مقام معظم رهبری در سال 83 در جمع مدیران سازمان صدا و سیما بیاناتی ایراد فرمودند كه در آن نكات متعدد و مهمی به مدیران رسانه ملی گوشزد شد كه تاكنون نیز محورهای مختلف این بیانات مورد استناد فعالین فرهنگی و دانشجویی در مطالبه از مدیران صدا و سیما قرار دارد.
به گزارش خبرگزاری فارس، مشروح بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار رئیس و مدیران سازمان صدا و سیما كه یازدهم آذرماه سال 83 انجام شد و محورهای مختلف این بیانات تا كنون مورد استناد فعاین فرهنگی و دانشجویی برای مطالبه از مدیران صدا و سیما بوده است بدین شرح است:
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
* كارزارِ تمام عیار تبلیغی
خیلی خوشحالیم كه بحمداللَّه یكبار دیگر توفیق پیدا كردیم خدمت شما برسیم. اگر من این مجال را میداشتم كه با جمعی كه اینجا تشریف دارند، یكبهیك گفتگو كنم و نقاط نظر شما را - كه میدانم در زمینههای مختلف، نظرات خوبی در مجموعهی شما وجود دارد - بشنوم، مطمئناً این كار را میكردم. متأسفانه مجالهای ما كم است؛ این هم یكی از محرومیتهای ماست كه نتوانیم از امثال شماها بهره ببریم. در جلسهی چند ماه قبل از این، كه با جمع شما در صدا و سیما داشتیم - و علیالظاهر خیلی از شما آقایان هم در آنجا تشریف داشتید - راجع به رسانهی ملی و صدا و سیما كلیاتی را عرض كردیم؛ مسألهی پیام و رساندن و پردازش و همهگیر كردن آن، و اینكه امروز ما در یك پیكار و كارزارِ تمام عیارِ تبلیغی در دنیا هستیم.
امروز شاید یك مقدار ریزتر و جزئیتر وارد برخی از مسائل شویم. البته من عذرخواهی میكنم از اینكه شماها روی زمین نشستهاید و ممكن است پاهایتان درد بیاید و خسته شوید؛ این هم یكی از محدودیتهای ماست. ای كاش شما روی صندلی راحتی لمیده بودید و ما نگران نبودیم كه اگر جلسه طول كشید، خسته میشوید. بههرحال تحمل كنید.
* جایگاه رسانهی ملی
مسألهی اصلی این است كه ما جایگاه كشور و نظام جمهوری اسلامی را در جغرافیای بشری عالم بشناسیم و ببینیم در جبههبندیهای بسیار وسیع و متنوع و پیچیدهیی كه در دنیا وجود دارد، ما كجا قرار داریم. وقتی به این نكته توجه شد، نقش رسانهی ملی در این مجموعه، بیشتر بارز و آشكار خواهد شد.
* چگونگی برخورد مردم با اشغالگر
من تشبیهی میكنم: یك شهر اشغال شده یا در حال اشغال را در نظر بگیرید - فرض كنید بصره یا كابل - شهری كه نیروهای نظامی دشمن و بیگانهیی یا وارد آن شده و آنجا را اشغال كرده، یا در حال اشغال آن است و دارد پیشروی میكند. مردمی كه در این شهر هستند، بهطور منطقی چند دسته خواهند شد:
یك دسته كسانی هستند كه از پیش با اشغالگر تفاهم كردهاند؛ الان هم به استقبالش میروند؛ از آمدن او هم برای خودشان سودی تصور میكنند و با او همكاری میكنند. اسم اینها را مثلاً گروه خائنین بگذاریم.
یك دسته كسانی هستند كه این كار را نكردهاند؛ استقبال نمیكنند، اما الان كه دشمن دارد میآید یا آمده است، فرصتطلبی میكنند و میروند خود را به او نزدیك میكنند و به او كمك میرسانند؛ به امید اینكه از او كمكی، سایهی دستی و توجهی دریافت كنند. اسم این گروه را فرصتطلبان بگذاریم.
یك گروه بهطور طبیعی حال و حوصلهی این كارها را ندارند؛ یا ترسو هستند، یا جبان هستند، یا آگاهی لازم را ندارند؛ بنابراین در خانهها میمانند و تسلیم سرنوشت میشوند.
یك گروه احتمالاً یا منطقاً كسانی هستند كه تحت تأثیر تبلیغات اشغالگر قرار میگیرند؛ چون اشغالگر بالاخره با خودش تبلیغاتی دارد، كاغذهایی پخش میكند، بلندگوهایی روشن میكند و به نحوی حضور خود را توجیه میكند. این افراد تحتتأثیر قرار میگیرند و میگویند حضور دیگران چه عیبی دارد. بنابراین آنها هم اینگونه تسلیم میشوند.
یك گروه هم، احتمالاً یا میتوان گفت غالباً كسانی هستند كه ایستادگی میكنند. ایستادگی آنها ناشی از این است كه میدانند اشغالگری به زیان آنهاست؛ میدانند از بین رفتنِ هویت ملی چه معنای مصیبتباری برای یك مجموعهی ملی دارد؛ میدانند كه اشغالگر وقتی خوب مسلط شد، به هیچ كس و به هیچ چیز رحم نخواهد كرد؛ بنابراین عشق به خانه و شهرِ خودشان، آنها را از خانه بیرون میكشاند و مشغول مقاومت میشوند. البته بعضیها فقط از خانهی خودشان دفاع میكنند؛ بعضیها همتشان بیشتر است و از محله یا كل شهر دفاع میكنند؛ طبعاً این گروه میشوند آماج اصلی دشمن. دشمن همهی امكاناتش را بسیج میكند برای اینكه این گروه را از سر راه خود بردارد.
* واقعیتهای تاریخی
مطالبی كه عرض میكنیم، تخیل نیست؛ واقعیتی است كه تقریباً در سراسر دنیا اتفاق افتاده. نمیخواهیم گذشتههای خیلی دور را در تاریخ كاوش كنیم؛ اما در یكی دو قرن اخیر شما ماجراهای فراوانی را شنیدهاید. در آسیا، در آفریقا، در قارهی امریكا و در كشور كنونی امریكا، همین اتفاق افتاد. به تعبیر خودشان كُتسرخها - یعنی سربازان انگلیسی اشغالگر - آمده بودند و كشور در اختیار آنها بود؛ عدهیی تسلیم و سازگار و كمككار آنها بودند، یك عده هم ایستادگی میكردند - ماجراهای جورج واشنگتن و وقایعی كه لابد در تاریخ و رمانها خواندهاید یا در فیلمها دیدهاید - و بالاخره هم پیروز شدند.
* ایستادگی هند در برابر انگلیس
در آسیا، هندوستان از همین قبیل است؛ نود سال - از 1857 تا 1947 - با انگلیسیها جنگیدند و مبارزه كردند. آنجا هم یك عده سازشكار بودند، یك عده مسالمتآمیز برخورد میكردند، یك عده در خانهها بودند؛ اما یك عده هم جنگیدند و بالاخره پیروز شدند؛ گاندی رهبر كشور شد؛ جواهر لعل نهرو رئیس مقتدر دولت استقلال شد و تا امروز هند یكی از كشورهای سرافراز در دنیاست؛ كشوری است كه با یك میلیارد جمعیت دارد حركت و پیشروی میكند و مشكلات خودش را یكی پس از دیگری پشت سر میگذارد.
در جنگ جهانی دوم، در پاریس و اروپای شرقی و رومانی هم این اتفاق افتاد؛ در جاهای دیگر هم این اتفاق افتاده است؛ در آسیا هم فراوان این اتفاق افتاده است.
* برتری قدرت مقاومتكننده
در مقابل نیروی اشغالگرِ مسلطی كه قدرت او با قدرت نیروی مقاومت كنندهی داخل شهر یا داخل كشور قابل مقایسه نیست و اشغالگر خیلی قویتر است، در عینحال ایستادگی و غیرت و ایمان آن جمعیت بر قدرت ظاهری اشغالگر فائق میآید و بُرد را آنها میكنند، نه آن چند گروهی كه فرصتطلب بوده و با دشمن سازش و همكاری كردهاند؛ اینها جزو اولین كسانی خواهند بود كه توی سرشان میخورد.
* اولین ضربهی اشغالگر
رماننویس معروف رومانیایی - زاهاریا استانكو(1) - كتابی دارد؛ نمیدانم شماها خواندهاید یا نه. من این كتاب را سالها پیش خواندهام. داستان، مربوط به اشغال بخارست بهوسیلهی آلمانیهاست. یك عده به جنگل میروند و مبارزه میكنند و بالاخره هم پیروز میشوند - البته به دنبال شكست آلمان در كل جنگ - یك عده هم در داخل فرصتطلبی میكنند و اشغالگر اولین ضربه را به اینها میزند. ماجرایی در آنجا نقل میشود كه واقعاً هیچ وقت یادم نمیرود.
* تكرار وقایع گذشته
این، تصویر نه چندان دور از ذهنی است كه همهی ما در مقابل خود داریم. شما این تصویر را در سطح بینالمللی توسعه دهید؛ واقعهیی است كه در حال حاضر هم دارد اتفاق میافتد. الان منطقهی خاورمیانه، یا بگویید منطقهی اسلامی - خاورمیانه و شمال آفریقا - حكم همان شهری را دارد كه دشمن آن را اشغال كرده یا در حال اشغال است.
* تفاوت اشغال سنتی و جدید
البته این نوع اشغال با اشغالِ سنتی نظامی قدیم تفاوت دارد؛ سیطرهی فرهنگی و اقتصادی و سیاسی كامل است؛ حتّی در مواردی ممكن است بدون حضور اشغالگر باشد؛ مگر اینكه حضور نظامی یا حضور فوقالعاده لازم باشد؛ این اتفاق الان دارد میافتد. اینكه من منطقه را مثال میزنم، چون نمیخواهم ماجرا را باز كنم؛ والّا اگر ما به سمت اقصای آسیا یا امریكای لاتین برویم، آنجا هم همین قضایا با كم و بیش تفاوتهایی وجود دارد؛ منتها من میخواهم منطقهیی كه مورد ابتلای خودمان است و وحدت خاصی دارد، مطرح كنم.
* زرسالاران اقتدارطلب
الان اشغالگر - مثل همان اشغالگری كه بخارست یا پاریس یا فلان كشور را تصرف كرده بود - در حال اشغال تدریجی است. این اشغالگر كیست؟ پاسخ این نیست كه این اشغالگر دولت امریكا یا فلان دولت دیگر است؛ نه، این اشغالگر یك طبقهی اجتماعی است؛ طبقهیی كه دولت امریكا و دولتهای دیگر را به قدر توانایی و قدرت خود و آمادگی آنها دارد هدایت میكند. البته در بافت و ساخت این دولتها هم بدون شك افراد این طبقه حضور دارند؛ اما هدایت، هدایت یك دولت نیست؛ هدایت یك مجموعهی طبقاتی است، كه اگر بخواهیم در یك عبارت برای اینها اسم معین كنیم، باید بگوییم "زرسالارانِ اقتدارطلب". هدفشان هم سیطره بر منابع حیاتی و مالی همهی دنیاست.
* الزامات سلطهی جهانی
البته این سیطره، یك الزامات سیاسی دارد كه همان نظم نوین جهانی است؛ یك الزامات علمی و اداری دارد كه بتدریج خود را به آن نزدیك میكنند. مسألهی جهانیسازی كه امروز در تجارت، پول، فرهنگ و شبكههای فرهنگی - مثل اینترنت و مانند آن - مطرح است، همه دانسته و نادانسته در خدمت این مجموعهی طبقاتی است. البته تحلیل جامعهشناختی اینها خیلی دقیق، ریز و مفصل است.
* ایستادگی جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی همان گروه مقاوم است. خیلیها فرصتطلبی كردند؛ خیلیها خیانت كردند و از پیش با دشمن ساختند - نظامها را میگوییم؛ فعلاً به ملتها كاری نداریم - خیلیها خودشان را كنار كشیدند و به بستر عافیت رفتند، به خیال اینكه زندگی را بگذرانند؛ خیلیها فریب خوردند و شعارها و حرفها و تبلیغات را پذیرفتند. یك گروه هم ایستاده و میداند این سیطره به زیان اوست؛ میداند این سیطره، او و منطقه را مصیبتزده و بدبخت خواهد كرد؛ میداند اگر این سیطره كامل شود، صد سال - شاید هم بیشتر - مجموعهی بشری عظیمی كه در این منطقه زندگی میكند، از كاروان علم و تمدن و معرفت و خوشبختی دور خواهد ماند؛ میداند كه این سرآغاز و دهلیز یك استعمارِ تعریف نشده است.
* استعمارِ فرانو
استعمار را برای ما تعریف كردند، استعمار نوین را هم در كتابهای گوناگون برای ما تعریف كردهاند؛ اما استعمار را وقتی تعریف كردند كه سالهای متمادی از آن گذشته بود. استعمار نو را هم جامعهشناسهای دنیا زمانی برای ما تعریف كردند كه سالهای متمادی از آن گذشته بود. استعماری كه امروز مطرح است، بالاتر از نو است؛ كاملاً جدید است؛ استعمار تازهیی كه ملتها را در چنبرهی خودش گرفتار میكند و مجال تكان خوردن را به آنها نمیدهد و دقیقاً باید طبق میل همان مجموعه عمل شود. در این ذیلِ بشری - كه میلیاردها انسان در آنجا حضور دارند - گرسنگی و فقر و بیسوادی و ناكامی و محرومیت در حد اعلی وجود خواهد داشت. در رأس، حد اعلای كامیابی و سلطه و اقتدار زر و زور وجود خواهد داشت؛ قدر متوسطی هم وجود دارند كه به نحوی زندگی خود را میگذرانند. چشمانداز و چیزی كه در نهایتِ این سیطره و سلطه پیشبینی میشود، این است. لذا مجموعهی غیور ِ با ایمانِ توانای آگاه از جوانب امر كه مقابل این حادثه ایستاده، ایران اسلامی است.
* ایستادگی در برابر سیطره و تجاوز
البته این صرفاً یك تشبیه است؛ یعنی جمهوری اسلامی به عنوان یك نظام، با همراهی اكثریت بزرگی از مردم، داخل این تعریف است؛ اما در جاهای دیگر، نظامها مشمول این حُكمند؛ مردم غالباً یا بیخبرند و یا احساسات دگرگونهیی دارند؛ بنابراین بحث مردم نیست. البته در آرایش و نظم و ساخت علمی، این كلمات معانی قویتر و شكل روشنتری پیدا میكند. امروز وضع جمهوری اسلامی این است: ایستادگی در مقابل یك حركت متجاوزانهی سیطرهخواهانهی همهجانبه.
* پیروزی در همهی میدانه
این ایستادگی فقط مربوط به امروز نیست؛ ما بیستوپنج سال است كه ایستادهایم. آن روز به آقای چاوز(2) هم گفتم، اعتقاد من این است كه در همهی میدانهایی كه آنها با ما پنجه درافكندند و مقابله كردند، ما پیروز شدیم. پیروزی به یكی از دو معنا؛ یا ما فائق آمدیم و غلبه كردیم، یا نگذاشتیم طرف مقابل پیروز شود و او را ناكام گذاشتیم. در همهی تجربههای بیستوپنج سال گذشته، وضعیت از این قرار است.
* من سر تا پا امیدم
امروز هم وقتی به خودمان نگاه میكنیم، من سر تا پا امیدم. من با جزئیات مسائل كشور آشنایم و ضعفها و كاستیها و ضعف مدیریتها و ضعف تصمیمگیریها را میشناسم؛ اما در مقابل آن آنقدر نقاط قوت و رویشزا وجود دارد كه احساس میكنم ما در بسیاری از موارد فقط یك "بسماللَّه" و یك حركت لازم داریم. گاهی در همین زمینهها كوتاهی میكنیم؛ حركت نمیكنیم یا دیر حركت میكنیم؛ لذا پدیدهیی پیش میآید؛ لیكن در همهی زمینهها ما توانایی اقدام و حركت داریم.
* تمام آفاق روی ما گشوده است
ما از لحاظ انسانهای با فكر، سرمایهیی غنی داریم. استعدادها در میان ما خیلی زیاد است؛ از لحاظ مدیران و مدیریتهای كلان. ما انسانهای باتجربه و قابل اعتمادی داریم. از لحاظ ابتكار و نوآوری، انسانهای بااستعداد و شجاعی داریم. تمام این آفاق روی ما گشوده است؛ لذا ما اعتماد به نفس داریم، ما روحیه داریم، ما احساس میكنیم میتوانیم. ما میتوانیم گرههای خود را باز كنیم؛ ما میتوانیم مشكلات اقتصادی را برطرف كنیم؛ ما میتوانیم صدای رسای خود را با محتوای درست در همهجا مطرح كنیم؛ اینها تواناییهای ماست. باید "بسماللَّه" بگوییم و دست به زانو بگیریم و راه بیفتیم.
*جنگ رسانه
در این وضعیت، رسانهی ملی چه جایگاهی دارد؟ ببینید نقش رسانهی ملی در چنین وضعیتی چقدر اهمیت پیدا میكند. آن روز بنده در آن جلسه گفتم،(3) شماها هم خودتان بهتر از من میدانید؛ امروز جنگ دنیا، جنگ رسانههاست. پیشرفت كارها و سیاستهای بینالمللی دستگاههای مختلف و جبهههای گوناگون، بهوسیلهی تبلیغ، خبرسازی، مفهومسازی و تبیینهای درست و نادرست - یعنی راست و دروغ - دارد انجام میگیرد. تبلیغات، هم قبل از یك حركت نظامی و اقتصادی، هم در اثنای آن، هم بعد از آن، نیاز وافر دستگاههایی است كه میخواهند در دنیا فعال باشند؛ لذا سرمایهگذاری هم میكنند، فكر هم مصرف میكنند و دانش هم بهكار میبرند، برای اینكه بتوانند این را گسترش دهند.
* ما آماج تهاجم دشمن هستیم
یكی از كارهای بسیار مهمی كه امروز در دستور كار آنهاست، تهاجم خبری، تبلیغی، فرهنگی و اخلاقی به كشور ماست. امروز این تهاجم، اوج تهاجم فرهنگی است. البته مخصوص كشور ما نیست؛ در همهجا اینها دارند كار فرهنگی میكنند؛ منتها ما آماج هدف آنها هستیم. بسیاری از هدفهای استكبار جهانی در زمینههای تبلیغی و فرهنگی و رسانهیی متوجه به ماست؛ ما باید در مقابل اینها خود را مجهز كنیم.
*نقش دوگانهی رسانهی ملی
رسانهی ما، هم باید ناظر باشد به خنثی كردن كار دشمن در داخل، هم باید ناظر باشد به ضربهزدن به دشمن در فضای عمومی. میبینید رسانه ملی چه نقش مهمی دارد. بهنظر من همهی تلاشها و كارهایی كه در كشور صورت میگیرد، به یك معنا، یك طرف؛ كار رسانهی ملی - یعنی صدا و سیما - طرف دیگر. اینها دو جریان هستند؛ والّا اگر خیلی كار انجام بگیرد، اما رسانهی ملی فعال نباشد، تأثیرش بسیار كمتر از چیزی خواهد بود كه باید باشد. بنابراین نقش رسانه، به همین ترتیبی كه عرض شد، بسیار مهم است.
* مأموریتِ محوری رسانهی ملی
ما یك مأموریتِ محوری برای رسانهی ملی قائل هستیم، كه الزاماتی دارد و این مأموریت ملی اهداف كلانی را هم با خودش همراه دارد. بهنظر ما آن مأموریتِ محوری عبارت است از مدیریت و هدایت فكر، فرهنگ، روحیه، اخلاقِ رفتاری جامعه، جهتدهی به فكر و فرهنگ عمومی، آسیبزدایی از فكر و فرهنگ و اخلاق جامعه، تشویق به پیشرفت - یعنی روحیهدادن - و زدودن احساس عقبماندگی.
* القاء احساس عقبماندگی
امروز یكی از شگردهای مهم دشمن، تزریق و القاء احساس عقبماندگی و ناتوانی است. ما در كشور سیوپنج میلیون جوان داریم. نخیر؛ بدانند ما بههیچوجه عقب نماندهایم. آن روز آقای رئیسجمهور برای من میگفت - البته گزارش عمومی نبود؛ بنده خودم گزارشهای زیادی دارم - مجموعهی دستاوردهای ما در ده، بیست سال اخیر، از همهی آنچه در كشورهای شبیه خودمان - از جمله همهی كشورهای منطقه - اتفاق افتاده، بالاتر است. این، مسألهی خیلی مهمی است. البته گزارشهایی هم كه به بنده داده شده، همین را تأیید میكند. راجع به یك كشور از كشورهایی كه ایشان ذكر میكردند، فقط یك مورد به عنوان سؤال و ابهام برای من مطرح بود، كه بنا شد آن را هم تحقیق كنند و به من بگویند. ما بههیچوجه نباید این احساس را داشته باشیم، و جوان ما نباید احساس كند كه عقبمانده است؛ باید احساس كند كه دارد حركت میكند، میتازد و جلو میرود؛ عملاً به این كار، به این پیشرفت، به این تازش و به این رو به جلو حركت كردن تشویق شود.
* الزامات مأموریت رسانهی ملی
این مأموریت الزاماتی دارد. رسانهی ملی اگر بخواهد به عنوان مهمترین ابزار فرهنگی در كشور، از عهدهی این كار بربیاید، باید این چیزها را در خودش تأمین كند: امین نظام باشد، مورد اعتماد مردم باشد، برخوردار از مزیتهای رقابتی باشد. امروز رقبای ما زیادند؛ چه رقبای منطقهیی، چه رقبای بینالمللی. ما باید در مقابل این رقبا خود را از مزیتهای رقابتی برخوردار كنیم. ظرفیت بالا در كمّ و كیف محصولات، هر دو مورد نظر است. نباید كمیت، كیفیت را تحتالشعاع قرار دهد، و بعكس.
* آرایش رسانهیی كارآمد
الزام دیگر این مأموریت، داشتن آرایش رسانهیی كارآمد در عرصهی استانی و ملی و بینالمللی است؛ همین نكتهیی كه آقای ضرغامی اشاره كردند و گفتند در جاهایی از كمترین حقشان نمیتوانند برخوردار باشند؛ یعنی شنیدن صدای انقلاب و دیدن چهرهی انقلاب. در اینجا آرایش ما ضعیف است. البته بسیاری از این ضعفها به بیرون از سازمان مربوط میشود، كه آن هم موضوع دیگری است و باید جداً تعقیب كنیم.
آرایش سازمانی و رسانهیی ما باید بهگونهیی باشد كه بتوانیم همهی كشور را در همهی ابعاد بپوشانیم. این آرایش باید كارآمد باشد؛ دارای قدرت انعطاف برای انطباق با شرایط گوناگون و پیشبینی نشده باشد؛ در برخورد با مسائل گوناگون، توانایی، سرعت و چالاكی داشته باشد؛ بتواند موضع خودش را اتخاذ كند و كارساز باشد.
اگر این چیزها تحقق پیدا كند - كه هر كدام از اینها شرایط و مقدماتی دارد و باید هم این مقدمات فراهم شود و تحقق پیدا كند - آنگاه شما خواهید توانست هدایت و مدیریت افكار عمومی را از لحاظ فرهنگ و اخلاق و رفتار و روحیه و امثال اینها كاملاً در دست داشته باشید؛ هیچكس نمیتواند با شما در این زمینه رقابت كند.
* هدفهای كلان رسانهی ملی
هدفهای كلان ما در این زمینه چیست؟ اول، ارتقاء معرفت دینی روشنبینانه. من روی عنوان "روشنبینانه" تكیه میكنم. معرفت دینی باید ارتقاء و گسترش پیدا كند؛ اما یك معرفت روشنبینانه و آگاهانه.
دوم، رفتار دینی مخلصانه. باز روی كلمهی "مخلصانه" میخواهم تكیه كنم. رفتارهای دینی میتواند ریاكارانه و متصنعانه و ظاهرسازانه باشد، میتواند مخلصانه باشد. ما باید مردم را به رفتار و عمل دینی - یعنی عمل صالح - بكشانیم و این عمل، مخلصانه از آنها صادر شود.
سوم، ریشهدار كردن شناخت و باور به ارزشها و بنیانهای فكری انقلاب و نظام اسلامی. صرف اینكه ما در زمینهی انقلاب و نظام، چیزهایی را كلیشهیی و شعاری تكرار كنیم، كافی نیست؛ باید نسبت به این شعارها در مردم باور حقیقی بهوجود بیاید؛ این، كار رسانهی ملی است.
چهارم، مصونیت دادن به ذهن جامعه از تأثیر مخرب تهاجم فرهنگی و ارزشی دشمن، كه اشاره شد.
پنجم، باور به كارآمدی نظام.
ششم، ایجاد همگرایی عمومی و فضای همكاری و محبت و وحدت در درون كشور و میان مردم. باید روحیهی محبت، وحدت، همگرایی و ارتباط و پیوند در میان مردم تقویت شود.
هفتم، آگاهسازی نسبت به مقولههای حساس؛ مثل علم. مسألهی علم در كشور خیلی مهم است. با مطالعهی دقیق و همهجانبه، انسان به چند سرفصل معدود میرسد، كه یكی از آنها علم است. ما برای آینده به علم احتیاج داریم. نهضت نرمافزاری و تولید علم و اندیشه و فكر كه مطرح شد، باید جدی گرفته شود. خوشبختانه زمینهها كاملاً آماده و استقبال هم خیلی خوب است. مردم را نسبت به مقولهی علم، امنیت، پرورش نخبگان، اقتدار ملی، كار و ابتكارِ گرهگشا و پیشبرنده و مقولاتی از این قبیل حساس كنید.
* برنامهریزی و ایجاد چشمانداز
این مأموریت و این اهداف كلان تا چه مدتی بناست تحقق پیدا كند؟ اعتقادم این است كه باید برنامهریزی كرد و چشمانداز درست كرد و آماده شد برای حركتی كه اهدافش اینهاست. این اهداف ممكن است در طول ده سال تحقق پیدا كند؛ هیچ مانعی ندارد. برای این كار، ده سال، زمان زیادی نیست؛ مثل چشم بههمزدنی میگذرد. گاهی انسان در مدت ده سال، هشت سال یا پنج سال، تلاش و فعالیتِ لازم و برنامهریزی شده را انجام نداده؛ بعد وقتی به اواخر دوره میرسد، میبیند دستش خالی است. اگر برنامهریزی شود، انسان پیشرفت را به چشم خودش مشاهده میكند؛ مثل رویش یك درخت.
من در اینجا چند سرفصل مهم را عرض میكنم تا مشخص شود نسبت رسانه با این موضوعات چیست. خوب است نسبت رسانه با این موضوعات مورد تأمل قرار گیرد. من اینها را مطرح میكنم؛ شما رویش فكر و مطالعه و كار كنید:
1- صدا و سیما و اخلاقعمومی
هویت حقیقی جامعه، هویت اخلاقی آنهاست؛ یعنی در واقع سازهی اصلی برای یك اجتماع، شاكلهی اخلاقی آن جامعه است و همه چیز بر محور آن شكل میگیرد. ما باید به اخلاق خیلی اهمیت بدهیم. صدا و سیما در زمینهی پرورش و گسترش و تفهیم و تبیین فضیلتهای اخلاقی باید برنامهریزی كند؛ یكی از اهداف صدا و سیما در همهی برنامهها باید این باشد.
اخلاقهای رفتاری افراد جامعه؛ مثل انضباط اجتماعی، وجدان كاری، نظم و برنامهریزی، ادب اجتماعی، توجه به خانواده، رعایت حق دیگران - اینكه دیگران حقی دارند و باید حق آنها رعایت شود، یكی از خلقیات و فضایل بسیار مهم است - كرامت انسان، احساس مسؤولیت، اعتماد به نفس ملی، شجاعت شخصی و شجاعت ملی، قناعت - یكی از مهمترین فضایل اخلاقی برای یك كشور قناعت است، و اگر امروز ما در برخی زمینهها دچار مصیبت هستیم، بهخاطر این است كه این اخلاق حسنهی مهم اسلامی را فراموش كردهایم - امانت، درستكاری، حقطلبی، زیباییطلبی - یكی از خلقیات خوب، زیباییطلبی است؛ یعنی به دنبال زیبایی بودن، زندگی را زیبا كردن؛ هم ظاهر زندگی را و هم باطن زندگی را؛ محیط خانواده، محیط بیرون، محیط خیابان، محیط پارك و محیط شهر - نفی مصرفزدگی، عفت، احترام و ادب به والدین و به معلم.
اینها خلقیات و فضایل اخلاقی ماست. صدا و سیما خودش را متكفل گسترش این خلقیات بداند. شما در هر برنامهیی كه میسازید، در هر سریال تلویزیونی، در هر محاوره، در هر میزگرد، در هر گفتگوی تلفنی و در هر گزارش، متوجه باشید كه این فضایل تقویت شود؛ این چیزها نقض و زیر پا انداخته نشود.
2- صدا و سیما و دین
راجع به دین مردم، صدا و سیما چه نقش و چه موضع و چه مسؤولیتی دارد؟ طبیعتاً از وظایف صدا و سیما، ارتقاء معرفت دینی و ایمان دینی است. معرفت و ایمان با هم تفاوت دارد. هم ایمان مردم باید تقویت شود، هم معرفت و شناخت آنها. باید توجه داشت ایمانی كه مردم پیدا میكنند، سست، عوامانه، سطحی و قشری نباشد؛ بشدت از این پرهیز شود. اكتفا نشود به تغلیظ احساسات مردم و تشریفات افراطی. تأكید بر این چیزها بهطور افراطی، اصلاً مفید نیست و بههیچوجه تبلیغ دین محسوب نمیشود. این را پایهی كار قرار دهید و حالا برگردید به برنامههای دینی صدا و سیما؛ ببینید چه كار باید بكنید و چه كار باید نكنید.
برنامهی دینی باید نسبت به دین شبههزُدا باشد، نه شبههزا. من گاهی بعضی از بیانات دینی را از تلویزیون یا از رادیو گوش میكنم و میبینم شبهه ایجاد میكند! حدیث سستی، حرف نامعقولی، مطلبی كه در جمع مثلاً بیست نفری یا پنجاه نفرهی یك عده مؤمنِ مخلص، گفتنش خوب است و ایمان آنها را زیاد میكند، در سطح میلیونی مردم به زبان آوردن، جز اینكه ایمان عدهیی را سست و در ذهنشان تردید ایجاد كند، هیچ فایدهی دیگری ندارد. از این چیزها باید پرهیز كرد. بیان دینی و تبیین دینی باید شبههزدا، روشن، قوی، هنرمندانه و متنوع باشد؛ شبههزا و كلیشهیی نباشد. بیان دینی باید در همهی سطوح، صحیح باشد. درست است كه ما تبیین دینی را در سطح نخبگان، در سطح متوسط، در سطح پایین و در سطح كودكان داریم، اما همان چیزی كه در سطح كودكان است، مطلقاً باید صحیح باشد. شما در كلاس اول به بچه یاد میدهید دو بعلاوهی دو، میشود چهار؛ وقتی هم كه بچه به منتهاالیه قلهی ریاضیات و دانش ریاضی میرسد، باز هم دو بعلاوهی دو، میشود چهار؛ تغییر پیدا نمیكند. بنابراین آنچه در زمینهی دین به كودك یا به انسانِ عامی تفهیم میكنیم، مطلقاً نباید غلط باشد تا بعد در ارتقاء معرفت دینی ببیند آن حرف، نادرست بوده است؛ نه، باید درست گفت؛ منتها ساده. بنابراین، حرف دینی در همهی سطوح باید صحیح باشد.
برای مراسم دینی، اعیاد و عزاداریها برنامهریزی هوشمندانه بشود. بعضی از برنامههایی كه اجرا میشود، كاملاً ناهوشمندانه است. راجع به حضرت جواد چه صحبتی در تلویزیون یا رادیو میكنید؟ راجع به امام جواد، امام هادی، امام عسكری، امام رضا و دیگر ائمه مطالب خیلی خوبی نوشته شده است. بنده كه عمرم را در این زمینهها گذراندهام، وقتی به این مطالب نگاه میكنم، استفاده میكنم و لذت میبرم؛ چرا از اینها استفاده نمیشود؟ نوشتههای خوب، تحقیقات خوب و مطالب شیوا و ایمانآور در این زمینهها فراوان است. گاهی انسان برنامهیی را میبیند كه شخصی با شدّ و مدّ و در قالب یك قطعهی ادبی، فرضاً راجع به امام موسیبنجعفر حرف میزند كه هیچ معنا ندارد. اینگونه برنامهها نه ایمان كسی را زیاد میكند، نه لذتی دارد و نه در آن، هنر نویسندگی - به معنای حقیقی كلمه - بهكار رفته. چرا ما این برنامهها را پخش میكنیم؟ یك نفر با صدای نرم و ملایم و معصومانه - شماها متخصص این كارها هستید؛ هر صدایی برای هر برنامهیی مناسب نیست - بهجای صدای آنطوری، چند فضیلت ِ با سند درست و منطقی از امام موسیبنجعفر نقل كند و زندگی آن حضرت را شرح دهد؛ انسان گوش میكند، لذت میبرد؛ معرفت و محبتش زیاد و دلش از شنیدن مناقب این بزرگواران روشن میشود. اگر برنامههای دینی خوب ادا شود، فایده دارد؛ اما اگر بد ادا شود، خنثی نیست؛ نتیجهی بد دارد؛ مثل داستان آن مؤذن بد صدا.
مولوی میگوید: دختر یك مرد مسیحی بشدت عاشق اسلام و دلباختهی معارف اسلامی شد و اسلام آورد. این مرد مسیحی خیلی ناراحت بود. در آن شهر، یك عده مسیحی بودند و یك عده مسلمان. آن شهر، هم مسجد داشت و هم كلیسا. یك روز این مسیحی پیش مؤذن آمد و بعد از اینكه خیلی به او احترام گذاشت، پول و هدیه هم به او داد و گفت از شما خیلی متشكرم. مؤذن تعجب كرد كه او از چه تشكر میكند. مرد مسیحی گفت تو من را نجات دادی؛ چون دختر من عاشق و علاقهمند به اسلام شده بود؛ اما یك روز وقتی صدای اذان تو را شنید، از اسلام زده شد و گفت اسلامِ این مؤذن را نمیخواهم!
ما اگر بد اذان بگوییم، عشاق اسلام را از اسلام میرمانیم. ما باید خوب و خوشصدا اذان بگوییم. اذان ما همین معارفی است كه میگوییم؛ همین صدا و سیمای ماست.
3- صدا و سیما و مدیریت كشور
به نظر من سیاست كلی صدا و سیما باید تقویت مدیریتهای اجرایی كشور باشد. من توصیه نمیكنم كه صدا و سیما ضعفها و نارساییها و كمبودها و خدای نكرده خیانتها را پوشیده بدارد؛ نه، ضعفها را هم بگوید؛ دردهایی كه جلوی چشم مردم است، عیبی ندارد صدا و سیما به آنها بپردازد؛ منتها طرح این دردها و ضعفها و نارساییها باید بهگونهیی باشد كه اولاً مردم را مأیوس نكند، ثانیاً مدیریت را تضعیف نكند.
توفیقات دولت را بگویید. نشان دادن توفیقات و پیشرفتهای كشور حتماً نباید از زبان مسؤولان و دستاندكاران باشد. فرضاً رئیسجمهور میرود و طرحی را افتتاح میكند. این افتتاح، گنگ است و معلوم نیست چیست. وقتی آسفالت خیابانی خراب میشود و میخواهید آن را در خبر منعكس كنید، مثلاً میروید با تاكسیدار مصاحبه میكنید و او میگوید چرخ ماشینم در این چاله افتاد؛ یكی دیگر میگوید زمستان در اینجا آب جمع شده بود و ترشح كرد به لباس مردم. خلاصه با ده نفر مصاحبه میكنید تا مشخص شود این چاله چقدر چیز بدی است. پس در مورد پیشرفتها و توفیقات هم همین میكروفون را بگیرید جلوی كسانی كه از این پیشرفتها بهرهمند و برخوردار میشوند. صِرف اینكه مدیر مربوطه بیاید بگوید در راهاندازی فلان طرح برای پانصد نفر، هزار نفر یا پنجهزار نفر شغل ایجاد شد، كافی نیست؛ باید موضوع را تبیین كرد.
هدف ما باید تقویت مدیریت اجرایی كشور باشد. گفتم و تكرار هم میكنم: ضعفها و نقصها هم باید گفته شود تا مردم تصور نكنند اینجا بوقی است كه بنا دارد فقط از حكومت تعریف كند؛ منتها گفتنِ علاججویانه و دلسوزانه، نه ستیزهجویانه. طرح غلط مشكلات، مضر است. طرح سؤالهایی كه پاسخ ندارد، مضر است. البته گاهی شگردهای قشنگی زده میشود. همین چند روز قبل دیدم كه پس از جلسهی رؤسای سه قوه، راجع به مفاسد اقتصادی با آنها مصاحبه كردند. كار قشنگِ جالبِ تمیزِ همهجانبه و هوشمندانه و زِبلواری از آب درآورده بودند؛ خوب بود و اتفاقاً تأثیر هم كرد. آدم از اینطور كارها لذت میبرد. خیلی خوب، الان دارند همان كار شماها را دنبال میكنند؛ اینها هم به نحوی منعكس شود. البته شما میتوانید با همین نحوهی طرح، به شكل هوشمندانه مدیران را هم هدایت كنید. مدیران گاهی نقص كار خودشان را نمیدانند. طرح نواقص كار از زبان منصفانه و بیطرفانهی شما میتواند به آنها كمك كند.
4- صدا و سیما و علم
اشاره كردم كه علم مقولهی بسیار مهمی است. امروز انسان وقتی به راههای مختلف برای پیشرفت كشور نگاه میكند، میبیند همه منتهی میشود به علم. لعنت خدا بر كسانیكه در طول دهها سال كشور را از پیشرفت علمی باز داشتند. وقتی پیشرفت علمی وجود داشته باشد، پیشرفت فناوری را هم با خودش میآورد، و پیشرفت فناوری هم كشور را رونق میدهد و در جامعه نشاط بهوجود میآورد. اگر علم نباشد، هیچچیز نیست؛ و اگر فناوری هم باشد، فناوری عاریهیی و دروغی و وامگرفتهی از دیگران است؛ مثل صنعتهای مونتاژی كه وجود دارد. علم را باید رویانید. بهنظر من رسانه میتواند در نهضت تولید علم و فكر و نظریه و اندیشه در زمینههای مختلف - چه در زمینهی فنی و چه در زمینهی انسانی و غیره - نقش ایفا كند. شما میتوانید خط تولید علم و فكر و نظریه را برنامهریزیشده دنبال كنید؛ به بحثهای منطقی و مفید دامن بزنید؛ كرسیهای نوآوری را تلویزیونی كنید و چهرههای علمی نوآورِ خوب را مطرح نمایید.
خدا رحمت كند آقای احمد بیرشك را - نمیدانم شماها با ایشان آشنا بودید یا نه - پیرمرد جالبی بود. ما پیری ایشان را دیدیم و درك كردیم؛ اگرچه از نوجوانی با اسم و كتابهای ایشان در مدرسه آشنا بودیم. پیرمرد در نود و چند سالگی، پُر تحرك و پُرتلاش بود. من از او خیلی خوشم میآمد. ایشان با من هم ملاقات كرده بود. از جمله چیزهایی كه من از این پیرمرد دیدم و خیلی لذت بردم، این بود كه چند سال قبل تلویزیون به مناسبتی با او مصاحبه كرد و گزارشگر به او گفت توصیهیی به جوانها بكنید. این پیرمرد مثل یك جوان، جوانها را توصیه كرد به درس خواندن و علم آموختن. من خیلی خوشحال شدم. گفتم از طرف من بهخاطر همین دو كلمه توصیه، از آقای احمد بیرشك تشكر كنید. ببینید یك پیرمردِ معتقد به علم و پیشرفت علمی و تحرك جوانها، یك جمله حرفش میتواند یك عالم تأثیر بگذارد. بهنظر من شما در مقولهی علم، مطلقاً بیطرف نیستید؛ جزو مسؤولیتهای مهم شماست كه باید مسألهی علم را دنبال كنید.
5- صدا و سیما و سرگرمی و تفریح
یكی از مقولههای بسیار مهم و یقیناً یكی از ضرورتهای جامعه، لبخند است. لبخند یكی از نیازهای زندگی انسان است. زندگی بیشادی و بیلبخند، زندگی دوزخی است. زندگی بهشتی، زندگی با لبخند است. حضرت علی فرمود: "المؤمن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه"؛ اگر غصهیی دارید، باید در دلتان نگه دارید؛ مؤمن اینطوری است. لبخند و شادی مؤمن در چهرهی اوست. اصلاً چهرهها باید شاد باشد. اگر با چهرهی خودتان میتوانید به جامعه شادی بدهید، باید این كار را بكنید. شادی لازم است و باید آن را برای مردم تأمین كرد؛ منتها این كار برنامهریزی میخواهد. البته شماها برنامهریزی كردهاید. این مواردی كه من میگویم "باید"، معنایش این نیست كه شما نكردهاید. شما كارهای زیاد و خوبی كردهاید و من میخواهم بر ادامهی آنها تأكید كنم. مراقب باشید شادی در مردم با لودگی و ابتذال و بیبندوباری همراه نشود؛ از این طریق به مردم شادی داده نشود. همهجور میشود به مردم شادی داد؛ از نوع صحیح آن شادی داده شود. گاهی اوقات یك لطیفه یا یك تعبیرِ بجا مخاطب را شاد و خوشحال میكند؛ گاهی هم ممكن است یك آدم لوده با ده جور ادا درآوردن، نتواند آنطور شادی را ایجاد كند. شادی كردن و شادی دادن به مردم، بهمعنای لودگی نیست. یكی از آقایانی كه در صدا و سیما گاهی صحبت میكند و مصاحبههای خوب و صحبتهای خوبی دارد - من گاهی گوش كردهام - اصلاً شوخی نمیكند؛ اما تعبیرات و كیفیت بیانش طوری است كه انسان گاهی بیاختیار لبخند به لب میآورد؛ اینطور خوب است.
طنز فاخر و برجسته، یكی از هنرهاست. طنز، هنر خیلی بزرگی است. بنده با مرحوم صابری شوخی میكردم و میگفتم "طنازها"!
طنازهای واقعی را تقویت كنید، پرورش دهید و كمك كنید تا طنز بیاورند. طنز، یعنی مطلب مهمِ جدی كه با زبان شوخی بیان میشود؛ محتوا و معنایی در آن هست، منتها به زبان شوخی.
از جملهی سرگرمیها، مسابقات است. مسابقات، خوب است؛ منتها باید مراقب بدآموزیهای قولی و عملی در آنها بود. گاهی در زبان، گاهی اصلاً در كیفیت رفتار، گاهی هم در خندههای بیخودی، سبكی دیده میشود؛ و البته گاهی اوقات هم این چیزها نیست.
یكی از مسابقهها، مسابقهی تلفنی است. شخصی تماس میگیرد و بهخاطر هیچی، به او جایزه میدهند! یك روز من دیدم در یك برنامهی تلویزیونی پنج میلیون تومان به یك نفر جایزه دادند؛ برای اینكه به چند سؤال جواب داد! این سرگرمی خیلی جالبی نیست. پنج میلیون تومان، تقریباً حقوق دو سه سال یك كارمند متوسط است. ممكن است بگویند اینكار ترویج علم است. ترویج علم را از یك راهِ بهتر بكنید؛ این راه ضرر دارد. عدهیی كه اینگونه مسابقات را نگاه میكنند، بیمنطقی به ذهنشان میآید و از این بیمنطقی سوءاستفاده میكنند. این كار منطقی ندارد كه مثلاً بنده بدانم انجیل عربی است یا یونانی است یا لاتینی است؛ بعد بگویند حالا كه شما دانستید، این پانصدهزار تومان یا فلان مبلغ مال شما! این كار معنی ندارد. بنابراین، مقولهی سرگرمی و تفریح، لزومش یك مسأله است؛ با برنامهریزی بودن آن یك مسأله است؛ بامحتوا بودنش یك مسأله است؛ پرهیز از جهات منفی هم در آن یك مسأله است.
6- صدا و سیما و مقولهی عدالت اجتماعی
به فضای همدردی با فقیران دامن بزنید. خوشبختانه صدا و سیما در چند سال گذشته برنامههای بسیار خوبی در این زمینه داشته، كه درخور تقدیر است. دغدغهی عدالت را در ذهنها و دلهای مردم دامن بزنید؛ این كار بسیار خوب است. البته سعی شود به جماعت فقیر و تهیدست اهانت نشود و كرامت انسانی آنها از بین نرود. من میبینم در بعضی از كارهایی كه در این زمینه صورت میگیرد، بهطور دقیق این معنا رعایت میشود. آن پسربچه یا دختربچهیی كه میآید هدیهیی به فلان صندوق میدهد، حرفی از او پخش میشود كه خیلی خوب و شیرین و لطیف است و در آن اهانت نیست؛ منتها در كنار دامن زدن به دغدغهی عدالت اجتماعی و رسیدگی به فقرا، زندگی اشرافی و تجملاتی پوچ و بیهوده را هم تخریب كنید؛ این زندگی واقعاً در خور تخریب است. زندگی تجملاتی نباید بههیچوجه ترویج شود؛ بلكه باید تخریب شود و نقطهی منفی بهحساب بیاید. چرا بیخود تجملگرایی رواج پیدا كند؟ اگر یك نفر دلش میخواهد متجمل باشد، ما چرا باید آن را ترویج كنیم؟ توجه كنید كه ما به فقیر باید عزتنفس و حس مناعت بدهیم و به غنی باید كمك به فقیر را بیاموزیم. بههرحال در كل زندگی جامعه، باید از زندگی اشرافی و تجملاتی الگوسازی نكنیم.
7- صدا و سیما و نهضت بیداری در جهان اسلام
8- صدا و سیما و توجیه افكار عمومی در زمینههای مختلف
مثلاً الان مسألهی انرژی اتمی مطرح است. افكار عمومی در این قضیه باید توجیه شود. شنیدم ظاهراً پریشب سیما برنامهی خیلی خوبی داشته و با دستاندركاران قضیه در تهران و وین تماس گرفته و موضوع را بررسی كرده است؛ اینطور كارها بسیار مفید است. افكار عمومی باید در جریان مسائل قرار گیرد و به شكل صحیح و منطقی توجیه شود.
9- صدا و سیما و مشاركت عمومی در همهی زمینهها
الحمدللَّه در این زمینه هم صدا و سیما فعالیتهای خیلی خوبی داشته است.
لازم میدانم چند راهبرد اجرایی مهم را هم عرض كنم:
* نگرش به محتوا را الزامی كنید
اولین نكته این است كه شما در همهی برنامهها نگرش به محتوا را الزامی كنید؛ همهی برنامههای شما باید پیام داشته باشد. پیام داشتن، لزوماً به معنای دلگیر بودن و خستهكننده بودن نیست، كه انسان بگوید مردم خسته میشوند؛ نه، ممكن است این پیام در ضمنِ یك برنامهی كاملاً شیرین و سرگرم كننده باشد؛ اما پیام داشته باشد. برنامههای ما نه فقط نباید پیام منفی داشته باشد، بلكه باید بدون پیام هم نباشد؛ یعنی خنثی هم نباشد. سریالی كه تولید میكنید، میزگردی كه میگذارید، فیلمی كه میسازید، مسابقهیی كه ترتیب میدهید؛ بالاخره میخواهید محورهای مهمی را كه مسؤولیت شماست، در بین مردم توسعه دهید؛ شما كدام محور را میخواهید به این وسیله تبیین كنید؟ این باید روشن شود. بهوسیلهی برنامههای خوب و برنامهسازیهای خوب، گفتمانهای مورد نیاز جامعه را - كه گاهی باید موضوعی را به شكل گفتمان عمومی درآورد - تأمین و تضمین كنید.
* پیامهای ما نباید متناقض باشد
نكتهی دوم این است كه دادن پیامهای گوناگون باید جریانی انجام بگیرد و به شكل یك روند دربیاید؛ مقطعی و موردی فایدهیی ندارد. همهی برنامههای ما باید یكدیگر را كمك كنند تا این فكر و این اندیشه در جامعه مطرح شود. ممكن است گاهی ما پیامهای متناقض بدهیم. مثلاً از یك طرف دربارهی عدالت اجتماعی برنامهی خیلی خوبی تولید میكنید؛ اما از آن طرف در خلال یك برنامهی دیگر، عملاً عدالت اجتماعی را نقض میكنید! این درست نیست؛ باید آهنگ كلی برنامهها یكی باشد و در بین آنها تناقض دیده نشود. در مقولهی عدالت اجتماعی فیلمها و سریالهایی ساخته میشود كه غالباً خانههای مورد استفادهی شخصیتهای این فیلمها اعیانی و اشرافی است! واقعاً وضع زندگی مردم ما اینطوری است؟ آیا یك زوج جوان یا یك زن و شوهر در چنین خانههایی زندگی میكنند؟! این كار چه لزومی دارد؟ سالها قبل بعضی از سریالهایی كه از سیما پخش میشد، هرچند كیفیت آنها مثل سریالهای الان نبود - عقبتر بود - لیكن فضای زندگی در آنها، متواضعانه و در یك خانهی معمولی بود؛ آنطوری خوب است. زندگی را لزوماً نباید اعیانی و اشرافی و متجملانه معرفی كرد. فضای تبلیغی صدا و سیما اینطوری باشد. البته گاهی در این خصوص هم به ما تذكر میدهند و مطالبی میگویند. تبلیغات رسانهیی و گاهی تبلیغهای خیلی پُررنگ كه مردم را به طرف مصرفگرایی سوق میدهد، با برنامهیی كه فرضاً شما ساختهاید تا مصرفگرایی را تقبیح كنید، عملاً در تناقض است؛ با هم هماهنگ نیست.
* بر محتوا هم نظارت كیفی كنید
نكتهی سوم، نظارت كیفی است. من میدانم یكی از كارهای اجرایی شما نظارت كیفی بر برنامههاست؛ منتها نظارت كیفی را فقط به ملاحظات فقهی و شرعی محدود نكنید؛ مثلاً مراقبت كنیم دو هنرپیشهی پسر و دختر در خلال بازی دستشان به هم نخورد؛ یا وقتی روی صندلی مینشینند، فاصلهیی بینشان باشد؛ اینها حتماً لازم است و به شكل هوشمندانهتر و دقیقتری هم لازم است؛ اما فقط اینها نیست؛ باید بر محتوا هم نظارت كیفی باشد. فیلمی كه به تهیهكننده دادهاید تا برای شما بسازد و بیاورد، نظارت كنید چقدر از محتوا برخوردار است.
از جمله كارهای بسیار خوب این است كه بخصوص در حین تولید، نظارت و سركشی كنید تا پولِ زیاد و بیهودهیی مصرف نشود و بعد مجبور باشید اشكالاتش را برطرف كنید. بههرحال باید در نظارت كیفی بشدت سعی شود پیامهای منفی در كارها نباشد.
* تأثیر برنامه بر مخاطب
نكتهی چهارم این است كه تأثیر برنامه را در مخاطب درنظر بگیرید، نه فقط افزایش بیننده را. البته یكی از سیاستهای درست صدا و سیما این است كه بینندگان خود را افزایش دهد، كه خوشبختانه موفق هم شده و آمارها نشان میدهد كه هم درصد بینندگان تلویزیون و هم درصد شنوندگان رادیو در این چند سال خیلی خوب افزایش پیدا كرده است؛ این سیاستِ درست و صحیحی است؛ همهی رسانههای دنیا هم هدفشان این است و شما هم میتوانید با این كار حتّی قصد قربت كنید؛ منتها فقط این كار نباید هدف باشد، بلكه باید ببینید تأثیر این برنامه در مخاطب چیست. گاهی اوقات افزایش مخاطب به قیمتی است كه نمیارزد. آنها جذب میشوند، اما به چه جذب شدهاند؟ به چیزی كه یا منفی است و یا خنثی.
* جذب مخاطب به هر قیمت؟
مرحوم سیدقطب جریانی را در یكی از كتابهایش مینویسد، كه من پیش از انقلاب آن كتاب را ترجمه كردم. میگوید به یكی از شهرهای امریكا رفتم و دیدم دم درِ یك كلیسا اطلاعیهیی نصب كردهاند: "امشب یك برنامهی رقص و شادی و شام سبك و موسیقی اجرا میشود."! تعجب كردم كه كلیسا به چه مناسبت اینها را اعلام كرده! مینویسد: كنجكاو شدم در آن ساعتِ معین بروم ببینم چه خبر است. دیدم بله، یك سالن رقص در كنار سالن كلیساست؛ زوجهای جوان میآیند و میرقصند؛ موسیقیهای محرك و شهوانی هم پخش میشود! افرادِ یكخرده مسنتر هم كنار نشستهاند و تماشا میكنند و از نگاه كردن لذت میبرند! كشیش هم اواخر شب روی سن ظاهر شد و با رفتار خیلی آرام و ملایم رفت نور چراغها را تنظیم كرد! میگوید فردا رفتم سراغ كشیش؛ گفتم شما كشیش هستید یا كابارهدار؟! اینجا كلیساست یا سالن رقص؟! كشیش گفت من به این وسیله میخواهم جوانها را به كلیسا جذب كنم! اینطوری میشود جوانها را به كلیسا جذب كرد؟! جوانها به كلیسا جذب نشدند، بلكه به سالن رقصِ متعلق به كلیسا جذب شدند! سالن رقصِ متعلق به كلیسا مگر امتیازی دارد؟
اگر بناست فیلم یا برنامهیی پخش شود و تأثیر سوئی بگذارد، چه فرقی میكند كه من پخش كنم یا رقیب من؛ در هر دو صورت بد است؛ پس چرا من پخش كنم؟ به نظر من این منطق مهمی است و باید به آن توجه داشت.
* برنامههای فاخر در رادیو قرآن و معارف
نكتهی پنجم، راجع به برنامههای رادیو قرآن و رادیو معارف قم است. این دو رادیو واقعاً یكی از نعمتهای بزرگ و از جمله اقدامهای بسیار خوب و باارزش است. چون بخصوص این دو رادیو صبغهی مذهبی دارد، باید برنامههایش جزو فاخرترینها باشد. این دو رادیو در موسیقیهاشان از ساز استفاده نمیكنند و این تقید را دارند - كه خوب هم است - اما چون از آواز استفاده میكنند، باید این آواز از خوشصداترین، خوشآهنگترین و خوشمضمونترینها باشد. صدای بد، صدای نكره، صدای نخراشیده و دستهجمعیهای بیربط، مطلقاً باید وجود نداشته باشد. باید بهترینها را در اینجا جمع كرد؛ چون موسیقی این دو رادیو بیساز است. بههرحال چون این دو رادیو جنبهی دینی دارند، باید برنامههاشان خیلی زیبا و فاخر باشد؛ قضیهی آن اذان نشود. البته باید به محتوای آوازها هم بشدت توجه داشت.
یك منبری كه فرضاً برای صد نفر در یك مسجد به منبر میرود، از روی متن كه نمیخواند؛ متكی به ذهن خودش است. یك وقت مطلبی به زبان انسان میآید؛ یك وقت هم حرف یا حدیثی كه باید به یاد انسان بیاید، نمیآید و انسان چیز دیگری به جایش میگوید كه در جمع آن صد نفر خیلی مشكل ایجاد نمیكند؛ اما چه لزومی دارد كه ما این مطلب را در بین چند میلیون جمعیت منتشر كنیم؟ اینها باید كاملاً محاسبه شود. به نظر من در این دو رادیو حتماً به كارشناسهای دقیق و روشنفكر و روشنبینِ مذهبی و دینی نیاز است. این دو رادیو باید همهی محصولاتش درجهی یك باشد؛ درجهی دو هم كافی نیست.
* القاء غیرمستقیم پیام
نكتهی ششم، القاء غیرمستقیم پیامها و مفاهیم است. در این زمینه، بارها و سالها مطالبی گفتهایم. من میبینم گاهی اوقات در فیلمهای خارجی پخش شده، پیامهای فرهنگی و گاهی پیامهای دینی عجیبی وجود دارد كه انسان اصلاً احساس هم نمیكند. هنر این است كه انسان مطلب را به شیواترین شكل و به مؤثرترین نحو بیان كند؛ اما هیچ در طرف مقابل حالت امتناع بهوجود نیاورد.
* توجه به تربیت نیروی انسانی
نكتهی هفتم، تربیت نیروی انسانی است؛ این موضوع خیلی مهم است. صدا و سیما دانشكده دارد؛ این دانشكده باید بهطور جدی بهتربیت نیروی انسانی كارآمد و كافی بپردازد. انسانهای مناسب را هم باید جذب كنید. الان هنرمندهای انقلابی و خوبی در داخل كشور هستند كه بعضیها در رشته و كارِ خودشان بلاشك جزو برجستههایند؛ اما صدا و سیما از اینها استفادهیی نمیكند؛ نمیدانم چرا؟ اینها با من هم ارتباط دارند؛ بعضی اوقات میآیند و میروند. بارها هم توصیهگونه گفتهام از این دوستان استفاده شود. بعضی از اینها در نویسندگی، در گویندگی، در شعر، در هنرهای تصویری و در كارهای دیگر خیلی خوبند؛ بعضیهاشان هم انصافاً كارهای برجستهیی دارند.
چند تذكر كوتاه هم بدهم:
* تشكیل جمع مشورتی
1- جمع مشورتی قوی در زمینهی راهبردهای كلان، مورد نیاز آقای ضرغامی است. ایشان باید به مدیریت خود، یك جمع مشورتی برای راهبردهای كلان داشته باشند؛ افراد هوشمندی بنشینند و قوی كار كنند. البته ایشان اشاره كردند كه در هر شبكه، جمعهای مشورتی تعیین شدهاند - كه بسیار خوب است - ولی مجموع سازمان هم به این جمعها نیاز دارد تا بتواند بهطور دایم پشتیبانی كند؛ این همیشه مورد تأكید من بوده است و از سابق هم این را به مدیران قبلی میگفتم.
* تدوین برنامهی پنجساله
2- چشمانداز، هدفها و راهبردها را حداقل برای پنج سال تنظیم و تدوین كنید. البته در خلال صحبت گفتند چیزی تدوین شده است. مشخص شود سرِ پنج سال به كجا میخواهیم برسیم؛ قابل اندازهگیری باشد.
* افراد منفی، چهره نشوند
3- بشدت توجه كنید كه چهرهپردازیهای منفی و ناصالح در صدا و سیما انجام نگیرد. من گاهی دیدهام انسانهایی كه هیچ ارزش علمی و هنری ندارند، در صدا و سیما با پول مردم چهرهپردازی میشوند؛ چرا؟ البته من نمیخواهم خیلی مطلب را باز كنم؛ اما میبینم كسیكه در رشتهی خودش اینقدر ارزشمند نیست و انسان متوسطی است، او را میآورند و یكی دو ساعت از وقت تلویزیون را به زندگی او، به خانوادهی او و به گذشتهی سرتا پا كمارزش او مصروف میكنند؛ چرا؟ بهنظر من علاوه بر اینكه این "چرا" وجود دارد، "منفی" هم هست. این كار، الگوسازی است؛ ما چه كسی را میخواهیم الگوی جوانها قرار دهیم؟ اینطور آدمهایی را؟!
* وقتگذاری مدیران
4- یك تذكر مهم، وقتگذاری مدیران و نپرداختن به كارهای دیگر است. من خواهش میكنم مدیران صدا و سیما همان كاری را كه الان در صدا و سیما دارند، مهمترین كار بدانند و بهكار دیگری نپردازند؛ این مهمترین كار شماست. پرداختن بهكار دیگر، شما را از هر دو كار باز میدارد. من یك وقت زمان ریاستجمهوری، در شورای عالی انقلاب فرهنگی جملهیی را از كتاب "سیاستنامه"ی خواجه نظامالملك نقل كردم. این كتاب، یكی از متون بسیار زیبا و فاخرِ ادبی ماست. با اینكه هفتصد، هشتصد سال از آن زمان میگذرد - دورهی سلطان سنجر یا ملكشاه - درعینحال انصافاً مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتی آن را میخواند، لذت میبرد. بههرحال، یكی از توصیههایی كه به شاهِ زمان خودش میكند، این است: زنهار! مردی را دو كار مفرمایی؛ مردی و كاری. راست میگوید؛ یك مرد، یك كار. البته خود خواجه نظامالملك ده تا كار داشته! ولی به قول سعدی:
جز به خردمند مفرما عمل
گرچه عمل كار خردمند نیست
خردمند مدیریت میكند؛ اما عمل را به عهدهی دیگران میگذارد. بههرحال، "مردی و كاری". به این نكته هم اهمیت بدهید؛ خیلی مهم است.
5- آخرین مطلب این است كه من از همدلی و همكارییی كه مدیران ارشد و معاونان محترم سازمان در دورهی چند ماههی اخیر نشان دادند، حقیقتاً و قلباً سپاسگزاری میكنم و درخواست میكنم این همدلی و همكاری و تعاملِ درست را هرچه بیشتر ادامه دهید. این كار، بسیار مهم است؛ زمان هم مهم است؛ همدلی هم تأثیر فوقالعادهیی دارد.
خیلی طولانی شد؛ میبخشید دوستان عزیز! ای كاش نصف بیشترِ زمانی را كه من صحبت كردم، شما صحبت میكردید و از شما میشنیدم؛ منتها این دفعه اینطوری شد. شاید بشود برنامهیی گذاشت تا قدری هم شماها بگویید و انشاءاللَّه ما از شما استفاده كنیم.
والسّلام علیكم و رحمةاللَّه و بركاته
---------------------------------------------------------------------------------------
1.(1902 - 1974)
2. رئیسجمهور ونزوئلا
3. بیانات معظمٌله پس از بازدید از سازمان صدا و سیما (28/2/1383)