انتشار «بيانيه نهضت مقاومت جنوب» در اول شهريور ماه 1325 خبر از رويداد بزرگي مي داد که نقش ماندگاري در تاريخ معاصر ايران بر جاي مي گذاشت.
قيام ايلات و عشاير فارس در برابر کابينه قوام السلطنه، با هر انگيزه اي که صورت گرفته باشد، في نفسه به عنوان يکي از آخرين تحرکات بزرگ ايلي در تاريخ ايران، موضوع پژوهشي پراهميتي براي پژوهشگران است.
اين قيام به رهبري ناصرخان قشقايي و با حمايت علما و رجال برجسته جنوب ايران، عمدتا در اعتراض به حضور رهبران حزب توده در کابينه قوام، گسترش نفوذ اين حزب در شهرهاي جنوبي و همچنين نابساماني هاي سياسي اقتصادي جنوب کشور انجام گرفت و تاثيرات عمده اي بر تحولات سياسي روزگار خود گذاشت. هر چند برخي نهضت جنوب را يک لايه رويين از سياست هاي انگليس گرايانه دولت قوام مي دانند، هسته هاي اوليه پيدايش و پرورش سياست «موازنه منفي» در تاريخ معاصر ايران را مي توان در همين قيام و نهضت تاريخي جست. اين رويداد تاريخي با هرگونه اجمال و ابهامي که پيرامونش را احاطه کرده باشد، محقق تاريخ را بر آن مي دارد تا نکته ها و رازها، و ايده ها و انگيزه هاي آن را بازکاوي کند و سيماي روشني از اين واقعه تاريخي را فرا روي دوستداران تاريخ ملي و ديني سرزمين ايران ترسيم نمايد. مقاله اي که پيش رو داريد، به منظور پاسخگويي به بخشي از اين نياز به خوانندگان گرامي تقديم شده است.
اتحاد عشاير جنوب
حوادث آذربايجان و فعاليت هاي حزب توده موجب شد که دو ايل بزرگ کشور، يعني قشقاييها و بختياريها، با وجود اينکه در گذشته روابط چندان دوستانه اي با هم نداشتند، به يکديگر نزديک شوند. از اين رو، در نهم تيرماه 1325 ناصرخان و خسروخان قشقايي همراه با هشتاد نفر از کلانتران و خوانين قشقايي بنا به دعوت سران بختياري عازم منطقه بختياريها شدند و در مدت چهار روز در منطقه ييلاقي «شلمزار» و «دستنا» با حضور سران بختياري از جمله مرتضي قلي خان بختياري، اميرحسين خان ظفر، فرماندار چهارمحال، و ابوالقاسم خان بختياري بين آنان مذاکراتي صورت گرفت. ناصرخان براي ادامه مذاکرات، کليه سران بختياري را به منطقه ييلاقي قشقاييها، يعني سميرم، دعوت کرد.(1)
به اين ترتيب در مرداد ماه 1325 طي ضيافت باشکوهي از طرف قشقاييها در منطقه «نخودان پالقنا»، در حوالي سميرم، از سران بختياري پذيرايي به عمل آمد.(2) در اين گردهمايي پس از مذاکرات طولاني، بين دو طرف، توافقنامه اي با قيد سوگند به قرآن در 23 مرداد 1325 منعقد شد. هدف از اين عهدنامه، ايجاد اتحاد براي خدمت به ميهن و حفظ شوون ملي و اجتماعي... و حفظ استقلال و تماميت کشور و اطاعت از دولت مرکزي بود و اينکه در صورت بروز اختلاف و احتياج به هرگونه استمداد، براي هر طرف از هيچ گونه مساعدت و فداکاري مضايقه و دريغ نکنند و در صورت تعدي هر متجاوز به يکي از دو ايل، ايل ديگر به محض اطلاع موظف است با تمام وسايل و قواي مادي و معنوي، براي دفاع از متحد خود وارد عمل شود.(3)
پس از امضاي اين موافقتنامه خبر آن در روزنامه اطلاعات بدين گونه منتشر شد که هدف از اين اتحاد، طبق قرار منعقده دو ايل، خدمتگزاري به دولت آقاي قوام السلطنه را ابراز، و آمادگي خود را جهت اجراي نظرات و کليه اوامر آقاي قوام السلطنه اعلام کردند. اما با وجود اينکه نامي از دشمن مشترک به ميان نيامده بود از شواهدي مي توان حدس زد که منظور، حزب توده بوده است؛ زيرا گسترش نفوذ حزب توده به طرف جنوب براي دو ايل باعث نگراني شده بود.(4)
پس از انعقاد اين موافقتنامه شايعات زيادي درباره اين دو ايل، بر سر زبانها افتاد؛ از جمله توزيع مقادير زيادي اسلحه از طرف دولت بين بختياريها و مهمتر از آن تصميم ايلات بختياري و قشقايي براي حمله به اصفهان و شيراز و به تصرف در آوردن دفترهاي حزب توده در اين دو شهر. گفته مي شد که براي انجام اين تصميم، ايل بختياري کوچ فصلي خود به قشلاق (خوزستان) را متوقف کرده بود تا در نزديکي اصفهان باقي بماند و حرکت ايل قشقايي سرعت گرفته بود تا براي موعد مقرر در اطراف شيراز باشد.(5)
سران قشقايي پس از مطلع کردن قشقاييها از منظور خود براي بر پا داشتن اين حرکت، زنان، کودکان و سالخوردگان را همراه با دام هاي آنان مدتي زودتر به طرف قشلاق روانه کردند و خود با جمع آوري اردوي نظامي در مناطق «سراب بيضا» و «تنگ خياره» در غرب شيراز اجتماع کردند(6) و به خاطر همسويي ايلات ديگر فارس، به مشورت با آنان پرداختند و در مجمعي که باحضور خسروخان قشقايي، عده اي ازسران کهکيلويه و بوير احمد و ممسني تشکيل شد، آنها نيز به اتحاديه نهضت جنوب پيوستند و با نيروهاي خود به طرف شيراز حرکت کردند.
علاوه بر آن بنا به دعوت قشقاييها، عده اي از سران طوايف عرب و باصري از ايل خمسه، به آنان پيوستند. از سوي ديگر، جمعي از مالکان با نفوذ شيراز و چند تن از روحانيون و روزنامه نگاران و سران محلات شيراز نيز با قشقاييها هم داستان شدند و شروع به تبليغات به نفع سران نهضت کردند.(7)
در اين زمان، خوانين ساير ايلات و بنادر جنوب از جمله ايلات حيات داوودي، ليراوي و شبانکاره در مجمعي در ناحيه شبانکاره، معاهده اي به نام «اتحاد صغير» امضا کردند که در اين معاهده از ميان بردن کليه نهضت هاي حزبي، خاصه مبارزه با حزب توده فارس، صريحا اعلام شد. در آن معاهده به دست آوردن امتيازاتي چون خودمختاري آذربايجان، معافيت خدمت نظام وظيفه، وصول و دريافت عوايد گمرکات بنادر براي آنان و عدم خلع سلاح نيز عنوان شده بود. در مجمع ديگري که در «چاه روستايي»، در منطقه حيات داوود، تشکيل شد، بين سران ايلات اين ناحيه يک پيمان دفاع متقابل شبيه معاهده بختياريها و قشقاييها منعقد شد. براي هماهنگي با ساير اعضاي نهضت نيز، فتح الله خان حيات داوودي مرتبا با ناصرخان قشقايي در ارتباط بود و نتيجه اقدمات خوانين بنادر را به اطلاع او مي رساند.(8)
بيانيه نهضت جنوب
اول شهريور 1325 اعلاميه اي تحت عنوان «بيانيه نهضت مقاومت جنوب» منتشر شد. در اين بيانيه از تمام نيروهاي محلي خواسته شده بود تا براي مقاومت در برابر خطر «ماجراجويان آنارشيست و هرج و مرج طلبان کمونيست» متحد شوند. همچنين با بيان نگرانيهاي عمومي، در مورد مواضع توده اي ها در قبال دين و سنتهاي اجتماعي، هشدار داده شده بود و با اشاره به فعاليتهاي فريدون کشاورز، وزير توده اي فرهنگ، سپردن آموزش و پرورش جوانان کشور به دست کمونيستها «تحمل ناپذير» توصيف شده بود. در ادامه بيانيه، دخالت توده اي ها در امور کشور به عنوان عاملي در جهت تضعيف تماميت ارضي ايران محکوم شده و ضمن حمله اي مستقيم به قوام السلطنه آمده بود:
«در عمل ثابت شده است جريان هاي سياسي خارجي، رييس دولت را مرعوب و معتقد به لزوم مداخله دادن سران حزب توده در امور ميهن ما ساخته است... نهضت مقاومت جنوب چون عضويت و ورود سران حزب توده را در کابينه، در حکم مداخله علني سياست بيگانه در امور اداري و داخلي ايران تلقي مي کند و تسليم شدن به آن را خيانت به ايران مي داند و چون ورود ليدران آنارشيست ها و هرج ومرج طلب را به هيات دولت کشور دمکرات و مسلمان ايران به منزله اعلان محو استقلال و حاکميت و تماميت ايران مي شناسد، بدين وسيله اعلان خطر مي نمايد... دست به مبارزه علني خواهند زد..»(9)
انتشار اين بيانيه انعکاس زيادي در کشور داشت. در ميان ساير ايلات ايران مانند شاهسونهاي ساوه و بخش اصلي عشاير شاهسون در اردبيل و اقشار اردلان تحولاتي به وجود آمد و نظر محافل سياسي داخلي و خارجي را نيز به خود معطوف داشت.(10) اين در حالي بود که ناصرخان اردوي خود را در «آق چشمه» در جنوب شيراز متمرکز کرد و سپاهي از ايلات مختلف از جمله بوير احمد، ممسني، خمسه و اهالي اطراف لار به قشقاييها ملحق شدند که تعداد آنها به حدود ده هزار نفر مي رسيد.(11)
توقيف سران بختياري در اصفهان
پس از اتحاد قشقاييها و بختياريها و طرح حمله به شهرهاي اصفهان و شيراز، مقرر شده بود عده اي تفنگچي قشقايي به رهبري زکي خان دره شوري براي تقويت بختياريها به اصفهان اعزام شوند و در روز 25 شهريور 1325 به طور همزمان به اصفهان و شيراز حمله کنند. لذا جهانشاه خان بختياري فرزند مرتضي قلي خان براي اجراي اين نقشه تصميم داشت که با دو هزار نفر به اصفهان حمله کند. وي اين موضوع را با ابوالقاسم خان بختياري در ميان گذاشت؛ اما ابوالقاسم خان بختياري به دليل خصومت و رقابتش با جهانشاه خان، ارتش را از جريان مطلع کرد. بدين ترتيب نقشه بختياريها با شکست روبه رو شد.(12)
در پي انتشار شورش بختياريها در روز شانزدهم شهريور 1325 مظفر فيروز معاون پارلماني نخست وزير فورا عازم اصفهان شد تا شورش را پيش از آنکه توسعه يابد، سرکوب کند.(13) بنا به دستور وي، جهانشاه خان، اميربهمن خان، مرتضي قلي خان و احمدقلي خان صمصام بازداشت شدند و در تهران نيز برخي از سران بختياري تحت نظر قرار گرفتند.(14) مظفر فيروز علت بازداشت آنها را سوء قصد عليه دولت و امنيت کشور عنوان کرد ولي جزييات نقشه آنان ذکر نشد.(15)
فيروز پس از بازگشت از اصفهان با شرکت در مصاحبه اي مطبوعاتي به خبرنگاران گفت:
«فعاليت هايي که در جنوب از طرف فرزندان ناخلف کشور به منظور تامين منافع بيگانه و طمع خود مدتي قبل شروع شده بود، از تاريخ 5/6/25 رو به شدت گذاشت. يعني در اين موقع بود که فعاليت و مسافرت هاي ماموران بيگانه در ميان ايلات و خصوصا بختياريها شدت يافت.»
وي جهانشاه خان بختياري را عامل اصلي اين توطئه ناميد. بنا به گفته وي، آنها مي خواستند فرماندهي لشکر در جنوب را دستگير کرده و شهر اصفهان را اشغال و سران حزب توده را اعدام کنند.(16)
پس از توقيف بختياريها، در شيراز نيز حکومت نظامي اعلام شد و از ساعت ده شب رفت و آمد و حمل سلاح ممنوع اعلام شد. از خسروخان قشقايي خواسته شده بود که خود را به تهران معرفي کند، اما وي از عزيمت به تهران خودداري کرده و در باغ ارم شيراز به گردآوري افراد مسلح قشقايي پرداخت.(17) با وجود اين، سخت گيري چنداني نسبت به قشقاييها صورت نگرفت و مشخص نشد که دليل برخورد خشونت آميز با سران بختياري و مداراکردن با قشقاييها چيست؟
آغاز جنبش در فارس
ناصرخان در روز جمعه 29 شهريور از معتمدين و روحانيان شيراز دعوت کرد تا در چنار اهدار در جنوب شيراز براي مذاکره درباره اوضاع فارس حاضر شوند. وي در اين گردهمايي (که اشخاصي چون سيد محمد رضوي، عبدالله امام صمداني، محي الدين مزارعي، محمدحسن بهبهاني، محمدباقر دستغيب و مديران روزنامه هاي گلستان و استخر و نيز سردار فاخر حکمت استاندار کرمان و عماد السلطنه فاطمي استاندار وقت فارس حضور يافتند) اعلام کرد که: «با همکاري سران عشاير نهضتي برپا کرده ايم که غرض ما از اين نهضت تامين آينده فارس است».(18)
پس از اين مجمع، نمايندگان طبقات شيراز تلگرافي را مبني بر پشتيباني از نهضت به سرپرستي ناصرخان قشقايي براي قوام السلطنه مخابره کردند. مديران روزنامه هاي گلستان و استخر و همچنين روحانيان از جمله سيد محمد باقر دستغيب و عبدالله امام صمداني مردم را به حمايت از نهضت کنندگان تشويق مي کردند.(19)
به اين ترتيب، قشقاييها درخواستهاي خود را در تلگرافي با امضاي ناصرخان، ملک منصورخان، خسروخان و محمدحسين خان قشقايي براي قوام السلطنه ارسال کردند.
قوام السلطنه در پاسخ، با نصايح خود از قشقاييها خواست تا: «فورا از دخالت در اين دسايس، خودداري نمايند و جهت مذاکره، نماينده خود را به تهران اعزام دارند.»(20)
ناصرخان که عملا رهبري نهضت را به عهده داشت، در آق چشمه مستقر شده بود و به دنبال پاسخ منفي قوام السلطنه به درخواستهاي قشقاييها، فرمان حمله به پادگانها و پاسگاه هاي منطقه فارس صادر کرد، و در مدت کوتاهي تمامي پاسگاه هاي مستقر در جاده شيراز فيروزآباد، شيراز کازرون، شيراز اردکان و منطقه ممسني به تصرف ايلات در آمده و خلع سلاح شدند.(21) همزمان با اين وقايع، ايلات حيات داوودي، ليراوي و ديگر متحدان به فرماندهي فتح الله خان حيات داوودي بوشهر را به محاصره خود در آوردند. با اوج گيري درگيري در فارس، عمادالسلطنه فاطمي استاندار فارس براي ارايه گزارش درباره اوضاع فارس و کسب تکليف، عازم تهران شد.(22)
اعزام هيات براي مذاکره از سوي دولت
در روز سوم مهر 1325، قوام السلطنه هياتي را مرکب از اعزاز نيک پي معاون نخست وزير ميرزاعلي عضو هيات دادستان کل کشور سردار فاخر حکمت استاندار کرمان سرپاس صفاري رييس شهرباني به شيراز اعزام کرد. اميرهمايون بوشهري که چندي پيش براي مذاکره با سران ايل قشقايي به شيراز رفته بود نيز به اين هيات ملحق شد.(23) به هنگام ورود هيات به شيراز اوضاع فارس به شدت متشنج بود. نيروهاي ايلات در اطراف شيراز مستقر بودند و در شيراز نيز بيشتر اهالي و اشخاصي که با قشقاييها همراه بودند، هر روز در حمايت از آنان تظاهرات مي کردند. علاوه بر اين، شهرهاي کازرون و بوشهر در محاصره نيروهاي ايلات بودند.(24) يک گروهان موتوريزه که براي تقويت نيروهاي دولتي از تهران اعزام شده بود، در مدت مذاکرات، در آباده توقف کرده بود.(25) هنگام حضور هيات در فارس، روحانيان شيراز ضمن تلگرافي با تعيين ضرب الاجل 48 ساعته از قوام السلطنه خواستند که به درخواستهاي آنان جامه عمل بپوشاند.(26)
اعضاي هيات اعزامي در روز پنج شنبه چهارم مهرماه 1325 براي ملاقات و مذاکره با ناصرخان روانه آق چشمه، محل استقرار او شدند.(27) بدين ترتيب، مذاکرات در روزهاي بعد نيز ادامه پيدا کرد تا اينکه درخواستهاي قشقاييها به اعضاي هيات ارايه شد.آنها نيز فورا به وسيله تلگراف براي نخست وزير ارسال کردند.
با وجود اينکه روحانيان شيراز اصرار داشتند تمامي اعضاي حزب توده از کابينه اخراج شوند،(28) در ميان درخواستهاي قشقاييها، اين مساله و همچنين درخواست تعطيل شدن دفاتر حزب توده و اخراج آنها از فارس ديده نمي شد که خود نکته اي قابل توجه بود.
قوام السلطنه در پاسخ با ارسال تلگرافي، درخواست تشکيل انجمن ايالتي و ولايتي در فارس و تغيير فرمانده لشکر را پذيرفت، اما ضمن رد بقيه درخواستها تصريح کرد که آنها بيش از اندازه در برنامه هاي دولت اخلال ايجاد نکنند. در ضمن هشدار داد که اگر قشقاييها به مقاومت خود ادامه دهند، نيروهاي آنها به وسيله ارتش متفرق خواهد شد.(29)
به دنبال اين مساله، تحرکات نيروهاي ايلات در جبهه هاي کازرون، بوشهر و شيراز شدت يافت.
نبرد کازرون
نيروهاي ايلات که به فرماندهي خسروخان قشقايي مامور حمله به کازرون شده بودند، توانستند عده اي از کازروني ها از جمله حسنعلي امير عضدي و شکرالله شاکر را با خود همراه کنند. از طرف ديگر، سرهنگ حسين يمني، فرمانده تيپ کازرون، به منظور تقويت نيروهاي خود با موافقت ستاد لشکر فارس و به منظور حفاظت از شهر، مقداري اسلحه و مهمات در اختيار داوطلبان محلي قرار داد.(30)
با آغاز حمله قشقاييها و متحدان آنها به کازرون و محاصره آن شهر، سرهنگ يمني از فرمانده لشکر فارس تقاضا کرد که نقاط تجمع ايلات را بمباران کنند. بنا به دستور فرمانده لشکر فارس، هواپيماهاي ارتش به بمباران هوايي نيروهاي ايلات پرداختند. به طوري که هر يک از هواپيماها با دويست کيلو بمب و مسلسل در سه مرحله به بمباران نيروهاي ايلات در ارتفاعات شمال کازرون پرداختند.(31) از آنجا که اين نقاط محل استقرار احشام طايفه کشکولي نيز بود، عده اي از افراد غير نظامي و تعدادي از دامهاي آنان به هلاکت رسيدند. که اين حادثه احساسات نيروهاي ايلات به ويژه قشقاييها را برانگيخت و آنها براي حمله به کازرون مصمم تر شدند.(32)
به اين ترتيب حمله همه جانبه به کازرون آغاز شد و عده اي از اهالي کازرون که اسلحه و مهمات از تيپ دريافت کرده بودند، به نيروي ايلات پيوستند. آنها با اولين حمله توانستند شهر کازرون را به تصرف خود درآورند و ارتباط پادگان را با ساير نقاط قطع کنند. که در اين زد و خوردها سه درجه دار کشته و تعدادي مجروح شدند.(33)
نيروي ايلات پس از تصرف کازرون پادگان را به محاصره خود درآوردند. تا سرانجام پس از دوازده روز کشمکش، پادگان کازرون تسليم ايلات شد.
نبرد بوشهر
همزمان با آغاز تحرکات نيروهاي ايلي در کازرون و شيراز، سران ايلات بوشهر و بنادر حمله به بوشهر توافق کردند و غلام رزهي رييس انتظامات بلوک دشتي با عده اي چريک مسلح از اهرم روانه خورموج شد و پادگان اين شهر را به محاصره درآورد. سرانجام پس از نه روز درگيري، پادگان خورموج تسليم شد.(34) از طرف ديگر، سران شبانکاره پاسگاه برازجان و خوانين حيات داوودي پاسگاه هاي بندر ريگ و گناوه را خلع سلاح کردند و اداره هاي دولتي را به اشغال نيروهاي خود درآوردند. همچنين با قطع کليه سيم هاي تلگراف و تلفن هرگونه ارتباط بوشهر با ساير نقاط ايران قطع شد.(35)
سرانجام تمام نيروهاي متحد، حمله همه جانبه اي را به بوشهر آغاز کردند و شهر را به محاصره خود درآوردند.
و در روز بيستم شهريور، نيروهاي ايلات، حمله نهايي خود را به بوشهر آغاز کردند. کليه ادارات از جمله دارايي، بانک ملي، بانک شاهي، پست و تلگراف و فرمانداري به اشغال آنها درآمد.(36) فتح الله حيات داوودي به فرمانداري و علي تنگستاني به رياست شهرباني منصوب شدند و تفنگچيان آنها نيز حفاظت از شهر را به عهده گرفتند.(37)
محاصره شيراز و ادامه مذاکرات سياسي
با تسليم پادگان هاي بوشهر و کازرون، اوضاع آن نواحي تا حدودي آرامش يافت؛ اما نيروهاي مرکزي نهضت جنوب همچنان در اطراف شيراز با نيروهاي دولتي در حال زد و خورد بودند. مذاکرات براي حل مسالمت آميز همچنان ادامه داشت. سرلشکر زاهدي کفيل استانداري فارس و فرمانده نيروي جنوب همراه با جواد (امير همايون) بوشهري تلاش زيادي کرد تا از طريق مذاکره غايله را خاتمه دهند؛ اما زماني که متوجه شد تلاش هاي وي به نتيجه اي نمي رسد، طي تلگراف هايي به تهران خواست «در مرکز از راه سياسي قضيه پي گيري شود» (38) و از وزارت جنگ و ستاد ارتش هم خواست که فورا در مورد ختم غايله جنوب تصميمات لازم را بگيرند؛(39) تيراندازي در اطراف شهر به گوش مي رسيد.(40)
روز دوازدهم مهر عده اي از اهالي فارس تحت عنوان «نمايندگان طبقات شهري فارس و بنادر» با مخابره تلگرافي به قوام السلطنه از ناصرخان قشقايي به عنوان «فرمانده نيروي ملي» اعلام پشتيباني کردند و خواستار اجراي کامل قانون اساسي و استفاده از مزاياي قانوني و اصلاحات اجتماعي شدند. همچنين يادآوري کردند که جهت تسکين احساسات عمومي سريعا اين اصلاحات ابلاغ شود.(41)
پس از تصرف بوشهر و کازرون، ايلات، عمده نيروي خود را به شيراز اعزام کردند. فتح الله خان حيات داوودي فاتح بوشهر نيز جهت کمک به قشقاييها به محاصره کنندگان شيراز پيوست.(42) اين در حالي بود که لشکر فارس اعلام کرد تصميم دارد از محاصره شيراز جلوگيري کند و نخواهد گذاشت حادثه بوشهر و کازرون در شيراز تکرار شود. همچنين در محافل نظامي تهران گفته مي شد فرمان حمله عمومي نيروهاي دولتي در سراسر فارس، از تهران صادر شده است و اين فرمان به زودي طبق مقتضيات جنگي اجرا خواهد شد. براي شکستن حلقه محاصره شيراز، هواپيماهاي ارتش به بمباران محاصره کنندگان پرداختند که اين عمل در متزلزل ساختن روحيه مهاجمان و عقب بردن مواضع آنان موثر افتاد. در اين زمان از اردکان و جهرم نيز گزارش هايي مبني بر زد و خورد بين نيروهاي دو طرف منتشر مي شد.(43)
مصالحه با دولت و پايان تحرکات نظامي
درست زماني که فاصله چنداني به تسخير شيراز نبود، مسايلي موجب شد که از تصرف حتمي شهر جلوگيري شود؛ مهم ترين دليل اين بود که توده اي ها به قشقاييها پيام دادند در صورت حمله نيروهاي قشقايي و ايلات متحدشان به شيراز، آنها با استفاده از نفت و بنزين که در نقاط مختلف شهر از قبل آماده کرده اند، شيراز را به آتش خواهند کشيد. اين تهديد، قشقاييها را هراسناک کرد؛ زيرا آنها ترسيدند که اتهام آتش سوزي شهر که عده زيادي از مردم آن با آنها هم فکر بودند دامان آنها را بگيرد؛ مساله ديگري که اين نگراني را دو چندان کرد، عدم کنترل برخي از گروه هاي ايلي از جمله بويراحمدي ها بود. آنها با تجمع نيروهاي خود در اطراف شيراز براي غارت شهر لحظه شماري مي کردند و اگر دو حادثه فوق به وقوع مي پيوست، بدنامي آن به حساب قشقاييها گذاشته مي شد.(44) سومين عامل که اين نگرانيها را شدت بخشيد، عامل طبيعي و فرا رسيدن پاييز و فصل سرما بود، که تأخير در حرکت به سوي قشلاق ممکن بود باعث تلف شدن دامهاي آنها شود. به همين دليل کم کم عده اي از نيروهاي ايلات از اردوي محاصره کنندگان خارج مي شدند.(45)
بنابراين، قشقاييها به مصالحه تن دادند و ناصرخان با تعديل پيشنهادهاي سابق خود پيشنهادهاي جديد در حالي را مطرح کرد.(46) که از يازده نفر اعضاي کابينه قوام، هفت نفر معتقد بودند که بايد به ستاد ارتش اجازه داده شود تا شورشيان را تنبيه کنند. حزب توده و فرقه دمکرات آذربايجان پيشنهاد کردند که براي دفع غايله جنوب، مبارزان خود را مسلح کرده به صورت منظم به جنوب اعزام کنند.(47) علاوه بر اين، عده اي از ايلات لرستان به منظور سرکوب ايلات قشقايي و بوير احمدي، آمادگي خود را براي اعزام به جنوب اعلام کردند.(48) اين پيشنهادها از طرف دولت رد شد؛ زيرا حضور اين نيروها در جنوب، باعث برانگيخته شدن احساسات بومي و قومي مي شد و ممکن بود دامنه برخورد را شعله ورتر سازد و جنگ سراسر کشور را فراگيرد.
روز شانزدهم مهر 1325 سرلشکر زاهدي براي پي گيري و گزارش حوادث فارس، عازم تهران شد و طي ملاقات هايي با شاه و نخست وزير و حضور در شوراي عالي جنگ، گزارشي از وقايع فارس و اقدامات پادگان فارس را به شورا ارايه کرد.(49) با وجود مخالفت اکثريت وزيران کابينه ائتلافي، قوام السلطنه تصميم گرفت که از راه مصالحه بحران جنوب را خاتمه بخشد. بدين ترتيب در روز بيست و يکم مهرماه، سرلشکر زاهدي را با اختيار تام براي خاتمه دادن به غايله فارس روانه شيراز کرد.(50)
پس از بازگشت سرلشکر زاهدي به شيراز، مذاکراتي طولاني بين او و ناصرخان صورت گرفت که نهايتا منجر به امضاي موافقتنامه بين دو طرف شد و در تاريخ بيست و چهارم مهر ماه 1325 سرلشگر زاهدي با انتشار بيانيه اي خبر از خاتمه نهضت داد.
بدين ترتيب، نيروهاي قشقايي و ساير ايلات به تدريج اطراف شيراز را ترک کردند. ناصرخان نيز اردوي خود را به سلطان آباد در شرق شيراز منتقل کرد و عمليات جنگي کاملا متوقف شد. محمدحسين خان از طرف قشقاييها عازم تهران شد تا در مورد اجراي مواد موافقتنامه با نخست وزير مذاکراتي را انجام دهد.(51)
پيامدهاي خانه نهضت
انتشار خبر خاتمه نهضت جنوب و موافقتنامه بين دولت و قشقاييها انعکاس عجيبي در کشور ايجاد کرد. به طوري که وزراي حزب توده از حضور در جلسه هيات دولت خودداري کردند و سپس از کابينه استعفا کردند.(52) ايرج اسکندري يکي از اين وزرا در خاطرات خود مي نويسد:
«با اينکه کابينه ائتلافي در هيات دولت تصويب کرده بود با قشقاييها مقابله شود، اما قوام توجهي به اين مصوبه نمي کرد، بدين ترتيب اعضاي توده اي کابينه بنا به اعتراض به اينکه مصوبات هيات دولت به اجرا در نمي آيد، در هيات وزيران حاضر نشدند.» (53)
سرانجام در روز بيست و پنجم مهر 1325 عمر هفتاد و پنج روزه کابينه ائتلافي قوام به سر رسيد و آن کابينه سقوط کرد. قوام، کابينه جديدي تشکيل داد و مظفر فيروز چهره جنجالي کابينه ائتلافي که مورد تنفر شاه بود به سمت سفير کبير ايران در مسکو منصوب شد.(54)
همزمان با نهضت جنوب در فارس، در منطقه غرب کشور (کرمانشاه) نيز جنبش ديگري به وجود آمد به نام جنبش غرب يا جنبش قباديان. امير مخصوص قباديان از سران ايل کلهر، پيماني بين ايلات غرب تشکيل داده و با انتشار بيانيه اي حمايت خود را از نهضت فارس اعلام کرده بود.(55) آنها علت قيام خود را مبارزه عليه تحريکات و تشنجات حزب توده اعلام کرده بودند و منتظر بودند همين که قشقاييها شيراز و قسمت مهم جنوب را تصرف کردند، ايلات غرب نيز از آن سو شروع کرده شهرهاي غربي را اشغال کنند؛(56) اما با خاتمه نهضت جنوب و پذيرش دولت مبني بر اخراج دستجات توده اي از کرمانشاه و اخراج وزراي توده اي از کابينه، غايله غرب نيز خود به خود خاتمه يافت.(57)
پايان بحران آذربايجان و واکنش قشقاييها
با آغاز پيشروي نيروهاي دولتي در آذرماه 1325 در آذربايجان، ناصرخان از طرف «مجمع عمومي نهضت ملي فارس» با ارسال تلگرافي به قوام السلطنه، درخواست کرد که اجازه داده شود اهالي فارس اعم از شهري و ايلي که توانايي حمل اسلحه دارد براي استقلال کشور و استرداد آذربايجان به ياري ارتش بشتابد؛(58) اما پاسخ مثبتي از سوي قوام به اين درخواست داده نشد. شايد دوري قشقاييها از آذربايجان و عدم نياز دولت به ارسال نيروهاي کمکي باعث اين مساله شده باشد؛ اما پس از پيروزي ارتش در آذربايجان، قشقاييها نسبت به اين واقعه واکنش نشان دادند. سران قشقايي با ارسال پيامهاي بازگشت آذربايجان به آغوش مادر ميهن، به نخست وزير تبريک گفتند. همچنين خسروخان ، اهالي فارس را براي جشن پيروزي به مسجد وکيل دعوت کرد. در اين اجتماع با ايراد نطق پرشوري غايله آذربايجان را «قيام چند تن خائن بر ضد دولت مرکزي و حکومت ملي پارلماني» عنوان کرد و آزادي آذربايجان را به مردم تبريک گفت.(59)
تحليل و بررسي و نتيجه گيري
در بررسي علل ايجاد نهضت جنوب توسط قشقاييها و ساير ايلات جنوب، بايد سه مساله مورد مطالعه قرار گيرد: اينکه آيا قوام السلطنه در ايجاد نهضت سهيم بود؟ انگليسي ها در برابر نهضت جنوب چه سياستي را در پيش گرفتند؟ و بالاخره هدف قشقاييها از رهبري و ايجاد نهضت چه بود؟
در مورد نقش قوام السلطنه در اين حرکت، برخي بر اين باورند که سرکوب شورش آذربايجان و کردستان بدون خشمگين کردن روسيه ممکن نبود؛ لذا قوام به دنبال راه حلي بود تا اين بحران را خاموش کند. بهترين راه حلي که به نظر قوام رسيد، ايجاد شورش ضد کمونيستي بزرگ و همه جانبه اي بود که البته قابل کنترل هم باشد.(60) اين شورش مي توانست بهانه خوبي براي قوام السلطنه باشد تا بتواند وزراي توده اي را که بر خلاف ميل خود وارد کابينه کرده بود، کنار بگذارد و شورش کمونيستي شمال غرب را سرکوب کند.(61) نورزاده بوشهري در اين زمينه مدعي بود که قبل از شروع حرکت در فارس، بين قوام و خسرو قشقايي ديدار مخفيانه اي صورت گرفت و به دنبال اين ملاقات خسروخان کليد رمز استانداري فارس را به دست آورد تا حکومت مرکزي بتواند مستقيما با آنان ارتباط برقرار کند.(62) همچنين وي و برخي از نويسندگان چپ، معتقد بودند که ارتشيها در برابر قشقاييها مدارا و سهل انگاري مي کردند؛(63) اما از آنجا که ايجاد هر واقعه مي تواند دلايل متعدد و متفاوتي داشته باشد، احتمال اينکه پيدايش اين حرکت نيز تنها متکي بر طرح قوام السلطنه نبوده باشد منتفي نيست. گر چه برخورد نه چندان آمرانه قوام السلطنه با مساله نهضت جنوب را نمي توان ناديده گرفت، ليکن به عوامل ديگري که در به وجود آمدن اين قضيه نقش داشتند نيز بايد توجه کرد.
در مورد نقش انگليسيها در ايجاد نهضت جنوب، بايد گفت که مطبوعات شوروي، راديو مسکو و همچنين روزنامه هاي دست چپي ايران از قبيل رهبر، ظفر، ايران ما و جبهه، شورش ايلات جنوب را توطئه امپرياليسم بريتانيا و تحريک ماموران انگليسي مي دانستند(64) و با تبليغات وسيعي مخصوصا سه تبعه انگليس را مورد حمله خود قرار داده بودند که عوامل محرکه اين نهضت مي باشند اين سه تن عبارت بودند از: سرهنگ آندروود کارشناس نظامي ايلات در ارتش بريتانيا، آلن چارلز ترات سر کنسول انگليس در اهواز و سي. اي. گالف سرکنسول انگليسي در اصفهان. با انتشار اين شايعات دولت ايران نيز رسما از دولت انگلستان درخواست کرد که افراد نامبرده را به انگلستان فراخواند.(65)
دولت انگلستان با تکذيب دخالت انگليسي ها در ايجاد نهضت جنوب، از دولت ايران درخواست کرد چنانچه مدارکي دال بر شرکت اين ماموران در توطئه دارد، ارايه نمايد؛ اما دولت ايران بدون ارايه مدارک و شواهد اصرار داشت تا ماموران نامبرده فراخوانده شوند.(66) ارنست بوين وزير امور خارجه انگلستان در بيانات خود در مجلس عوام انگليس هرگونه دخالت ماموران انگليس در امور داخلي ايران را تکذيب کرد و گفت درخواست ايران براي فراخواندن اين ماموران براي دولت انگلستان قابل قبول نيست. چرا که آنها در توطئه جنوب دخالت و فعاليتي نداشتند و فراخواندن آنها تاييد ادعاي ايران تلقي خواهد شد.(67) دولت ايران نيز پس از انکار و تکذيب انگليس، مساله را دنبال نکرد. سر ريدر بولارد که در آن زمان سفير بريتانيا در ايران بود، در اين باره مي نويسد: «به خاطر اينکه دولت انگليس مايل بود تا دولت ايران مستقل و مقتدر باشد، از قبايل عليه دولت ايران استفاده نمي کرد.»(68) علاوه بر آن تاکنون هيچگونه سندي چه در ميان اسناد دولتي ايران و يا بريتانيا مبني بر دخالت انگلستان در اين حرکت به دست نيامده است.
البته دخالت مستقيم يا غيرمستقيم انگليسي ها در اين شورش براي آنها خالي از لطف نبود، چون استقرار حاکميت دولت در مناطقي که جدايي طلبان کمونيست فعال بودند به سود بريتانيا بود.(69) دولت به بهانه اين شورش مي توانست آنها را نيز سرکوب نمايد. انگليسي ها همچنين از طريق عشاير ناراضي مي توانستند با اعمال فشار بر دولت از تعقيب سياست هاي متمايل به شوروي جلوگيري کنند و فعاليت هاي حزب توده را محدود سازند.(70)
درباره هدف قشقاييها از اين حرکت، مي توان گفت که نفوذ شوروي در ايران و تحرکات حزب توده در فارس که به فعاليت هاي تخريبي عليه منافع سران ايلات و ديگر منتفذان فارس دست زده بودند، آنها را نگران کرده بود.(71) علاوه بر اين، انزجار و تنفر قشقاييها از روسها آنقدر شديد بود که احتمال شورش آنها بدون تشويق انگليس يا حتي شايد قوام هم چندان بعيد به نظر نمي رسيد؛(72) اما به اين نکته نيز بايد توجه داشت که بسياري از سران اتحاديه ايلات جنوب، مانند برخي از خوانين ممسني و بويراحمد و ايل خمسه و غيره برخلاف قشقاييها در منطقه به وابستگي به سياست هاي انگلستان معروف بودند؛ لذا امکان تماس انگليسي ها با آنها قابل تصور است. شايد همين مساله باعث شده است که برخي از نويسندگان در نتيجه گيري خود درباره ماهيت کلي اين حرکت دچار اشتباه شوند.
گذشته از مسايل فوق، قشقاييها در تلاش بودند تا از شرايط پيش آمده براي پيشرفت خود استفاده کنند و مي خواستند از کشمکش هاي داخلي و بين المللي براي افزايش قدرت خود بهره ببرند.(73)
به هر ترتيب ناصرخان مي توانست بيش از پيش به قدرت خود در جنوب بيفزايد و در صورت سقوط حکومت مرکزي حتي سوداي رهبري کشور را در سر بپروراند يا حداقل مي توانست از ظلم و فشارهاي حکومت مرکزي بر ايل قشقايي بويژه از زمان رضاشاه که با ايل قشقايي در تضاد بود، بکاهد و حکومتي خودگردان براي ايل قشقايي به دست آورد.
منبع: فصلنامه زمانه، شماره 12
پي نوشت ها:
1 گزارش معاون رييس آمار چهار محال، 12/4/25، آرشيو سازمان اسناد ملي ايران ش سند 3201
2 مظفر قهرماني، تاريخ وقايع عشايري فارس. تهران، انتشارات علمي، 1373، ص 399 و مجله خواندنيها، سال هفتم، ش 14، ص 23
3 متن معاهده بختياريها و قشقاييها 23 مرداد 1325، آرشيو مرکز اسناد رياست جمهوري، ش بازيابي سند 201003
4- Iran Political Diaries 1881- 1965, editor: Robert Jarman, School of London Studies, University of London, 1997, V. 13, P. 137
5 گزارش هاي محرمانه شهرباني؛ به کوشش مجيد تفرشي و محمدطاهر احمدي، جلد اول، تهران، ققنوس، چاپ پنجم، 1367، صص 23 141؛ و روزنامه اطلاعات، يکشنبه 27/5/1325.
6 قهرماني، همان، ص 264
7 اسماعيل نورزاده بوشهري، اسرار نهضت جنوب، تهران، چاپخانه تابش، 1327، صص 6-7
8 همان
9 بيانيه نهضت مقاومت جنوب 1/6/25، آرشيو سازمان اسناد ملي ايران، ش پرونده 201003
10- 12Io- Iran Political Diaries 1881- 1965. V. 13, P. 173
11 قهرماني، همان، صص 400401
12 مصاحبه با محمدحسين قشقايي، آبان ماه 1378
13 رک: منوچهر ورخشان فرمانفرماييان، خون و نفت: خاطرات يک شاهزاده ايراني، تهران، ققنوس، چاپ دوم، 1377، صص 225-227
14 آرشيو موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران. شماره سند 53226578
15 روزنامه اطلاعات، يکشنبه 17/6/1325
16 روزنامه ايران، 24/6/25
17 آرشيو موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، همان.
18 نورزاده بوشهري، همان، صص 1011
19 همان، صص 1112
20 نورزاده بوشهري، ص 18
21 همان
22 28 هزار روز تاريخ ايران و جهان، مجموعه روزنامه اطلاعات، ص 562
23 اعزاز نيک پي، تقدير يا تدبير: خاطرات اعزاز نيک پي، تهران، ابن سينا، 1341، صص 115119
24 28 هزار روز تاريخ ايران و جهان، ص 562
25 همان
26- Pierre Oberling: The Qashqai No Mads of fars, The Hague, Paris, 1974. P. 188
27 نيک پي، همان، صص 126127
28- Oberling, Ibid, P. 188
29- Iran Politica Diaries Piares. V. 13, P. 154
30 28 هزار روز تاريخ ايران و جهان، ص 562
31 تلگراف سرگرد طوفانيان به ستاد ارتش، 10/7/25، مرکز اسناد رياست جمهوري، ش بازيابي سند 145
32 بيانيه محمدناصر قشقايي، 10/7/25 آرشيو مرکز اسناد رياست جمهوري، ش بازيابي سند 145
33 نورزاده بوشهري، همان، ص 68.
34 گزارش سرهنگ صفيري رييس شهرباني بوشهر از اشغال شهر توسط ايالات، آرشيو مرکز اسناد رياست جمهوري، ش بازيابي سند 145
35 همان
36 همان
37- Iran Political Diaries, V. 13 P. 15
38 تلگراف سرلشکر زاهدي به ستاد ارتش، 8/7/25، آرشيو مرکز اسناد رياست جمهوري، ش بازيابي سند: 11812
39 همان، ش 67
40 گزارش احمد شريفي از شيراز، آرشيو مرکز اسناد رياست جمهوري، 11/7/25، ش بازيابي سند: 145
41 نامه نمايندگان طبقات شهري فارس و بنادر به قوام السلطنه، 12/7/25، آرشيو مرکز اسناد رياست جمهوري، همان
42- Iran Political Diaries, V. 13, P. 165
43 28 هزار روز تاريخ ايران و جهان، ص 695
44 مصاحبه با محمدحسين قشقايي، آبان ماه 1378
45- Iran Politica Diaries, V.13, P.165
46 روزنامه ايران ما، 17/7/25، ش 642
47 حسن ارفع، در خدمت پنج سلطان، ترجمه سيداحمد نواب، تهران، مهرآيين 1377، ص 415.
48 تلگراف ايلات و عشاير لرستان به قوام السلطنه، 25/7/25، آرشيو سازمان اسناد ملي ايران، ش پرونده، 201003 (سند شماره 1)
49 28 هزار روز، ص 695
50 جامي، همان، ص 422
51- Iran P. D. V. 13, P. 176
52 روزنامه اطلاعات، شنبه 27/7/25، ش 6182
53 ايرج اسکندري، خاطرات ايرج اسکندري، تهران، موسسه مطالعات پژوهشهاي سياسي، 1372، ص 217
54 فخرالدين عظيمي، بحران دمکراسي در ايران 13201332، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي و بيژن نوذري، تهران، نشر البرز، 1372، صص 210 209
55 ارفع: همان، ص 416
56 گزارش هاي محرمانه شهرباني، جلد اول، ص 198
57 ايرج ذوقي، ايران و قدرتهاي بزرگ در جنگ جهاني دوم، تهران نشر پازنگ، 1367، ص 314
58 روزنامه استخر (شيراز)، 22/9/25، ش 1003
59 همان
60 مصاحبه با محمدحسين قشقايي، آبان ماه 1378
61- Oberling, Ibid, P. 183
62 نورزاده بوشهري، (مقدمه)
63 خاطرات ايرج اسکندري، ص 217
64 گزارش روزنامه پراودا، چاپ سکو، 13 اکتبر، 1946، آرشيو مرکز اسناد رياست جمهوري، ش بازيابي سند 1044
65- Oberling, Ibid, P. 188
66 ذوقي: همان، ص 314
67 همان.
68 سرريدر بولارد، شترها بايد بروند، ترجمه حسين ابوترابيان، تهران، نشر نو، 1362، ص 68
69- Oberling, Ibid, P. 184
70 عظيمي، همان، ص 306
71 مصاحبه با محمد حسين قشقايي، آبان ماه 1378، همچنين مذاکرات مجلس شوراي ملي ،دوره 15، جلسه 103، ص 8
72- Oberling, Ibid, P. 188
73- 105- Oberling, Ibid , p. 188
106- Lois,Beck, The Qashqaiof Iran, YaleUniversity Press, London, 1986, P.150