|
...در گیر و دار خویش و خدا بودم
که ناگهان
قرچ قرچ خشک دنده هایم را
در حال خرد شدن
زیر پای اژدهای آهن
بر آسفالت قم شنیدم
و زیر باران گرم سرخ سرب
در تبریز تطهیر یافتم
مشتی شدم درشت در میان ملیونها مشت
و قطره ای شدم از اقیانوس پر تلاطم مردم
در اصفهان کازرون مشهد
در مردم گم
نهنگ آب شهادت شدم
و با هزاران فریاد آمیختم در نجف آباد...