یکی از شاخصه های پیشرفت و ترقی یه شهرستان وجود اماکن یا آموزشگاه های خاص تربیت و آموزش و نگه داری و مراقبت از کودکان استثنایی یا عقب مانده جسمی و ذهنی است و در کنار این اماکن وجود آسایشگاه های مختلف نگه داری از سالمندان با نام های گوناگون مثلاً خانه ی سالمندان یا آسایشگاه سالمندان که کم و بیش با این نام ها آشنایی داریم
یه دوست عزیز و سعید می گفت همیشه از خدا خواستم و می
خوام که زمان مرگم که فرا برسه روی تشک نیفتم! یعنی زمین گیر نشم، یعنی دست و
پاگیر بقیه نشم، یعنی سبب آزار و اذیت خانواده نشم، یعنی شب سرم را بذارم روی
بالشت و دیگه نفس نکشم!
منم با این دوست عزیز موافقم چون ایشون می گفت بیشتر
به خاطر خودم نیست که این آرزو را دارم بلکه به خاطر اینه که همسر و فرزندانم دچار
دردسر نشن؛ بنازم به این تفکر ما شرقی ها خصوصاً ما ایرنی ها و بالاخص ما شهرستانی
ها که قربون همشهریان کازرونی خودم برم، آن قدر روابط اجتماعی قوی با عاطفه های
غیرتمندی در زندگی مون وجود داره و آن قدر عاشق فرزندان مون هستیم که حتی حاضر
نیستیم وجود و حضور مون باعث گرفتاری اونا بشه! من کسانی را می شناسم که وصیت کردن
که بعد از مرگ شون توی قبرستون یه جای نزدیک خاک بشن تا بازماندگان برای این که
هفته ای یه بار بیان دچار زحمت نشن و وصیت می کنن که سنگ قبر گرون قیمت نگیرین و
مراسم تشییع و تدفین و ختم و هفته و چهلم و سال را خیلی خلاصه و یک بار برگزار
کنین تا خودتون و دیگر فامیل توی زحمت و رفت و آمد نشن! ببینین چه قدر این جمله ها
زیبا و چه قدر سرشار از عاطفه و عشق به فرزندان است.
این دوست مهربان می گفت دو تا بچه دارم که خودشون خیلی
گرفتار زندگی شون هستن و خیلی دلم براشون می سوزه که بخوان به فکر من باشن و اگه
روی جا افتادم من را تر و خشک کنن یا دنبال دارو و درمان باشن و به همین خاطره که
دلم نمی خواد زمان مرگ زمین گیر بشم! بنازم به این تفکر و این ابراز علاقه. قبول
کنین که در این جمله ی این دوست مون عشق و علاقه و مهر و صفا و وفا و مهربانی موج
می زنه!
این مطلبی که خدمت تون عرضه می دارم نتیجه ای است از
بحث بین بنده و اون دوست خوب و این که دست سرنوشت و تقدیر و خواست و مشیت خداوند
هر چه که باشه گریزی از اون نیست و اگه من یا ما هم مثل میلیون ها انسان که سال ها
قبل از مرگ روی جا می افتن و با حالت های مختلف که بیانش خیلی لازم به تفسیر و باز
کردن نیست و اطرافیان و خانواده چه قدر توی زحمت می افتن و واقعاً با از خودگذشتگی
مشغول رسیدگی به مریض زمین گیر شده می شن! آیا چه باید کرد؟
یکی از شاخصه های پیشرفت و ترقی یه شهرستان وجود اماکن
یا آموزشگاه های خاص تربیت و آموزش و نگه داری و مراقبت از کودکان استثنایی یا عقب
مانده جسمی و ذهنی است و در کنار این اماکن وجود آسایشگاه های مختلف نگه داری از
سالمندان با نام های گوناگون مثلاً خانه ی سالمندان یا آسایشگاه سالمندان که کم و
بیش با این نام ها آشنایی داریم و خبر داریم که چه کار ها یا چه خدماتی در این
خانه ها انجام گرفته می شه و چند نوع هستن که می توان از بخش دولتی زیر نظر
بهزیستی یا از آسایشگاه های خیریه یا از آسایشگاه ها یا خانه ی سالمندان با پرداخت
شهریه نام برد.
خانه سالمندان جایی است که انسان هایی بشر دوست از آدم
هایی که توانایی های جسمی و بعضاً ذهنی و حسی خود را از دست داده اند نگه داری می
کنن، از افرادی که به مرور زمان و در اثر کهولت سن قادر به انجام دادن کار های
روزمره خود نیستند نگه داری و حفاظت می کنن، افرادی که به سبب بیماری های خاص
تدریجاً انرژی و توانای و کارایی خود را از دست می دن و شاید در خانواده کسی هم
نداشته باشن که از آن ها نگه داری کنن و شاید هم خانواده ی آن ها مشکلاتی دارن که
قادر به این انجام وظیفه نباشن، توجه بفرمایین که نگه داری از سالمندان را با کلمه
ی وظیفه همراه کردم و اگر برگردیم به عقب و یادآور لحظات یا زمان کودکی خودمون
باشیم که والدین در نگه داری و تر و خشک کردن مون چه قدر با حوصله و با عشق و
علاقه این کار را انجام می دادن و در تمیز کردن پا و بهداشت بدن مان بدون غیظ و
تحمل استفراق بر دوش یا لباس شان، و حال این وظیفه ی ماست که در پیری اونا جبران
کنیم اما مشکلات و گرفتاری های موجود و روزمره زندگی امروزه راهی برای بعضی از
خانواده های سالمند باقی نگذاشته جز مراجعه با خانه ی سالمندان و سپردن عزیزشان و
بزرگ خانواده اشان به این آسایشگاه ها.
بنده خودم بر نوشته ی خودم نقد دارم یعنی اصلاً با
مطلبی که می نویسم موافق نیستم اما واقعیت را باید پذیرفت و واقعیت این است که
خانه ی سالمندان از افرادی نگه داری می کنه که مشکلات جسمی و ذهنی دارن و قادر به
اداره ی خود نیستن حتی در غذا خوردن هم بایستی به آن ها کمک بشه و ضرورت احداث
چنین اماکنی در همه ی شهرستان ها احساس می شه چون سالمندان ما حق دارن که مراقبت شوند
و تعارفی نداره که خیلی از خانواده ها تمکن مالی ندارن که بتونن پرستار خصوصی
بگیرن تا از سالمندشون در خانه مراقبت بشه.
در ضمن باید دو مورد را در نظر بگیریم که با وجود
سالمند در خانواده باید هم رفاه و آسایش خانواده را در نظر داشته باشیم و هم رفاه
و آسایش سالمند و باید توجه داشت که از زمانی که انسان پا بر کره ی خاکی گذاشته
هدفی جز آسایش و رفاه نداشته و برای این منظور بوده و هست که آسایش و رفاه خود را
در معرض بسیاری از فعالیت های سخت و تلاش ها و خطرات می اندازه تا به رفاه و آسایش
برسه و این رفاه و آسایش حق هر انسانی است! پس بیاین با دیدی دیگه به این قضییه
نگاه کنیم و بیاین تا با این موضوع منطقی تر برخورد کنیم و احساسات و عواطف را پیش
نکشیم که این چه حرفیه و مگه ما می تونیم عزیزان دل مون را به دست آسایشگاه ها
بسپاریم؟ اما باید توجه داشت که وقتی با سالمندمون هم زبان و هم صحبت نمی شیم و در
کارهامون از اونا ها هم فکری و مشاوره نمی گیریم و بیرون و تفریح که می ریم اونا
را به همان دلایل خاص کهولت سن با خودمون نمی بریم و اونا اجازه دیدن فیلم ها یا
سریال های مورد علاقه ی خود شون را نداشته باشن ... پس بگذارین تا در خانه ی
سالمندان با هم سن و سال های خودشان و هم صحبت های خوب و هم زبان ها وقت را
بگذرانند و نیازهای پزشکی و بهداشتی و خواب به موقع و دیدن فیم های مورد علاقه
اشون را تجربه کنن اما یادمون باشه که فراموش شون نکنیم که این ها همه ی زندگی ما
هستند و ما وابسته به اونا ه هستیم اما حال و اوضاع و احوال جسمی برخی از اونا
ایجاب می کنه که پرستاری خاصی ازشون بشه، آن نوع پرستاری و مراقبت که در خانه
امکانات آن فراهم نیست چون بسته به نوع بیماری که می تونه جسمی یا ذهنی باشه
مراقبت ها نیز تغییر می کنه و متفاوت از اون مراقبتی است که در منزل آن هم به صورت
کج دار و مریض انجام می شه، پس اساس وجود خانه های سالمندان همین بحث مراقبت های
جدی که شامل درمان های پزشکی آن هم در محیطی آرام و به دور از جنجال و هیاهو می
باشد.
باید توجه داشته باشیم که در خانه سالمندان پیرمردها
یا پیرزن ها سرگرمی های خاص خود را دارن و شاید مشغول به کاری جالب که به اون
علاقه دارن بشن و مهم تر این که همیشه در دسترس مراقبت های ویژه هستن و ساعات خواب
و استراحت و حمام و وقت غذا و سرگرمی را طوری تجربه می کنن که آسیب کمتری از در
خانه بودن و با بی توجهی ما روبرو شدن می بینن و مگر نه این است که برای اونا طول
عمر را آرزو داریم پس مطمئناً در این اماکن بیشتر زنده خواهند ماند.
البته این خانه یا آسایشگاه ها در عین حالی که مزایای
زیادی را دارن معایبی نیز به همراه دارن که می توان از نگرانی و ناراحتی و فکر
سالمندان به خاطر دور ماندن از اعضای خانواده و زندگی یکنواخت و مصاحبت با افرادی
که مشکلات زیادی دارن و این که خود سالمندان هم نظر مساعد یا موافق یا دید مثبتی
نسبت به این اماکن ندارن... نام برد!
در واقع سالمندانی هستند که خانواده ای ندارن که بتونن
از اون ها نگه داری کنن و شاید دارن اما قادر به نگه داری اونا نیستن و مشکلات
زندگی امان شون نمی ده که بتونن از یه سالمند روی جا افتاده ای که قادر به خوردن
غذا و دیگر کارهای عادی و واجب یه انسان زنده نیستن مراقبت کنن، و این خانه ها
برای اونا خیلی خوبه!
برگردیم به بحث اول و اون اینه که عشق و علاقه و پیوند
اجتماعی و سنت غالب بر زندگی و فرهنگ خوب حاکم بر رفتارمان به من پدر اجازه نمی ده
که در زمان پیری باعث زحمت فرزندانم بشم و هیچ وقت دلم نمی خواد که فرزندانم برای
مرافبت و نگه داری از من دچار مشکل بشن و توی زحمت بیفتن و همین علایق و احترام به
بزرگان و عشق ورزیدن به پدر و مادر که سایه اشان بر سرمان مستدام باد اجازه به
فرزندان نمی ده که والدین را در سن کهولت و سالمندی به خانه ی سالمندان بسپارن!
خلاص!!