پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

کد خبر: ۱۲۴۳۸
تاریخ انتشار: ۰۳ دی ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۹
پیروزی در فاو، تجربه ی کمی نبود که بتوانیم آن را نادیده بگیریم. فائق آمدن غواص ها بر آب پرشتاب اروند و عبور رزمندگان از این رود، همه ی ما را به هوس انداخته بود که می توانیم باز هم از این تجربه استفاده کنیم. سرانجام جمع شدن فرماندهان در قرارگاه کربلا و مشورت های زیاد، انتخاب منطقه ای بود که بتوانیم با سرعت بیشتری خودمان را به بصره نزدیک کنیم. جزیره ای رو به روی خرمشهر و در میان اروند قرار داشت به نام «ام الرصاص» که رودخانه را به دو نیم می کرد و ما قرار بود با تصرف جزیره و منطقه ی ابو الخطیب، جای پایمان را محکم کنیم برای حمله به بصره. این یعنی عبور دوباره از اروند؛ اما این بار از نقطه ای که عرض کمتری داشت. قصدمان این بود که بین لشکرهای سوم و هفتم عراق شکاف بیندازیم و راه هایی را که به بصره منتهی می شد تصرف کنیم.
محوری که به ما واگذار شد، محله ی «کوت شیخ» بود. قبلاً آنجا خط داشتیم و منطقه را می شناختیم؛ نزدیکی های جزیره ی مینو و جایی که کارون به اروند ملحق می شد. آنجا موقعیت جغرافیایی مناسب تری در مقایسه با منطقه ی فاو داشتیم؛ مثل خانه های زیادی که کنار رود بود. در حیاط یکی از همین خانه های بزرگ، یک حوضچه درست کردیم و جلوی آن خاکریزی زدیم و چند قایق را باد کردیم و روی هم قرار دادیم تا شب عملیات، بچه ها سوار شوند و از حوضچه بزنیم بیرون و برویم توی اروند.
پیش از آغاز عملیات، مثل همیشه رفتیم سراغ کارهای شناسایی و پیدا کردن راه های نفوذ به خط دشمن.
کشتی غرق شده ای میان اروند بود که هم شاخص خوبی برای رفت و برگشت ما در رودخانه بود و هم پناهگاه بچه های شناسایی و محل قرارهایشان. تعدادی چراغ چشمک زن درست کردیم که فقط از یک سمت پیدا بود و از هیچ طرف دیگر حتی از بالا کسی آن را نمی دید. این ها را به شناور غرق شده نصب کردیم تا شب ها کاملاً مسیر ما معلوم باشد.
نیمه های شب سوم دی ماه 1365 وقتی رمز عملیات کربلای 4 اعلام شد و نیروها به خط دشمن زدند، ما اولین یگانی بودیم که از اروند عبور کردیم و رسیدیم به جاده ی آسفالته. لشکر 7 ولی عصر هم، که سمت چپ ما بود، خودش را رساند آن طرف رود. تماس گرفتیم و گزارش وضعیتمان را به حسین علایی دادیم. عملیات کربلای 4 را قرارگاه های نوح، نجف، کربلا، و قدس مدیریت می کردند و ما تابع قرارگاه نوح بودیم که فرمانده اش همین حسین علایی بود. گفت که کاری به چپ و راست خود نداشته باشید. بروید توی عمق. بچه های گردان فجر و ابوذر رفتند تا جایی که دوباره تماس گرفتند که ما جاده ی دوم را هم گرفته ایم. از نوارهایی که هنوز هم هست شنیده می شود که رشید به علایی می گوید: " شما المهدی رو خط مقدم خودت بدون. اگه عراقی ها صبح برای پاتک پیدا شون بشه، لشکر 7 رو صاف می کنن. واسه همین نیروی کمکی و مهمات برای المهدی پیش بینی کن."
معنی حرفش این بود که آن ها مطمئن شده اند ما مواضع تصرف شده را حفظ می کنیم و همه ی یگان ها تا قبل از روشن شدن هوا به هم می رسند. اما خیلی زود فهمیدیم که لشکر 14 امام حسین، 8 نجف و سایر یگان ها در منطقه ی ام الرصاص مانده اند و نمی توانند خط عراق را بشکنند. علایی دچار تردید شده بود که نکند اشتباه شده و المهدی هم آن طرف نیست. داشت به من می گفت برو بررسی کن ببین واقعاً جاده ی دوم را گرفته اند که علی فدوی، مسئول اطلاعات قرارگاه، حرفش را قطع کرد و گفت: " خبر درسته. یه نفر رو با بچه های المهدی فرستادم، گزارش داده جاده ی دوم دستشونه."
به ما ابلاغ شد نیروها فعلاً همان جا بمانند. رفتیم گردان سوم را هم فرستادیم آن طرف رود که ساحل را پاک سازی کنند تا بچه ها دور نخورند.
منطقه ی درگیری زیر غبار غلیظ انفجارهای پیاپی و تیرگی انبوه شب بود و نگرانی من هر لحظه با فریاد مسلسل ها و توپ ها، که لحظه ای آرام نمی گرفتند، بیشتر می شد. دیدم شرایط مثل همه ی عملیات ها نیست که پس از فتح خطوط دشمن، صدای انفجارها و تیراندازی ها کمتر می شود. دوباره رفتم سراغ علایی. دیدم نا امید شده. هرچه با یگان ها ی دیگر تماس می گرفتیم، جوابی نمی آمد. تصمیم گرفتیم نیروها را برگردانیم، اما کمی دید شده بود. هوا روشن شد و بچه ها که با اعلام ما داشتند عقب می رفتند، در محاصره ی عراقی ها گیر کردند. یکی از تلخ ترین لحظات سال های دفاع مقدس پیش چشمم بود. به جز گردان و اسیر شدند و عده ای هم در بازگشت به شهادت رسیدند.
عراقی ها از آن طرف آب، با شلیک های مداوم و حتی با آر پی جی بچه‌هایی را که خودشان را با قایق یا شنا به این طرف می رساندند، می زدند.
نیروهای سایر گردان ها با هرچه دم دستشان می آمد به عراقی ها و آن طرف رود شلیک می کردند تا حجم آتش آن ها کم شود، اما جز تعداد اندکی، همه ی بچه ها ماندند و شهید یا اسیر شدند.
به حدی از دست مسئولان قرارگاه مرکزی عصبانی بودم که ماشین را برداشتم و گازش را گرفتم به سمت قرارگاه. در راه دندانم توی گوشت محسن رضایی داشت کار می کرد که حالا اگر برسم این را می گویم و آن را. تا رسیدم، مستقیم رفتم به سمت او که دیدم دارد با تلفن صحبت می کند. دو سه متری اش ایستادم. این پا و آن پا می کردم که بروم تلفن را از دستش بگیرم و بزنم زمین. از حرف هایش فهمیدم آن طرف خط سید احمد، فرزند حضرت امام (ره) است و محسن در حالی که رنگ و رویش مثل گچ سفید شده و دستانش می لرزد، وضعیت جبهه ها را گزارش می دهد.
آتش سنگین هواپیما ها و توپخانه ی عراق هم یک آن آرام نمی گرفت و هر جا را که می توانست می زد. صحبت ها ی محسن که طولانی شد، کمی از عصبانیتم کاسته شد. فکر کردم که الان شرایط بدتر از آن است که خودم را با بد و بیراه گفتن سبک کنم. کمی خودخوری کردم، ولی تصمیم گرفتم برگردم. به مقر که برگشتم، دیدم هیچ چیز سر جای خودش نیست. از گردان چهارصد نفری ما فقط سی نفر برگشته بودند. زنده ها حال خوشی نداشتند. هر کدام گوشه ای گیر آورده بودند و اشک می ریختند. مرتضی جاویدی حالش از همه بدتر بود. می گفت: " حاجی، دعا کن زودتر شهید بشم! با چه رویی به خونواده ی شهدا جواب بدم؟"
حالم بهتر از آن ها نبود، ولی خودم را کنترل کرده بودم تا بقیه را دلداری بدهم. آرام که گرفتم، گوشی را برداشتم و با محسن رضایی تماس گرفتم. وقتی دیدم صدایش گرفته و غمگین است، به تعارف هم که شده گفتم نگران نباشد. ما آماده ایم هر کجا بگوید، عمل کنیم و کمک کنیم شرایط را برگردانیم. دقایقی، از هر چیزی که به ذهنش می آمد سخن گفت. حرف را برد به سال های دور. به مظلومیت شیعه و جفاهایی که دیده اند. حرف های غریبی زد. مثل اینکه بخواهذ خودش را سبک کند و فشارهای روانی ما را هم کم کند.
از فردای آن روز کارمان شده بود پاسخ دادن به تماس های مردم از شهرستان های فارس که سراغ فرزندانشان را می گرفتند. خیلی ها مرتضی را می شناختند. قدمعلی، برادر کوچکش، هم جزء اسرا بود. هر کسی با او تماس می گرفت، می گفت: " بچه ی شما حالش خوبه. نگران نباشید. پیش برادر خودمه! "
بعداً معلوم شد آمریکایی ها نقشه ی کامل و تصاویر ماهواره ای دقیقی از مواضع ما و حتی معبر اصلی حمله ی ما را به عراقی ها داده بودند تا هم مانع شکست عراق در عملیاتی شوند که همه به آن امیدوار بودیم و می رفت تا با فتح بصره شرایط منطقه را عوض کند و هم ایران تاوان پس زدن مک فارلین را در قضیه ی ایران گیت داده باشد[1].
این شد که عراق معابر اصلی حمله ی ما را مسدود کرد و در یک حالت تدافعی قوی توانست از موانع طبیعی و مصنوعی چند ردیفه و چند لایه استفاده کند و مانع پیشروی ما شود. اگر چه وقتی با آتش سنگین توپخانه ی ما و بمباران هواپیماها و هلی کوپتر های ارتش و نفوذ های محدود نیروها در جزیره های ام الرصاص و بوارین، بیش از هفت هزار تلفات از آن ها گرفتیم، معلوم شد پیامدش عصبانیت و به هم ریختن وضعیت روانی جبهه ی دشمن بوده است، اما باید می پذیرفتیم که بعد از عملیات بدر، دومین ناکامی بزرگ ما در جنگ رقم خورده است. چون واقعیت داشت.

*سردار محمد جعفر اسدی/ فرمانده تیپ المهدی/ محور اروند/ برگرفته از کتاب هدایت سوم مجموعه خاطرات سردار اسدی
 

---------------------------------------------------------------------------------
[1]. رابرت مک فارلین، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، با نام مستعار شون دولین، با پاسپورت ایرلندی به همراه یک فروند هواپیمای حامل تعدادی اسلحه و هدایایی چون یک قبضه کلت، یک عدد کیک و کتاب انجیل امضا شده توسط رونالد ریگان( رئیس جمهور وقت آمریکا) در 4 خرداد 1365 وارد فرودگاه مهرآباد می شود، اما مسئولان ایران نه فقط او را نمی پذیرند و مذاکره نمی کنند، بلکه به دستور حضرت امام (ره) ماجرا را نیز افشا می کنند. این واقعه اگر چه باعث عصبانیت امریکا می شود، از تحقق یک توطئه ی پنهان امریکایی- صهیونیستی جلوگیری می کند. این موضوع که رسوایی امریکایی ها را در داخل این کشور و جهان به همراه داشت، به بحران ایران گیت معروف شد.

نویسنده: سردار محمد جعفر اسدي*
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
مخاطبین محترم؛
۱) کازرون نما، معتقد به آزادی بیان و لزوم نظارت مردم بر عملکرد مسئولان است؛ لذا انتشار حداکثری نظرات کاربران روش ماست. پیشاپیش از تحمل مسئولان امر تشکر می کنیم.
۲) طبیعی است، نظراتي كه در نگارش آنها، موازین قانونی، شرعی و اخلاقی رعایت نشده باشد، یا به اختلاف افكني‌هاي‌ قومي پرداخته شده باشد منتشر نخواهد شد. خواهشمندیم در هنگام نام بردن از اشخاص به موازین حقوقی و شرعی آن توجه داشته باشید.
۳) چنانچه با نظری برخورد کردید که در انتشار آن دقت کافی به عمل نیامده، ما را مطلع کنید.
۴) در صورت وارد کردن ایمیل خود، وضعیت انتشار نظر به اطلاع شما خواهد رسید.
۵) اگر قصد پاسخ گویی به نظر کاربری را دارید در بالای کادر مخصوص همان نظر، بر روی کلمه پاسخ کلیک کنید.
مشاركت
آب و هوا و اوقات شرعی کازرون
آب و هوای   
آخرين بروز رساني:-/۰۶/۰۲
وضعيت:
سرعت باد:
رطوبت:%
°
كمينه: °   بیشینه: °
فردا
وضعيت:
كمينه:°
بیشینه:°
کازرون
۱۴۰۳/۰۹/۰۳
اذان صبح
۰۵:۱۱:۲۲
طلوع افتاب
۰۶:۳۴:۴۳
اذان ظهر
۱۱:۵۰:۳۲
غروب آفتاب
۱۷:۰۴:۵۵
اذان مغرب
۱۷:۲۲:۰۹