هنوز بوی آتش و دود از نیزارهای پریشان به هوا بر می خاست و بستر نمناک پریشان آماج بی رحمانه چرخ ماشین های راه سازی گشته بود. دوستداران پر یشان را اندوهی سخت بر گرفته بود و هر روز مصیبتی از پی مصیبتی دیگر تن رنجور و بیمار این نگین فیروزه ای شهر ما را آزار می داد. مردان مرد شهر ما چه مردانه تا پای جان برای نجات دریاچه که چه عرض کنم برای نجات هویت تاریخی و طبیعی خود بپا خاسته بودند .اما درد یکی و دو تا نبود روزی پریشان در آتش خود خواهی فرصت طلبان می سوخت و درناها و حواصیل هایش شاهد مرگ فجیع جوجه هایشان بودند و روزی دیگر چشمه هایش زیر لگدهای وحشیانه بولدوزر ها به نفس نفس می افتاد و لاک پشت ها و شنگ ها وسمورهایش بی خانمان می شدند. و دوستان ما که از نزدیک شاهد این بلایا و رنج ها بودند چه خون دلها خوردند و چه زجر ها کشیدند. چه نامه ها و طومارها نوشتند و درد آورتر از همه آن بود که دست شان هم به هیچ جا بند نبود . هرگز یادمان نمی رود در روز دوم اردیبهشت 87 که نیزارهای پریشان در شعله های آتش می سوخت تنها کسانی که با دست خالی در میان آتش و دود به حال پریشان می گریستند همین مردان بی ادعا بودند که به هرکس و هر مقامی و مسئولی که رو می انداختند تا برای خاموش کردن آتش کاری کند بی نتیجه بود الا عسکری شهردار وقت کازرون. آری در آن سالهای تلخ نه چندان دور که پریشان اسیر زخم بی تدبیری و بی مدیریتی محض شده بود دوستان ما به هر دری که می زدند یار و یاوری نمی یافتند آنان که دایه ی سرپرستی این طبیعت بی مانند را داشتند یا آنگونه که باید دلسوز نبودند یا جرات مقابله با سودجویان و غارتگران این طبیعت را نداشتند.
در این میان فشارهای افکار عمومی و دوستداران محیط زیست موجب شد تا بالاخره روزنه های امیدی پیدا شود .کم کم صحبت از آمدن مردی به میان آمد که از جنس محیط زیست بود و طبیعت را چو جان خویشتن دوست می داشت . و عاقبت آن مرد آمد
با قیافه مهربان و خنده ای همیشه بر لب .گرم و صمیمی و خودمانی انگار نه انگار که رئیس یکی از حساس ترین نهادهای دولتی این شهر است .می آمد وکنارت می نشست و با تو و شعار های محیط زیستی ات همسو می شد. هر گاه همایشی بود او در صف اول جلو تر از بقیه و زودتر از دیگران حاضر می شد. از هیچ تلاشی ابا نداشت همراه با زنان ومردان این شهر می آمد و درخت می کاشت و به نهال ها آب می رساند. روز پاکسازی کوهستان پیشا پیش دیگران می آمد و آشغال ها را جمع می کرد و اصلا به روی خود نمی آورد که او رئیس است و باید دیگران را به کار وادارد.
با آمدن او کم کم امید به اردوی طبیعت دوستان بازگشت و رابطه فعالان محیط زیست با مدیران از حالت تقابل به تعامل تغییر کرد. و در پناه فضای جدیدی که ایجاد شده بود دهها برنامه وفعالیت محیط زیستی در این شهر برگزار شد که مطمئنا نقش مهمی در رشد فرهنگ عمومی مردم داشته است .
جمال خداپرست با آمدنش جانی دوباره به طبیعت از دست رفته این دیار بخشید.افسو س که سکان رهبری محیط زیست کازرون زمانی به او سپرده شد که زخم های عمیقی بر پیکر این طبیعت مظلوم وارد آمده بود . آری او زمانی آمد که دیگر خبری از موج های آبی پریشان نبود و پرندگان مهاجر دیگر به میهمانی این گوهر یکدانه نمی آمدند. او زمانی آمد که مدیران پیشین مجوز حفر هزاران چاه را گرداگرد این زیبای خفته صادر کرده بودند. اما او کوتاه نیامد .خداپرست مردی بود که در پس آن چهره مهربان و همیشه خندان اراده و عزمی استوار برای مقابله با غارت گران طبیعت داشت . هر جا که تخلفی می دید خود شخصا حاضر می شد و از هیچ چیز وهیچ کس هراسی نداشت . او کاری کرد که بسیاری از شکارچیان خود داوطلبانه آمدند و تفنگ هایشان راشکستند.
اما بی گمان شاهکار بی نظیر خداپرست در مدت چهار سال تصدیش در پست مدیریت اداره حفاظت محیط زیست تلاش بی وقفه و شبانه روزیش برای تعیین حریم تالاب و شناسنامه دار کردن پریشان بود اقدامی بزرگ که رسیدن به آن نیاز مند همت واراده ای آهنین بود که خداپرست از پس آن بر آمد . چه تقابل ها و رو در رویی ها که برای تعیین حریم دریاچه پیش آمد و مهندس عزیز ما مردانه پای آن ایستاد و پا پس نکشید تا بالاخره پس از دو سال دوندگی موفق به باز گرداندن بیش از هزار هکتار از زمین های تصرف شده به آغوش پریشان شد.
اینک اما در بامدادی تلخ و سرد و نفس گیر درست در روزهایی که هنوز طعم خوش و شیرین حضور مردم مهربان شهر در کنار تالاب پریشان در کام مان وجود داشت و همه جا صحبت از عشق و حماسه مردم در حمایت از پریشان بر زبان ها جاری بود ناگهان خبری بهت آور همه ی ما را به شوک عمیقی فرو برد. . خبر کوتاه بود وناگهانی " خداپرست ....." آری آن مرد رفت . آن مرد در باران رفت در بارانی از اشک عاشقان طبیعت در بارانی از شکستن بغض های در گلو مانده ما . بگذارید راحت بگویم خداپرست را کنار گذاشتند . چرایش را نمی دانم .چه کسی و چگونه اش را هم بهتر است بدنبالش نگردیم آینده همه چیز را نشان خواهد داد.
گرچه این آمدن ها و رفتن های مدیران در جامعه ما به یک امر عادی ومتداول بدل گردیده اما بدون شک تعویض ناگهانی خداپرست مردی که از پشتوانه مردمی و جایگاه مناسبی در نزد فعالان اجتماعی برخوردار بود نوعی دهن کجی به افکار عمومی تلقی می شود.
برای جمال عزیز که با روی سپید آمد ورفت در هر پست مقامی که باشد آرزوی بهترین روزها و لحظه ها را دارم و امیدوارم که جانشین وی بتواند شیوه عمل او را دنبال نموده و با دوستداران طبیعت رابطه وتعاملی سازنده داشته باشد. و بداند و آگاه باشد که عرصه محیط زیست و طبیعت این شهر هزاران هزار عاشق سینه چاک دارد هزاران هزار عاشقی که آدینه گذشته با پای پیاده به دیدار پریشان عزیز رفتند و سرود عشق و دوستی را در کنار بسترش سر دادند.