهخاطر تامین عدالت مقرر
کرده بود. اولین امپراطوری پارسی که بهوسیله کوروش تاسیس شد، یک قانون اساسی داشت
که عبارت بود از: تسامح نسبت به عقاید دیگران، که از آن بایستی به تسامح کوروشی
یاد کرد. همین تسامح کوردوشی بود که اتباع یونانی را در قلمرو هخامنشیها فرصت
اندیشه و عمل میداد، حتی در ایالت ایونیا که زادگاه اولین آثار فلسفه یونان و جزو
قلمرو هخامنشی بود، چنانکه یک مورخ معروف فلسفه یونانی میگوید، آنچه را تنگنظری
آتنی اجازه نمیداد، تسامح معروف ایرانی در ظهور و توسعه فلسفه تحقق بخشید، این
روح عدالت و تسامح با آنکه مکرر به سبب حوادث اجتنابناپذیر از تجلی باز مانده،
حتی در دوره اسلامی نیز، جوهر واقعی فرهنگ ایرانی باقی بود، عدالت در نزد معتزله و
شیعه که هر دو را باید معرف نفوذ روح ایرانی در اسلام شمرد، مایه اختلاف "اهل
عدل" با عامه اهل سنت شد، علاوه بر این امر کتابهای ادب و اخلاق و حتی سیاست
آن را همچون عالیترین آرمان انسانی ستودند[2].
اگر
ایرانی در طی تاریخ دراز خویش، بارها فرصت یافته است که چیزهای سودمندی به دنیا
هدیه کند، غالبا در مواقعی بوده است که تسامح و عدالت در محیط حیاتش غلبه کافی
داشته است، درست است که آنچه در پارهای از مواقع در برخورد با پیروان مزدک و یا
حتی در دوران معاصر در برخورد با برخی از پیروان بعضی مذاهب تازه جریان یافت این
تسامح و عدالت قدری فراموش شد اما نه تنها آن تندرویها با روح ایرانی توافق داشت
که این هیجانها در قیاس با روح بالنسبه پایدار و مستمر روح ایرانی اصلا لحظهای
کوتاه بیش نیست چرا که بایستی اذعان داشت که حتی متعادلترین روحها هم در پارهای
از مواقع لحظههای بحرانی را تجربه میکنند، در فتوحات اسلامی هم این روح ایرانی
لطمهای قوی ندید بلکه از اسلام نیز وسیلهای ساخت برای آنکه استعدادهای خویش را
عرضه کند و به بار نشاند و در این راه نیز موفق عمل کرد، تاریخ خود گواهی بر این
مدعی است.[3]
ایرانیان و تعامل با اسلام
ایران از کهنترین ایام
سرزمین آیین های گوناگون بوده است و ایرانیان نیز پیوسته قومی بودهاند که باورهای
دینی را گرامی داشته ، به آن صبغه ملی داده و جزئی از هویت قومی خود تلقی کردهاند،
میتوان اینگونه اذعان نمود که ایرانیان در باورهای خود مردمانی آزاده و اهل
مدارا بودهاند ، در دوره ساسانیان که ایران بار دیگر وحدت سرزمینی خود را باز
یافت، آیین زرتشتی همچون شالوده استوار وحدت ملی ایران به شمار آمد و در رویاروی
با چالشهای آیینهای دیگری مانند بودایی و نصرانی ناچار به تدوین الهیاتی روی
آورد که پیوند نزدیکی با سامان قدرت سیاسی داشت، تدوین الهایات زرتشتی پیدایش
موبذانی که مانند دیگر ادیان دارای نفوذ و اعتباری بودند در دوره ساسانیان
"مدارای دینی "پیشین را از میان برد و خود به یکی از عوامل جدی انحطاط
ساسانیان و فروپاشی فرمانروایی آنان تبدیل شد[4].
ورود اسلام به ایران با
تحولات عمده ای همراه بود که مشخص ترین پیامد آن تغییر کیش اکثریت به اقلیت در
مناطق تحت نفوذ امپراطوری ساسانی بود ، شایان ذکر است که قلمرو ساسانیان با گرایش
به آیین تازه به افق های ناشناخته ای راه
جست و از حیث اخلاق و معنویت در جهت دیگری پیشرفت کرد ، اگرچه با سقوط طبقات نجبا
در ایران برخی صفات عالی آن ها در طی این مدت بین جانشینان آن ها فراموش شد اما در
عوض در میان سایر طبقات عامه نهال فضیلت های تازه ای شکفت ، در این حادثه روی هم
رفته نه نیروی اخلاقی ایران چندان زیان دید و نه سرچشمه حیات معنویش خشکید بلکه با
علاقه یی که به آیین و فرهنگ تازه نشان داد توانست از لحاظ اخلاقی بر فاتح غلبه
کند و خشونت های بدوی را در وجود نورسیدگان مهاجر تعدیل نماید، استاد ارجمند
مرحوم عبدالحسین زرینکوب در این رابطه چه
زیبا گفتهاند که: " ایرانی یک بار دیگر در طی تجربهای که نظیر آن را در
غلبه مقدونیان نیز آزموده بود نفس خود را در کشید و نگه داشت و باز به هنگام فرصت
آنچه را در سینه خویش حبس کرده بود در دمید و بدینگونه،روح خود را در وجود قوم
دیگر سر داد و برای ایجا فرهنگ پرمایهای که بعدها به نام این قوم خوانده شد و این قوم اکثر آن را به وی مدیون بود، آن را به
حرکت در آورد. [5]"
در نخستین سدههای دوره
اسلامی بخش بزرگی از فرآوردههای فرهنگ
ایرانی به دوره اسلامی انتقال پیدا کرد و اسلام عربی به محک فرزانگی ایرانی و پس
از آن فلسفه یونانی خورد و به اسلام ایرانی تبدیل گردید.[6] با
پیدایش اسلام ایرانی، دوره نوینی در تاریخ ایران زمین آغازیدن گرفت که در آن ایران
زمین در جهان اسلام، اما بیرون از دنیای آن به کانون نو زایش جهان اسلان تبدیل شد.
نقش و عملکردهای شخصیتهای ایرانی مسلمان حائز اهمیت فراوانی است که از این میان
سهم عمدهای را در این نو زایش به خود اخنصاص دادهاند، روزبه ایرانی یکی از این
شخصیتهاست.
سلمان فارسی در پیشگاه تاریخ
سلمان فارسی از نخستین صحابه
پیامبر اکرم(ص) بود که زندگانی آمیخته با افسانه و واقعیت دارد آنچه که از تواریخ
برمی آید سال های اولیه زندگی سلمان پارسی از همان ابتدا عرصه کشاکش میان عقل و
احساس بوده است ، شاید عامل مهم روح زمان و سیطره بی امان مذهب به افراط گراییده
زرتشتی به رهبری موبذان زرتشتی و رخنه و شکاف در میان طبقه روحانیون زرتشتی که
پیامد آن چیزی به جز نمایاندن کالبد درون تهی از مذهب رایج زمان نبود در درون
سلمان پارسی نوعی رخوت وسستی از گفتمان حاکم ایجاد کرده و منشا اصلی حرکت وتحولات
درونی وی را فراهم آورده است .
سلمان در زمانه ای به ندای
درون لبیک گفت که جهان آن روز مدت های مدیدی بود که از محور مدارا و مساوات به
عنوان یک قانون انسانی عدول کرده و بی نهایت تشنه عدالت بود ، عدالتی که رایحه ی
خوشبوی آن از سرزمین حجاز دمیدن آغاز کرده و عطر جان پرورش استشمام می شد ، عدالتی
که تحت تعالیم قرآن و پیامبر نزجی اساسی یافته بود .
آنچه که تاریخ از سیمای
سلمان ارايه می کند ، سیمای مردی است طالب حق و حقیقت و ملول از رنگ و ریا و
دورویی که سالیان متمادی به مانند بختکی شوم بر سرنوشت مردم سایه افکنده بود آنان
را از طریق انسانیت به دور افکنده و قدرت طلبی و حب جاه و مقام را جایگزین آن روح
انسانی دیرینه سال کرده بود ، این حکم بی زوال تاریخ است که مذهبی که در برابر
پرسش های رایج زمان پاسخی محکم و مستدل نداشته باشد رفتنی است و محکوم به زوال ،
سلمان را می توان نماینده حقیقت جویان حق طلب تاریخ دانست که کاسه سفالین فکری و اندیشه زمانشان
تحمل خرد دورانشان را نداشت .
روزبه ایرانی، دیده هشیار و
ندای حقطلب زمان
نقش و اهمیت شخصیتها در
تاریخ، نقش بالقوه و سازندهای است، هر رویداد تاریخی در یک بستر خاص اجتماعی به
وقوع میپیوندد که در واقع محصول روح همان زمان و همان مکانی است که حادث میشود.
شخصیتها در این میان محرک اصلی رخدادها هستند که نقش تسریع و یا تقلیل رویدادها
را بر عهده دارند. در تاریخ جوامع و ملل گوناگون، بودند قهرمانانی که با نبوغ و
موقعیتشناسی خویشتن مهر سعات و ترقی را بر جبین ملتشان نشانیدند و کشتی طوفان زده
ملتی را به ساحل نجات و رستگاری رساندند و در مقابل نیز بودند شخصیتهای تاریخی که
با کبر و غرور و جبن ذاتی خویش ملتی را به قهقرا کشاندند.
تاریخ ایران و اسلام از
اینگونه تاریخسازان و تاریخبازان به وفور به خود دیده و نام آنان را در جریده و
سینه فسرده زمان به ثبت رسانیده است. در تاریخ اسلام و ایران، نام سلمان فارسی ارج
و اهمیت والایی دارد. به راستی راز این محبوبیت و منزلت در چیست؟ چرا و به چه علت
زهد، اخلاق و منش این شخصیت ایرانی اسلامی به الگوی غالب ایرانیان و مسلمانان مبدل
گردید؟ جواب این پرسشهای متداول را میتوان در عدالتطلبی، حقیقتجویی و حقیقتگویی
دانست که به همراه عامل مکمل خود، یعنی مدارا و مساواتطلبی که ریشه در حکمت و خرد
ایرانی داشت، همچنین، همنشینی با پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) در شخصیت روزبه
ایرانی متبلور گردید و نخستین ایرانی بود
که به مثابه ندایی پر طنین و نیرومند نقش عظیمی را که هم نژادان وی در تکوین حیات
معنوی اسلام بازی کردند اعلام مینمود[7].
روح نا آرام و طبع سرکش
روزبه (سلمان) پارسی، در طلب حقیقتی بود که زمانه نا آرام و مذهب سیاسیت زدهاش
قادر به برآوردن نیازهای روحی، فکری و معنویاش نبود و حتی تغییر کیش و گرویدن به
آیین نصاری[8] و
سالیان طولانی آوارگی در سرزمین شام نیز، طبع سرکش این مرد پارسی را برآورده نکرد،
سلمان در پیش چشم حقایقی را میدید که فدای مصالح زشت و نا میمونی شده بودند.
پس از سالها روزبه[9]
حقیقت گمشده خویش را در سرزمین حجاز و کعبه مقصود را در پرتو روح اسلام و شخصیت
گیرای پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) بازجست، سالهای طوفانی پس از رحلت رسول (ص)
از محنتزاترین دوران زندگانی سلمان نیز بود[10]،
چرا که سلمان حقیقت زیبای زمان را در سیمای رادمردی میدید که فضای سیاسی فاسد
زمان مصلحتی زشت و نا زیبا را بر وی و خاندانش تحمیل کرده بود. سلمان ملجأ و سنگ
صبور اهل بیت و ندای حقطلب زمانهای بود که در پاسخ مصالح نازیبای زمان (کرداز و
نکرداز) را بر زبان جاری ساخت و داغ باطلهای را بر جبین مسببین سقیفه بنی ساعده
نشانید.
در چنین زمانه وانفسایی،
سلمان فارسی لحظهای از همراهی و همگامی با حضرت امیر و خاندانش غافل نشد و مانند
مولایش علی (ع) را رستگاری خلق و توده مردم را در آگاهی بخشی و آزادی و آزادهگی
میدانست، چرا که راه آزادی از مسیر آگاهی توده مردم میگذشت. سلمان که دید نفس
گرمش در فولاد سرد زمانه کارگر نمی افتد و آنچه به جایی نمیرسد فریاد است، واپسین
سالهای عمر را در مداین، سرزمین آباء و اجدادیش، گذراند و در همین مکان نیز چهره
در نقاب خاک کشید. سالیان طولانی همنشینی با رسول خدا (ص) از سلمان، پیر خردمندی
ساخته که حکمت و خردمندی ایرانی را با ایمان مذهبی در هم آمیخته بود.
نتیجه
اخلاقمداری و دینمداری
سلمان فارسی ریشه در فرهنگ و تمدن کهن ایران زمین داشته، چرا که ایرانیان از خلال
قرون و اعصار متمادی پایبندی شایان وصفی از خود در قلمرو دین و اخلاق نشان دادهاند،
تسامح و عدالت دو بال قویی بودند که فرهنگ و نبوغ ایرانی را همراه با تعالیم
اسلامی به قله رفیع انسانیت رسانید.
سلمان نخستین نماینده اسلام
ایرانی بود که روح انسانی فرهنگ ایرانی را در روح اسلامی تعالیم اسلام در هم آمیخت
و به فرهنگ و تمدن اسلام جلوهای دگر بخشید، شخصیت وجودی سلمان از دو رکن اساسی
تشکیل شده بود؛ حکمت و خردمندی ایرانی و ایمان و اعتقادات والای مذهبی.
منابع و مأخذ
ـ ابن اثیر، الکامل فی
التاریخ ، بیروت ، دار صادر ، بی تا .
ـ یعقوبی ، ابن واضح
(1366):تاریخ یعقوبی ،ترجمه ، محمد ابراهیم آیتی ، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی
.
ـ زرین کوب ، عبدالحسین (
1353) : نه شرقی نه غربی انسانی ، تهران : انتشارات امیر کبیر .
ـــــ ،(1384)، تاریخ مردم
ایران از پایان ساسانیان تا پایان آل بویه ، تهران : انتشارات امیر کبیر.
ــ طباطبایی ، جواد، (1380)
: دیباچه ای بر انحطاط ایران ، تهران :
انتشارات نگاه معاصر
ـــــــ ، (1383): زوال
اندیشه سیاسی ایران ، تهران : انتشارات
ــ ماسون ، لویی (1343):
سلمان پاک ، ترجمه ، علی شریعتی ،مشهد : انتشارات دانشگاه فردوسی .
ــ ، مهاجرانی ، عطا الله
(1377): سیرحکمت و اندیشه سلمان فارسی ، تهران : انتشارات اطلاعات .
[1]. زرین کوب ، عبدالحسین (1354): نه شرقی نه غربی انسانی ، انتشارات
امیر کبیر ، ص41
[2]. همان ، ص 42 .
[3]. زرین کوب ، عبدالحسین ، (1384) : تاریخ مردم ایران از پایان
ساسانیان تا پایان ال بویه ، تهران : انتشارات امیر کبیر ، ص 80
[4]. طباطبایی ، جواد (1380): دیباچه ای بر انحطاط ایران ، انتشارات
نگاه معاصر ، ص 85
[5].زرین کوب ، تاریخ مردم ایران ، پیشین ، ص82 .
[6]. طباطبایی ، جواد ، زوال اندیشه سیاسی در ایران ، تهران : انتشارات ، ص 123
[7].ماسون ، لویی (1343): سلمان پاک ، ترجمه علی شریعتی ، مشهد ، ص37
[8]. ابن اثیر ، (1377) :
الکامل فی التاریخ ، بیروت ، دارصادر ، بی تا .
[9].یعقوبی ، ابن واضح (1366): تاریخ یعقوبی ،ترجمه ، محمد ابراهیم
آیتی ، تهران : شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، ص 125
[10].مهاجرانی ، عطاالله (1375): سیر حکمت و اندیشه سلمان فارسی ، تهران ، انتشارات اطلاعات ، ص 87