|
امروز صبح
گنجشك هاي دود
از لانه ده لوله تفنگ
در امتداد شيهه شليك، پر زدند.
امروز صبح
وقتي كه باد موذي پاييز
ارواح لالههاي سحرگاهي را ميآزرد
ده لاله شكفته شاداب
از خون سرخ خوب ترين بچه هاي شهر
روييد
امروز صبح
باز
ده يوسف دگر
گلگون كفن شدند
بنگر چگونه باز
از پوزه سياه تو اي گرگ
خون مي چكد؟
اي روسپي پير!
امروز ما
با دستهاي خويش
تا وسعت گلوي تو پيمان بستيم.
ما اشكهايمان را
انباشتيم
باشد كه با طلوع سحرگاه آخرين
طوفان سهمناكي از فرياد
برخيزد.