درست است این مشکلات نیازمند سرمایه و بودجه اند که معمولا در کشور ما یا کم یاب است یا بسیار دیریاب. ولی با کمی تأمل می توان فهمید که اجرای اینچنین طرح ها و اقداماتی بیش از بودجه ی کذایی نیازمند همان شعاریست که دولت روحانی در ایستگاه یازدهم جمهوری اسلامی سر داد ،تدبیر و امید.
بالاخره خواسته یا ناخواسته،بد یا خوب،پر بار یا بی ثمر،سال نود و دو به
انجام رسید.سالی که رویداد های آن تا سال ها بعد قابل بحث و بررسی خواهد
بود.سالی که روحانی به عنوان نامزد یازدهمین دور انتخابات ریاست جمهوری با
شعار اعتدال و کلیدواژه ی تدبیر و امید ،پیروز انتخابات شد و به تبع این
پیروزی گفتمان کشور نیز دگرگون گردید. بحث ها و جدل های کلان سیاسی از
حوصله ی این بحث خارج است و محمول این مطلب نکات مهم دیگریست که اگر با ریز
بینی و نگرشی خاص به آن ها نگاه شود مبرم تر از بحث های سیاسی کلان نباشند
کم آب و تاب تر از آن نیستند.
سال نود و دو همچون سال های پیش از خود برای پدیده های طبیعی و میراث
فرهنگی کازرون سالی نه آنچنان مطلوب بود چرا که با گذشت این سال بهبودی
شایسته بر وضع موجود این پدیده ها عارض نشد.اما خوشبختانه اتفاقات و جریان
هایی خود نمایی کرد که خود ماحصل زحمات و تلاش های عاشقان و تلاش گران عرصه
ی محیط زیست کازرون در سال های اخیر بود.یکی از این اتفاقات بسیار خوشایند
ایجاد و بروز دغدغه های زیست محیطی در مردم کازرون بود که خود ثمراتی داشت
که بی شک در سرنوشت برم و پریشان تأثیر گزار خواهد بود.پخش سریال آب پری
در نوروز نود و دو و اختصاص چند قسمت آن به موضوع پریشان،برگزاری همایش
پیاده روی لبخند پریشان به زندگی در بهمن ماه این سال و استقبال جمع کثیری
از مردم از آن،انعکاس فریاد های فعالان زیست محیطی کازرون به مقامات عالی
در پی انتصاب معصومه ی ابتکار به عنوان ریاست سازمان محیط زیست و... ازجمله
اقدامات امید وار کننده ای بود که امسال برای دشت برم و پریشان رخ داد.اما
مسایل و مشکلاتی همچون صدور اجازه ی کشت در دشت برم در پی اعتراضات خشونت
آمیز سکنه ی منطقه،حفر چاه های غیر مجاز جدید در بستر پریشان و عدم پیگیری
امر پلمب این چاه ها از جمله حوادث نا گواری بود که خاطر پریشان محیط زیست
این شهرستان را پریشان تر کرد.به هر حال همین که در این سال فعالان محیط
زیست موفق شدند توجه ها ی مسئولین و مردم را به این مسائل معطوف سازند و
این دغدغه ها را به نوعی همه گیر کنند خود مایه ی خوشحالی است.
اما وضعیت میراث فرهنگی کازرون در دومین سال از دهه ی نود وضعیتی بسیار
خاموش بود چرا که حال و روز میراث های فرهنگی این دیار در همان سال هایی که
مملکت دچار بحران های اقتصادی و تحریم هایی به این شدت نبود چندان تعریفی
نداشت چه رسد به سال های اخیر که نهاد های اساسی تر از میراث فرهنگی هم
مریض احوال بودند.در سالی که گذشت اگر چه فعالیت های فعالان این عرصه و
اداره ی میراث فرهنگی قابل اغماض نیست اما باید اقرار کرد که بیشاپور مدفون
در زیر خاک و نقوش رو به ویرانی تنگ چوگان و سایر ویرانه های فرهنگی
کازرون با این ریز نواله ها و اندک یاری ها سر و سامانی نمی یابند و باید
فکر دیگری کرد.
اکنون بیایید کمی پای درد ها و بیم ها و همچنین امید های این سرمایه های
نهفته ی شهرمان بنشینیم و ببینیم تنگ چوگان و نقش هایش و همچنین بیشاپور در
زیر خروار ها خاک چه افسانه هایی را در سر می گذرانند،بلوط های دشت برم
اکنون که در آستانه ی بهار از خواب نه چندان شیرین زمستانی بیدار می شوند
چه رویاهایی را زمزمه می کنند و پریشان به دنبال کدام اسطوره ی نجات می
گردد تا او را از این وضع نجات دهد.
از تنگ چوگان و میراث فرهنگی آغاز می کنیم.میراثی که بدون هیچ تلاشی به دست
ما رسیده و ما وراث خوبی در حفظ و نگهداری آن ها نبودیم.در سال نو در سطح
کلان شاید بتوان در راستای سیاست های فرهنگی دولت تازه کار به وضع قوانینی
دست زد که بتواند از تخریب آثار باستانی جلوگیری کند و این آثار را مورد
حمایت قراردهد. و می توان در سطح محلی با تبلیغات گسترده و تلاش برای جذب
گردشگر اینگونه به این میراث کمک کرد که با نمایاندن مشکلات و تهدید های
میراث فرهنگی کازرون و ایجاد دغدغه در گردشگران به گسترش تب حمایت از این
آثار دامن زد.یکی از اتفاقات ناگواری که در سال نود و دو برای میراث فرهنگی
ایران رخ داد ثبت ورزش اصیل ایرانی چوگان به نام دیگر کشور ها بود که این
برای فعالان میراث ایران بسیار گران آمد ولی افرادی همچون من جز نوشتن در
چند سایت و روزنامه کار دیگری از دستمان بر نیامد.از آنجا که برخی یکی از
وجه تسمیه های تنگ چوگان را توجه ساسانیان به این ورزش می دانند می توان
این را به فال نیک گرفت و از آن بهانه ای ساخت و با اجرای همایش ها و مراسم
تبلیغاتی ضمن اعاده ی حق ثبت این ورزش به نام کشورمان، به گسترش آوازه ی
کازرون و آثار باستانی آن کمک کرد.
پیرامون دریاچه ی پریشان به چند جمله بسنده می کنم چرا که بسیاری از دوستان
و فعالان محیط زیست در این عرصه بسیار زحمت کشیده و نظرات گوناگونی داده
اند.نکته ی قابل بیان را این می دانم که اگر خشکی و بی آبی پریشان برای
تمامی مسئولین ما و همچنین مردم ما دغدغه ای شود که آسایش را از آنان بگیرد
و همانگونه که به فکر برد و باخت فلان تیم فوتبال اند یا همانگونه که
پیگیر این سریال و آن سریال ایرانی و ترکی هستند،در فکر و پیگیر حال و روز
دریاچه ی شهرشان باشند تا حدود قابل توجهی از کار انجام شده است.این امر
محقق نمی شود مگر با توجه افراد تأثیر گذار و همکاری آنان با فعالان و تلاش
گران عرصه محیط زیست.
و اما کمی هم از بیم و امید های بلوط هایی که هنوز از خواب بیدار نشده باید
برای تفریحات نوروزی ما یا سوزانده شوند یا آویزگاهی برای تاب بچه هایمان
باشند.از روزی که جاده در دشت برم گشوده شد و پای انسان خود محور به آن باز
شد حال و روز بلوط ها این شد که محکوم به تازیانه خور ما انسان ها شوند.ما
انسان های مصرف زده و مادی که با نگاه به جنگل فقط انبوهی چوب برای تجارت و
یک دشت پهناور حاصل خیزدیدیم که بعد از پاکسازی از درخت باب کشاورزی
است.اگر چه ما انسان ها فرزندان همان مردمانیم که با دیدن این درخت ها به
یاد بزرگی خدا می افتادند و برای هر یک از این درختان به عنوان بنده و
آفریده ی خدا شخصیتی قائل بودند.به هر حال امروز حال جنگل بلوطمان خوب نیست
و بنده باز راهی جز همان دغدغه آفرینی نمی بینم.دغدغه هایی که طرز فکر و
برخورد مردم با این درخت ها را دگرگون کند و آنان را به ادای احترام به
درختان و تلاش برای حفظ و گستردن جنگل نماید.
و اما کلام آخر این که درست است این مشکلات نیازمند سرمایه و بودجه اند که
معمولا در کشور ما یا کم یاب است یا بسیار دیریاب. ولی با کمی تأمل می
توان فهمید که اجرای اینچنین طرح ها و اقداماتی بیش از بودجه ی کذایی
نیازمند همان شعاریست که دولت روحانی در ایستگاه یازدهم جمهوری اسلامی سر
داد ،تدبیر و امید. تدبیری که بتواند نگرش مردم و شهروندان را نسبت به این
سرمایه ها تغییر دهد و کاری کند که هرکس درمقابل تک تک درختان و قطره قطره ی
آب ها و کوچک ترین میراث ها ،خود را مسئول و مدیون بداند اگر با تدبیر این
مهم فراهم شد بارقه هایی از امید در دلهای بیداران زنده خواهد شد.
با آرزوی تحولی بزرگ و رو به بهبودی و سالی نیکو