|
بي توبيداد شوره زارانم
شیون تلخ سوگوارانم
ابر دل مرده سترون سرد
بایر بی امید بارانم
هر نفس بغض گریه ای دیگر
می زند چنگ بر گریبانم
مانده از هر چه هست دست ودلم
به تن خود نخوانده مهمانم
رقص مرگم به زمهریر هراس
موج تن لرزه زمستانم
پوست: دیوار وار بی روزن
استخوان: میله های زندانم
بانگ وحشت طنین دهلیزم
باد حسرت دوان بر ایوانم
می درد هفت بند تن هردم
قهقه دل شکاف دیوانم
برق چشمان افعیان را باش
راه تاریک و پای لرزانم
لاله در موجکوب سیلابم
سبزه در رهگذار طوفانم
میکند داغ درد و دود دروغ
گاه پیدا و گاه پنهانم
خار خار ملالتم همه تن
خلوت خالی بیابانم
درندانم کجای این برهوت
گم ز یاد خدا وشیطانم
کوه تا کوه التماس و عطش
پهنه در پهنه ضجه سارانم
با چه؟ آهنگ سرد زوزه باد
تک تک تند طبل دندانم
می رمد گاه سایه ام از من
گه خود از سایه ام گریزانم
نیست دستم چرا به دستورم؟
نیست پایم چرا به فرمانم؟
های ! تنهایم ای زمردچشم
برهان از گزند ایشانم.
تهران دی ۵۴