پس از مراجعت به ايران ميرزا صالح شيرازي به خيال تأسيس چاپخانه و روزنامه افتاد و با اسبابي كه با خود همراه آورده و تحصيلاتي كه در اين راه كرده بود اين كار براي او آسانتر مينمود تا براي ديگران، بعدها يكي از مردم شيراز را هم با مخارج زياد براي ياد گرفتن صنعت چاپ به پترزبورگ فرستاد و او پس از مراجعت در تبريز مطبعهاي سنگي تأسيس نمود
اولين
روزنامه چاپي كه به زبان فارسي در ايران منتشر شده در سال 1253 يعني سال
چهارم سلطنت محمدشاه قاجار بوده است كه آن را در طهران ميرزا محمد صالح
مهندس شيرازي به چاپ سنگي انتشار داده است.
اطلاع مفصلتر ما راجع به وجود اين روزنامه مأخوذ از مقالهاي است كه شخصي
به تاريخ 1839 ميلادي مطابق سال 1255 قمري در روزنامه انجمن آسيايي انگليس
جلد پنجم راجع به آن نوشته و عكس يك نسخه از آن را در همان روزنامه چاپ
كرده است.
عين اين عكس را آقاي تقيزاده در شماره سوم نشريه كاوه دوره جديد نقل كرده و
در آن شماره و شماره پنجم از سال دوم دورة جديد كاوه معلوماتي نيز در باب
اين اولين روزنامه چاپي به دست دادهاند، خلاصه آن معلومات اينست:
«از اواخر سلطنت فتحعليشاه در طهران روزنامهاي منتشر ميشد كه نامي مخصوص
نداشت و آن را كه در روي دو ورق بزرگ كه يك روي هر ورق آن سفيد بود چاپ
ميكردند. ميرزا صالح شيرازي مهندس آن را اداره ميكرد و در ابتداي يك نسخه
از آن كه عيناً در مجله انجمن آسيايي انگليس (جلد پنجم از سال 1839
ميلادي) نقل شده اين عبارت مسطور است: «اخبار و وقايع شهر محرمالحرام 1253
در دارالخلافة طهران انطباع يافته».
نويسنده مقاله انگليسي در روزنامه انجمن آسيايي انگليسي كه مقاله خود را در
سال 1839 (مطابق 1255 قمري هجري) نوشته ميگويد كه روزنامه ميرزا صالح چند
سالي است كه در طهران داير است.
آقاي تقيزاده كه از تاريخ انتشار اولين شمارة اين روزنامه ميرزا صالح
ظاهراً اطلاعي نداشتهاند، از همين اشارة مؤلف آن مقالة انگليسي و از اينكه
ميرزا صالح شيرازي از رجال بالنسبه معتبر عهد عباس ميرزا و فتحعليشاه
بوده، چنين حدس زدهاند كه انتشار روزنامه ميرزا صالح بايستي در اواخر
سلطنت فتحعلي شاه صورت گرفته باشد. اين حدس چنانكه در ذيل خواهيم گفت درست
نيست، بلكه به شرح مذكور در فوق نخستين شماره روزنامه مذكور در 1253 سال
چهارم سلطنت محمدشاه در طهران انتشار يافته است.
منبع ديگري كه در باب اين روزنامه اطلاعات ذيقيمتي به دست ما ميدهد تاريخ
قاجاريه تأليف «ادمون دوتامپل» فرانسوي است كه كتاب خود را در سال 1873
(1290 هجري) تأليف و در پاريس چاپ كرده است.
اين مؤلف در باب روزنامه ميرزا صالح چنين مينويسد:
«در عهد محمدشاه به سال 1837 اولين بار در طهران روزنامهاي دولتي انتشار
يافت و اين روزنامه ماهيانه بود. تاريخ انتشار شماره اول آن اول ماه مه
است. اين روزنامه با چاپ سنگي به قطع يك ورق بزرگ از كاغذ خانبالغ چاپ
ميشد ولي چاپ آن چندان عالي نبود».
«روزنامه مزبور نام مخصوصي نداشت فقط در آخر صفحه اول آن نشان دولتي ايران
موجود بود. همين روزنامه است كه پس از تغييراتي مخصوص به صورت روزنامه
وقايع اتفاقيه، يعني روزنامه رسمي طهران درآمده است».
از اين بيان صريحاً معلوم ميشود كه تاريخ انشاء روزنامه بينام ميرزا صالح
شيرازي دوشنبه 25 محرمالحرام سال 1253 هجري است. پس عكسي كه در روزنامه
انجمن آسيايي انگليس در تاريخ 1839 (1255) از اين روزنامه چاپ شده و راجع
به اخبار وقايع شهر محرمالحرام سال 1253 است عكس شماره اول روزنامه است و
اينكه نويسنده آن مقاله ميگويد كه اين روزنامه چند سالي است كه داير است،
مقصودش چند سال از تاريخ تحرير مقالة او يعني چند سال قبل از سال 1255 است
كه از دو تا سه سال پيش از آن تاريخ ميشود.
اين روزنامة ميرزا صالح كه بدبختانه با وجود كمال تفحص هيچگونه اثري از آن
در طهران به دست نيامد، حتي هيچ ذكري نيز از آن در كتب تاريخي ما نيست،
معلوم نشد كه تا چه تاريخ داير بوده و چه وقت نشر آن موقوف شده، همين قدر
ميتوان حدس زد كه تا تاريخ انتشار مقاله روزنامه انجمن آسيايي انگليس كه
دو سه سالي بعد از طلوع نخستين شماره آن است داير بوده.
براي آنكه خوانندگان گرامي از احوال ميرزا محمد صالح ناشر اين روزنامه كه
يكي از اولين ناشرين آثار تمدن جديد در ايران بوده، اطلاع مجملي به دست
بياورند ميگوييم كه اين مرد بسيار زيرك قابل پسر حاجي باقر خان كازروني
شيرازي است، و يكي از پنج نفري است كه در سال 1230 ميرزا بزرگ قائممقام
اول به دستور عباس ميرزا نايبالسلطنه ايشان را براي تحصيل علوم و فنون
جديده به لندن فرستاده و ميرزا صالح كه در اوايل سال 1235 به ايران برگشته
سه سال و نه ماه و بيست روز در انگلستان بوده و در اين مدت زبانهاي انگليسي
و فرانسه و لاتيني را فرا گرفته و در تاريخ و طبيعيات و بعضي فنون مثل
شيشهسازي و ساختن مركب چاپ و تهيه حروف مقطعه و حكاكي و غيرها كار كرده و
با سرماية وافري از اين معلومات به تبريز برگشته و شرح رفتن و برگشتن و
دوره اقامت خود را در انگليس در طي كتاب بسيار مفيد شيريني به عنوان
سفرنامه خود نوشته است.
در اين سفرنامه ميرزا صالح راجع به روزنامه و مطبعه در انگليس و خريد و
تهيه اسباب چاپ براي خود و آوردن آنها به ايران شرحي مينويسد كه ما عين
آنها را در اينجا نقل ميكنيم.
در يك جا از آن سفرنامه ميرزا صالح چنين مينويسد:
«بنده را يقين اين شد كه رفتن به ايران جزم است، با خود انديشه نمودم كه به
جز تحصيل اگر توانم چيزي از اين ولا به ايران برم كه به كار دولت عليه آيد
شايد خوب باشد و مدتها بود كه خيال بردن چاپ و صنعت باسمه در سر من افتاده
بود، چند روزي بعد از آن به لندن رفته عاليجاه قولونل خان را ديده كيفيت
را به او حالي كردم. اين مطلب را پسنديد و از آن پس مستر داتس نامي كه
استاد چاپساز است، يعني مختص آن است كه انجيل را در زبان فارسي و هندي و
سرياني و عربي و ساير زبانهاي غربيه چاپ ميزند، ديده كه روزي دو ساعت بنده
در كارخانه او رفته من البدايه الي النهايه چاپ را آزموده و از آن پس
خانهاي در حوالي كارخانه ديده اطاق نشيمن و اطاق ديگر به جهت معلم فرانسه
طي كرده مستر بالفور كه در زبان فرانسه مهارت تامي داشته ديده كه تا ورود
ايلچي ما در منزل من شب و روز مانده و خوراك و منزل و خواب او در پيش من
باشد. هر روز پنج ساعت قبل از ظهر از خواب برخاسته الي دو ساعت در نزد مستر
بالفور زبان فرانسه خوانده، از آن پس ناهار كرده، و از آن پس لباس انگريزي
در بر كرده به منزل استاد چاپ زن رفته الي چهار ساعت و نيم از ظهر گذشته
در كارخانه چاپسازي مانده از آن پس به يكي از مهمانخانهها شام خورده و از
آن پس به منزل برگشته بعضي از تواريخ روم و گريك و روس و تركي و داستانها
به زبان انگريزي خوانده و صفحهاي از فرانسه ترجمه به زبان انگريزي نوشته
الي نصف شب...»
در جاي ديگر در همين باب باز چنين مينويسد:
«... استماع افتاد كه در دهم ماه جولاي (22 شوال 1234) عازم ايران هستيم.
بنده به ديدن مستر داتس رفتم. چون در اين مدت مستمراً يعني هر روزه دو ساعت
در كارخانه او رفته، الحق از ابتدا الي انتهاي كار از او آموخته، و
مشاراليه از راه خيرخواهي و نيك ذاتي و صداقت و ر استي و درستي كار خود را
به من نموده و مركب سازي را با وجود اينكه قاعدة كسبه آن ولايت است كه مركب
چاپ را مخفي داشته به هيچ كس نشان نميدهند، معهذا به بنده نشان داده خود
او و زن او نوع رفتاري با من كرده، مبالغ معتدي اجناس چاپ سازي آن را با
پرس (press) كوچكي از براي من خريده و هر چه ابتياع نمود در نهايت ارزاني
بود و قدري از وجه اسباب چاپ باقي بود از سرگور اوزلي قرض كرده و قدري ديگر
نيز به مستر داتس قرضدار شده...»
در جاي ديگر از سفرنامه خود ميرزا صالح شرحي در باب روزنامه در انگلستان
مينويسد كه براي مردم ايران بسيار تازگي داشت و ما آن را نيز ذيلاً نقل
ميكنيم. در اين نوشته چنانكه خواهيم ديد ميرزا صالح روزنامه را «كاغذ
اخبار» مينامد و اين كلمه كه ظاهراً ترجمه «نيوزپيپر» انگليس است در اوايل
عهد قاجاريه در ايران به جاي روزنامه مصطلح بوده. ميرزا ابوالحسن خان
شيرازي ايلچي كبير ايران در سفرنامه خود به نام «حيرت نامه» چنين مينويسد
«كاغذ اخباري كه نيوز ميگويند به كشتي آورده بودند». در يكي از مراسلات
حاجي ميرزا آقاسي خطاب به محمدشاه چنين آمده :... يكي توقف كشتيهاست در
سرحد استرآباد كه باعث حرفهاي دولتهاي ديگر آمده از جمله در كاغذ اخبار
دولت فرانسه نوشتهاند و بعضي را به كاغذ اخبار هندوستان محول نموده...»
اين است شرحي كه ميرزا صالح در باب روزنامه در انگلستان نوشته:
«در انگلند عليالخصوص در لندن كاغذ اخبار را به تعجيل هر چه تمامتر به
ولايت انگلند مصحوب كوچ (يعني پست) ميفرستند به علاوه اينكه اموراتي كه در
كل دنيا واقع ميشود مجمع مردم انگلند، بلكه اهالي انگريزي در هندوستان،
اطلاع مييابند، وجوه عظيمه از بابت مخارج خراج كاغذ اخبار حاصل دولت
انگليس ميشود. اولاً هركاغذي را چهار پول سياه خراج شاهي به دولت انگريز
ميدهند و ثانياً هر كه را خانه و اسبابي است كه بخواهند به فروش رسانند و
يا بخرند و هركاري دارد بخواهد مردم را اطلاع دهد، در چاپخانه رفته موافق
سطور اخبار اجرت به چاپخانه داده مطلب او را در كاغذ اخبار چاپ ميكنند و
كمترين وجهي كه از براي مطالب مزبور به استادان چاپ زن دهند شش شيلينگ و
نيم است و هر چه مطلب زياده دارند زيادة وجه اجرت را به استادان داده و به
علاوه اينكه از هر كاغذ اخبار چهار پول سياه خراج ديواني ميگيرند. هر يك
از اخباراتي كه مردم علاوه وجهي داده چاپ ميزنند سه شيلينگ و نيم به ديوان
ميدهند...»
پس از مراجعت به ايران ميرزا صالح شيرازي به خيال تأسيس چاپخانه و روزنامه
افتاد و با اسبابي كه با خود همراه آورده و تحصيلاتي كه در اين راه كرده
بود اين كار براي او آسانتر مينمود تا براي ديگران، بعدها يكي از مردم
شيراز را هم با مخارج زياد براي ياد گرفتن صنعت چاپ به پترزبورگ فرستاد و
او پس از مراجعت در تبريز مطبعهاي سنگي تأسيس نمود ولي بايد دانست كه اين
اولين مطبعهاي نبود كه در ايران ايجاد شد. براي معرفت به سابقة اين كار
رجوع شود به مقاله نفيسي كه در اين باب در شماره پنجم از سال دوم دورة جديد
روزنامه كاوه مندرج است.
ميرزا صالح شيرازي كه در اوايل سال 1235 به تبريز برگشته و عنوان مهندسي
پيدا كرده به علت دانستن چند زبان و آشنا بودن به فنون مختلفه و آداب
بينالمللي هم مأمور تعليم شاگرداني شد و هم در دستگاه قائممقام اول و
عباس ميرزا از او در ترجمه و كارهاي سياسي استفاده ميكردند.
در سال 1237
به عنوان سفارت مخصوص از طرف نايبالسلطنه به لندن رفت و در 1245 جزء
همراهان خسرو ميرزا در سفارت به پطرزبورگ بود و در سال 1248 از كساني بود
كه به پذيرايي از وزيرمختار جديد روسيه مأمور گرديد، عاقبت و سال فوت او به
دست نيامد، همين قدر مسلم است كه تا سال 1255 كه روزنامه او در طهران هنوز
داير بوده حيات داشته است.
اين جمله خلاصهاي است از احوال ميرزا محمد
صالح مهندس شيرازي و آن را براي آن نوشتيم تا خوانندگان محترم اجمالاً به
احوال و اقدامات كسي كه باني اول روزنامه فارسي چاپي در كشور ماست سابقه
پيدا كنند.
منبع: مجموعه مقالات «عباس اقبال آشتياني»، جلد دوم، صص 331ـ 325
جهت استحضار دوستان عزیز سایت ارزشمند و ارزشی کازرون نما:
براساس منابع واسناد موجود میرزا صالح شیرازی فراماسونر بوده است.وحتی براساس پاره ای اسناد او اولین ایرانی است که به این جمعیت پیوسته است.
(ماهنامه يغما جلد سوم (سال 1329) چاپ اسفند 1362)
خود اودر دو جاي سفرنامة خود كه به خط اوست باين موضوع تصريح كرده به تاريخ پنجشنبة بيستم رجب مطابق سيزدهم ماه مه 1233 هجري قمري مينويسد:
«... چون مدتها بود كه خواهش دخول مجمع فراموشان را داشته فرصتي دست نميداد تا اينكه مسترپارس، استاد اول فراموشان را ديده كه داخل به محفل آنها شده باشم و قرارداد روزي را نمودند كه در آنجا روم... روز 20 رجب مطابق 13 مي به همراه مستر پارس و «دارسي» داخل به فراموشخانه گرديده شام خورده در ساعت يازده مراجعت كردم. زياده ازين درين باب نگارش آن جايز نيست...»
باز در وقايع چهارشنبة 1323 (13 نوامبر 1818) مينويسد:
«... در صحن كليسا مستر هريس نامي را كه بزرگخانة فراموشان بود و بنده را به دو مرتبه از مراتب مزبور رسانيده بود مرا ديده مذكور ساخت كه يك هفته ديگر عازم ايران هستيد و فردا فراموشخانه باز است اگر فردا شب به آنجا خود را رسانيدي مرتبة اوستادي را به تو ميدهم و اگرنه ناقص به ايران ميروي ـ خواستم زياده در خصوص رفتن گفتگو كنم فرصت نشد...»
«... روز پنجشنبه مطابق چهارم نوامبر هنگام صبح از مهمانخانة مزبور سوار شده دو ساعت از ظهر گذشته وارد به لندن گرديد و چون روزي بود كه بنده بايست داخل به فراموشخانه شود، يك ساعت بعد از آن كه در سه ساعت از ظهر گذشته باشد داخل به فراموش خانه شده و هفت ساعت از ظهر گذشته بعد از شام از فراموش خانه بيرون رفتم...»
لذا خواهشمندم دوستان توجه بفرمایند که شرح وابستگی چنین افرادی ذکر شود .