ببهروک آی ببهروک ………. خوب یادم هست بچه که بودیم با شنیدن این صدای آشنا بسوی مادر می شتافتیم و التماس کنان از او طلب پنج ریال پول می کردیم و او از گره زیر چارقد گل باقله ایش پنج زار یا همان پنج ریال خودمان را (که امروز دیگر در سیستم اقتصادی و معاملاتی ما هیچ جایگاه و معنایی ندارد و به قاب تاریخ پیوسته) بیرون می آورد و ما سراسیمه به کوچه می دویدیم تا از فروشنده ی دورهگردی به نام کًری که هر روز کارش آوردن تنقلات فصلی مانند بنشوک و لمریک و ببهروک به کوچه ها بود خرید کنیم.
ممدحسن یا همان کٌری آن موقع ها مردی سیه چرده وکوتاه قامت بود با موهایی مجعد و وزوزی . با گونی یی بر دوش که تمام دارایی و سرمایه اش برای امرار معاش در آن قرار داشت. از هفت مملکت آزاد بود با همین گونی و محتویاتش امرار معاش می نمود . به نظرم زن و بچه ای نیز نداشت. متاسفانه مردم تمسخرش می کردند. اما من با همان سن کودکی خوب می دیدم که خیلی چیزها حالیش بود خیلی می فهمیدش . گاهی حرف هایی می زد که یک دنیا معنا داشت . آدم ژرف اندیشی بود. بینش عمیق اجتماعی و خاصی داشت. به تمسخرهای این و آن در دلش می خندید . خلاصه از بد حادثه به این وادی دست فروشی کشانده شده بود. گاهی اوقات نه به قضد تمسخر بلکه به قصد کشاندن حرف های قلمبه و سلمبه از زبانش هم که شده پا به پایش می گذاشتم و او با همان نگاه های عاقل اندر سفیه همیشگی اش می گفت برو بچه برو بذار کاسبی مون رو بکنیم.
پیش از ظهر ها سرو کله اش پیدا می شد و چند قدمی که می رفت یکبار فریاد می زد که…. ببهروک آی ببهروک ……
بیو لمریک تازه و آبدار ببر …….. کنار شیرین داریم و…………… بعد یک قاشق ببهروک را روی برگ تازه انگور یا توت می ریخت و به ما می داد.
در آن دوران خوش کودکی همیشه با خود می اندیشیدم که این همه ببهروک و لمریک و کنار خوشمزه را ممدحسن از کجا می آورد؟ تا اینکه جوان شدیم و پاهای مان به کوه رفتن آشنا گشت. همیشه گفته ام و باز هم می گویم که یکی از نعمت ها و لطف های بزرگ خداوند نسبت به خودم همین آشنایی ام با کوه و کوهنوردی بوده است. چه بسیار دوستان با مرام و عزیزی که در این راه در مسیر زندگی ام قرار گرفتند و امروز به وجودشان می بالم و چه خاطرات فراوانی که از این همه سال کوه پیمایی در گنجینه ی خاطراتم ثبت و ضبط گردیده است و صد البته چه تجربیات گران بهایی که در این راه نصیبم شده است .
القصّه آشنایی من با طبیعت سخاوتمند کازرون موهبتی بود بس گرانبها تا پی به رازهای سر به مهر کودکی ام ببرم. سوالاتی که روزگاری پاسخش را در نگاه ها و جواب های کری ممدحسن نیافته بودم اینک با پا گذاشتن به دامان طبیعت بی نظیر کازرون در می یافتم .
آری ببهروک یا همان گیلاس وحشی و کوهی میوه ای است که در اوایل اردی بهشت ماه تا اواسط خرداد در دامنهی کوههای شمالی شهر به وفور یافت می شود. درختچه ای به بلندای یک تا یک و نیم متر با برگ هایی ریز که در فروردین شروع به میوه دهی می کند اما تا اردیبهشت ماه نگردد این میوه شیرین و قابل خوردن نمی گردد. در ابتدا سبز و نارس و بسیار تلخ است اما با گرم شدن هوا کم کم تغییر رنگ داده و زرد و آبدار و شیرین می گردد. دارای یک هسته کوچک بوده و گوشته ای شیرین و ملس دور تا دور آن را گرفته است. گفته می شود که فواید بسیاری دارد از جمله برای پاکسازی معده و دستگاه گوارش مفید و سودمند است. علاوه بر رنگ زرد آن گاهی به درختچه هایی با میوه ی قرمز و سیاه نیز بر میخوریم که البته فراوانی کمتری نسبت به رنگ زردش دارند. به وفور در کوهستانهای اطراف دوان و بورنجان و دردانه یافت می شود. اهالی دوان به آن ( گوسرگ) می گویند و چیدن آن تابع شرایط خاصی است و باید در ظرفی سطل مانند نگه داری شود تا زمان آوردنش به خانه و تقدیم به اهل منزل له و خراب نگردد. باید تازه تازه آن را خورد و لذّت برد چون بسیار زود سست و لزج می شود . بهترین حالت خوردنش همان است که در مسیر کوهنوردی هی بچینید و بر کف دست بریزید و بخورید و بروید البته خوردن زیاد از حد آن نیز گرفتگی گلو و سنگینی معده را بدنبال خواهد داشت .
جون خودت آدرس بنه ی بهبهبهروکا به
کسی ندی یا که ریشه کن میشه .
بچه که بودم حدوداً هفت ساله بودم یک پیرمرد روستایی بنام عمو نگهدار که ببهروک در داخل یک سبد دست بافت گذاشته بودو می فروخت هر قاشق یک ریال چه زود گذشت یادش بخير ایام کودکی
تو گویش محلی استان ایلام بهش میگن هلوونه یا هلانه برای اولین بار چند روز پیش تو تنگه امامزاده سیدفخرالدین کوههای زرین آباد شهرستان دهلران چیدم . میوه های وحشی فصلی خیلی خواص دارن