|
خاطره ای از برادر دریا دل بسیجی شهید الیاس ستونی
در مرحله دوم عملیات الی بیت المقدس در مورخه 18/02/1361 جمعی از برادران رزمنده کازرون از جمله شهیدان والامقام «الیاس ستونی، خیرا...(هادی) گلستان فرد و حمید مرحمتی» که در آن زمان در یکی از گردان های رزمی تیپ 14 امام حسین(ع) مشغول نبرد با نیروهای متجاوز ارتش رژیم بعث عراق بودند.
پس از عبور شبانه از جاده اهواز – خرمشهر و ایستگاه حسینیه و ضمن پیاده روی طولانی توام با درگیری با دشمن، حدود ساعت 11 صبح موفق به تصرف دژ مرزی و دستیابی به توپخانه دشمن شدند و بلافاصله اقدام به تثبیت و تحکیم مواضع خود در دژ مرزی جهت مقابله با پاتک های دشمن نمودند. در آن شرایط حساس و حین درگیری با دشمن بعثی، با توجه به شدت گرمای طاقت فرسا و عطش تشنگی برادران رزمنده، شهید الیاس ستونی(که دارای روحیه مثال زدنی و شوخ طبع نیز بود)، رو به طرف بچه های کازرون کرد و گفت: بچه ها اگر گفتید که حالا چه می چسبه؟! در پاسخ به او هر کدام از برادران چیزی می گفت. یکی می گفت چسب دوقلو، دیگری می گفت بستنی، آن یکی می گفت خوابیدن زیر کولر یا شنا کردن در...، و همه می خندیدند. در نهایت شهید ستونی پاسخ داد: الآن اگر یه هندوانه ای باشه، آی می چسبه.
چند دقیقه بعد از این ماجرا ایشان به درجه رفیع شهادت نایل و به لقاءا... پیوست و در حالی که همرزمان وی در ماتم از دست دادن او غمگین و ناراحت بودند و هنوز دقایق زیادی از شهادت او نگذشته بود، خداوند سبحان به پاس صداقت و سادگی آن شهید عزیز، خواسته وی را اجابت فرمود و در آن شرایط حساس درگیری، اولین خودرویی که از منطقه عقب جبهه به خط مقدم درگیری رسید، چیزی نبود جز یک خودروی مزدای1600 که حامل بار هندوانه اهدایی مردم برای رزمندگان اسلام بود.