|
مَثَلی هست طنز آلود. که آوردهاند کچل را مینامند: «زُلفَلی»! این مَثل شاهد است بر اسمهای بی مُسمّا! و این که همه چیز به اسم چنان نمیشود که مطلوب بوده. حکایت ما و «ادارهی فرهنگ و ارشاد اسلامی» نیز چنین است. از این جهت که این سطور بر آن نیست تا تحلیل مبنایی دربارهی ساختار وصلهای «فرهنگ» بر «هنر» بیان کند، اکتفا میشود به بیان این نکته که به عقیدهی نگارنده باید از عبارت دقیقتر «ادارهی هنر» برای آنچه فرهنگ و ارشاد اسلامیاش نامیدهاند استفاده کرد. مکانی که اگر یک هنرکدهی بزرگِ آموزشیِ دولتی باشد انتظارات واقعگرایانه را بر آورده است. فضایی برای هنردوستان و هنرآموزان که سازندگان جامعهی هنرمندان آیندهاند. اما دریغ که نه تنها در همین حد نیز پاسخگو نیست، بلکه سمت و سوی عملکردی و برنامه ریزی در کوتاهمدت و بلندمدت به سوی اتفاقهای خوب واقعگرایانه(در مورد هنر) و آرمانگرایانه(در مورد فرهنگ) نیست. بدون تردید فراهم آمدن هنرکدهای دولتی برای آموزش و تربیت هنرمندانی فراتر از هنرکدههای خصوصی، نیازمند هزینه و مدیریت کاربلد است.(پر واضح است که اگر هدف فرهنگ باشد میزان هزینه و قوت مدیریتی بس فراتر از عرصهی هنر به تنهایی است.) هر کس اندک ارتباطی با هنر و هنرمندان شهرستان داشته باشد میتواند گواه باشد بر ضعف شدید در این باره. این که دیدگاه کلان، نگاه هزینهای به هنر و حتا فرهنگ است را میشود از شکل تقسیم بودجه فهمید. اما درد به اینجا ختم نمیشود و نیروی فکری و انسانی داوطلبی که به انگیزهی علاقه یا آرمان پا به میدان میگذارد هم با مدیریت ناصحیح در اندک زمانی سرخورده باز میگردد. و این یعنی فاجعه! شاید برای مسئولان خُرد و نیمهْ کلان(!) جامعهی هنرمندان از لحاظ سبد آرا لقمهی دندان گیری نباشند اما عَجَب اینجاست که عدم درک نسبت به بُرندگیِ تیغ هنر و هنرمند در هر دو سوی حق و باطل دردمندانه دربارهي ایشان به بلاهت تنه میزند! شاید انتصابهای به اصطلاح اتوبوسی – که یکی با مدیر شدنش اعوانش را با اتوبوس میآورد تا جایگزین کند! – در همه جای کشور باشد اما در بعضی موارد هر صاحب خِرَدی اذعان خواهد کرد که سنخیت موقعیتی و تجربی و شناخت داشتن از فضا دستِکم در کنار قرابت سیاسی و قبیلهای مورد نیاز است. سخن از مدیر امروز و سابق و اسبق نیست، که احترام و کرامت اشخاص محفوظ و بحث فراتر از اشخاص است. حرف از ضروریات عقلیست! پرسش این جاست که اگر فرد به فرد جامعهی پزشکان از منِ شخصی یا نوعی رویگردان شد، آیا انتخاب یا انتصاب من باید مقارن شود با ریشهکن ساختن یک به یکشان! حتا در جایی مثل بیمارستان؟! کدام عقل سلیمی چنین حکم میکند؟!
خیش و خرمن دیدهایم! اگر به این کِشت معتقدید بر سر وزن خرمنتان با قوت بایستید. بفرمایید این قبیلهگراییتان تا امروز به کجا رسیده؟! رویش و ریزشتان را بشناسانید. انگار کنید رستاخیر است. خودتان را به حساب بکشید. از نگاه مدیریتیتان هنر شهرستان به کجا رسیده؟ برایتان مدال افتخار است یا لکهی ننگ؟ هنر را گفتم. فرهنگ که پیشکشتان! من مخالف سیاسیتان! من هوادار رقیبتان! اصلن هر که انتقاد کند مغرض! آقای «زُلفَلی»! مردم آینهاند. توی آیینه موهایتان را صاف کنید...