ملتها و جوامعی که دارای هویت نیستند، برای بدست آوردن هویت، هم به دنبال هویتسازی برای خویشتن هستند و هم این که از سوی دیگر هویت ملتها و جوامع دیگر را یا به تمسخر گیرند یا این که اگر بتوانند تخریب کنند.
هر ملت و جامعهای دارای هویتی ملی و
دینی و تاریخی است. این هویتها باعث میشود تا مردم آن جامعه یا ملت وقتی از هویت
خویش آگاه میگردند، نوعی غرور و غیرت به آنها دست دهد تا برای حفظ آن هویت اقداماتی
را انجام دهند.
ملتهای نوظهور در عرصه جهانی، به ناچار از داشتن
این هویت تاریخی محرومند. پس در عرصههای بینالمللی دچار نوعی بیهویتی میشوند. این
بیهویتی درست مثل آن است که کسی از طریق رابطهای نامشروع به دنیا آمده باشد. این
فرد هر چند سعی کند در طول عمر آدم بسیار خوبی باشد، نهایتاً در برخی موقعیتها
واکنشهایی را از خود نشان میدهد که نشان دهنده بیهویتی اوست. بیهویتیای که در
ناخودآگاه وجود او، او را به واکنش در برابر برخی مسائل قرار میدهد.
بگذارید مثالی عینی بزنم. یکی از صحابه پیامبر اعظم(ص)
و امیرالمومنین(ع) و امام حسن مجتبی(ع)، کسی به نام زیاد بن ابیه است. زیاد از
مادری زاده شد که با چند مرد دیگر نیز همبستر میشد. این شد که پس از تولد پدرش
معلوم نبود. از جمله مردانی که با مادر زیاد همبستر شد، ابوسفیان بود. اما از آن
جا که هیچ کدام از آن مردان حاضر نشدند تا بپذیرند که زیاد فرزند آنهاست، او در
تمام عمر دچار نوعی خودکمبینی شد.
زیاد که در رکاب رسول خدا(ص)، امیرالمومنین(ع) و
امام حسن مجتبی(ع)، مجاهدتها نموده بود، از سوی امام حسن(ع) به عنوان حکمران
آذربایجان گمارده شد. زمانی که امام حسن(ع) با معاویه صلح نمود، زیاد نیز همچون
سایر صحابه، به سختی تن به بیعت با معاویه داد. در تاریخ میخوانیم که زیاد در
میان صحابه به عنوان یکی از مخالفین سرسخت معاویه قرار داشت.
در همین زمان معاویه، دائم به دنبال راههایی بود تا
صحابه را از امام حسن(ع) به گونهای جدا نماید. اما به هر طریق که پیش رفت نتوانست
به منظور خویش دست یابد. تا آن زمان که با مشورت عمروعاص او را از طریق پدرش برادر
خونی خویش لقب داد. پس از این داستان بود که معاویه او را به حکمرانی کوفه و بصره
گمارد و پس از او نیز پسرش به حکمرانی این دو شهر گمارده شد. این پدر و پسر چه در
زمان معاویه و چه در زمان یزید از خونخوارترین حکمرانان گشتند. زیاد در سرکوب
شیعیان کوفه به خصوص صحابه بزرگی چون حجر بن عدی به صورت مستقیم دست داشت.
ملتها و جوامعی که دارای هویت نیستند، برای بدست
آوردن هویت، هم به دنبال هویتسازی برای خویشتن هستند و هم این که از سوی دیگر
هویت ملتها و جوامع دیگر را یا به تمسخر گیرند یا این که اگر بتوانند تخریب کنند.
این است که میبینیم ملتها و جوامع تازه به دوران
رسیدهای همچون ایالات متحده آمریکا، از آن جا که هویتی ندارند، در طول یک قرن
اخیر، از طریق رسانههای خویش به تمسخر ملتها و جوامع دیگر پرداختند و به انواع
مختلف سعی در نابودی آثار به جا مانده از دوران تمدن و شکوه ملتها و جوامع دیگر
پرداختند و سعی کردند تا از این طریق روحیه ملتها و جوامع را در نزد خودشان تخریب
نمایند. ابتدا نیز به سراغ هویت دینی و اعتقادی این ملتها و جوامع رفتند و با
تمسخر یا شبههافکنی به دنبال آن بودند تا از نظر فکری آنها را از هویت خویش دور
نگاه دارند و یا آن که به سمت خود سوق دهند. سپس سراغ هویت ملی آنها میروند تا
از این طریق نیز آنان را از هویت خویش جدا نمایند. این است که میبینیم پیاده نظام مزدور آنان در
کشورهای مختلف تحت عناوین مختلف به نابود کردن و تمسخر این هویت میپردازند.
مثلاً در تاریخ ایران، میبینیم کسی چون رضاخان نه
تنها به دنبال هویت زدایی دینی و مذهبی بود که علیه هویت ملی نیز دست به اقداماتی
زد که هنوز آثار آن را می بینیم. از جمله مبارزه او با هویت دینی را میتوان ممنوع
کردن عزاداری برای ائمه اطهار عنوان نمود و مبارزه و یکسان نمودن البسه مردم آن هم
البسه فرنگی، را میتوان حرکتی در راستای هویتزدایی ملی دانست.
این قدرت خشن رضاخانی، تنها در عصر او و شیوه او
خلاصه نمیشود. به عنوان مثال میبینیم که کسانی تحت عنوان دین، به مبارزه با هویت
ملی و آثار فرهنگی به جا مانده از دوران کهن ملتها میپردازند. مثلاً در اوائل
دهه 80 شمسی در افغانستان، طالبان با تخریب میراث فرهنگی افغانستان، در این راستا
گام برداشتند.
همین چند روز پیش بود که خبر حمله به کتابخانه، موزه
و میراث فرهنگی عراق توسط تکفیریها منتشر شد.
لازم به ذکر است که بسیاری از این آثار، تنها میراث
فرهنگی و هویت ملی و مذهبی مردم عراق نیست، بلکه میراث فرهنگی و هویت ملی و مذهبی
مردم ایران، ترکیه، کردستان و ... نیز میباشد.
هرچند این حملات و تخریبها برای بار اول نیست که
صورت میگیرد. تخریب قبور پیامبران بزرگی که در عراق و سوریه مدفون هستند نیز از
این جمله است.
با این تحلیل بهتر میتوان به پشت پرده حمایتهای
ملتهای تازه به دوران رسیده و گاه جعلی همچون آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی از
امثال داعش و النصره رسید.
رژیم غاصب صهیونیستی، که هویت خویش را در برپایی
هیکل سلیمان میداند، و آن را تنها در تخریب مسجدالاقصی و قبه الصخره میبیند تنها
به یک چنین فضایی نیاز داشت که برایش فراهم شد.