سلام بنده را از پشت کوه قاف پذیرا باشید.
متشکرم که به شهر ما نیامدید یا نمی
آیید! چون در عین حالی که سخاوتمند و مرد زاد و ادیب پرور و مهمان نواز هستیم و با
وجود این که آوازه ی تاریخ و تمدن و تدین و فرهنگ مان تا آن سوی دنیا به گوش می
رسد و چندین برجستگی تاریخی داریم که از جمله اش بیشاپور و سلمان و ابو اسحاق و
ناصر لشکر و علما و فضلا و فرهیختگان و پیشگامی در انقلاب و هزار و صد شهید و ...
اما بیچاره ایم!
نه این که بی چاره باشیم، که توانگریم و
پر آوازه! اما در بیچارهگی به سر می بریم، در بن بست راه، در ندانم کاری برخی
مسؤولان شهرمان، و غرق در دو دستگی و ادبار هستیم و روز به روز به جای پیش رفت در
جا می زنیم و اوقاتی نیز در عقب گردیم!
و نخواهنده ایم و از بخل و حسادت و تنگ
نظری در عذابیم و یک دشمن غدار داریم که خودمان هستیم و از دشمنی خودمان به تنگ
آمده ایم!
پس تشکرمی کنم که به ما سر نمی زنید و
سپاسگزارم که به شهرما قدم نمی نهید!
چون ما هم در این چاره هستیم که برویم!
یعنی از خودمان فرار کنیم و به جایی برویم که شما تشریف آوردید. درست حدس زدید به
شیراز، که پر از دکترین متخصص است و سرشار از رفاه و شهر گل و بلبل است نه شهر لاک
پشت های سوخته از آتش کج فهمی!
دیگر در این شهر جایی برای ماندن نیست!
و اگر هست برای من نیست، برای ما نیست!
این جا پشت کوه قاف است و چشم ها کله ی
سر، و دید خیلی از مدیران حتی تا نوک دماغ شان هم نیست! اینجا خبری از طرح های زود
بازده نیست چه خواسته چشم انداز بلند مدت؛ این جا کسی برای آینده تصمیمی نمی گیرد و
نقشه ای نمی کشد جز طرح تخر یب دیگران! در این شهر آینده ای را متصور نیستند و هیچ
برنامه ای ندارند، نه اقتصادی، نه اجتماعی، نه فرهنگی، نه بهداشتی و نه ورزشی!
البته این جا مسؤول بومی خوب هم دارد
اما دستش خالی است، تهی از تجهیزات، خالی از بودجه، و پر از بد خواه! آن چنان که
از آمدن و ماندنش پشیمان می شود.
ما محکوم به بد رفتاری با خود هستیم، ما
غریب نواز خود آزاریم! این جا بزرگترین شهرستان صادر کننده ی نیروهای متخصص و
مدیران بومی به سراسر کشور است و مشهور ترین وارد کننده ی مسؤولان غیر بومی! چون
مدیران بومی و خودی را که می گذاریم و برای شان سینه سپر می کنیم و حمایت شان می
کنیم وقتی پایه های صندلی شان قوت گرفت ما را که هیچ، خودشان را هم فراموش می
کنند!
ما قدر داشته های خودمان را نمی دانیم
با این که لیاقت بیش تر از این ها را داریم!
ولی خوب کاری می کنید که به کازرون نمی
آیید چون شاید نتوانیم میزبان خوبی برای جناب عالی باشیم، شاید هم اگر تشریف می
آوردید باورتان نمی شد که این جا همان کازرون است! و از خودتان می پرسیدید که این
جا همان شهر سبز است که وصفش را شنیده اید؟ همان شهر ابو اسحاقی؟ همان دیار
دلاوران؟ همان کنام نام آوران؟ همان شهر حکومت نظامی؟ همان زادگاه مدافعان
سوسنگرد؟ همان خاک قهرمانان کربلای چهار؟ همان دیار مام حافظ و سعدی؟ همان خطه ی
آزادیخواهان جنوب؟ همان شهر ناصر دیوان دشمن متجاوزان انگلیسی؟
البته که باورتان نمی شود چون هنوز همان
سر خیرات است و دیگر هیچ!
نه کاشی سرامیک، نه پتروشیمی، نه
کارخانجات صنعتی، نه صنایع تبدیلی و کشاورزی نه کارگاه های دام داری ! فقط استاد
در حسادت و تنگ نظری هستیم!
این جا رفتاری با سرمایه گذار می شود که
می گذارد و می گذرد و عطای سرمایه گذاری را به لقایش می بخشد! و ما می مانیم و
حسرت داشتن شهری شکوفا!
شاید خوب کاری کردید که به کازرون
نیامدید، اما تنها یک خواسته از شما داریم، به مسؤولان مان بیاموز تا خادم مردم
باشند، به آن ها یاد بده تا قدر این مردم نازنین و با غیرت و با اصالت و مظلوم را
بدانند!
به آنان بیاموز تا مردم را باور داشته
باشند! و آن ها را یادآوری کن که قرار است خادم مردم باشند نه خار در چشم آن ها!
در آخر یک خواهش دیگر هم از حضرت عالی
دارم که ما را از این سردرگمی و بیچارگی نجات بدهید و دستی بر سرمان بکشید که
زمانی در آقایی جنوب کشور تا هندوستان سر کشی می کردیم و سند بحرین به نام مان بود
و پارچه های کتان مان تا بازار مصر می رفت و اکنون هیچ!
جوانان مان بی کار، کارخانجات مان
تعطیل، سرمایه گذاران مان فراری، هنرمندان مان در لاک، ورزشکاران و قهرمانانمان در
غربت! و دیگر مدالی بر گردن کازرون نمی افتد و فقط جولان گاه سیاسیون شده ایم و
هیچ عایدی نداریم و دست مان برای کار جلو دیگر شهرهای مجاور دراز!
از بابت اجبار در زیر ابر و باد و مه
باران به این شهر و آن شهر در رفت و آمدیم تا زیر چرخ این شهر کبود نانی به کف
آریم و به غفلت نخوریم!
استخوان فرزندان مان بر اثر بی تدبیری
برخی از مسؤولان زیر چرخ کامیون ها خرد می شوند و لوله های آب شهرمان از قدمت
تاریخی دایم ترکیده و از نبودن بودجه و تجهیزات وصله اشان می زنند!
تجارمان ور شکسته، پول دارهای مان رفته،
کشاورزی مان بی رمق، دریاچه مان پریشان، چشمه و چاه های مان خشکیده، ، راه های مان
بن بست، ، بازارهای مان از رونق افتاده، آرامگاه ها آلوده، تنها بیمارستان مان کم
تجهیزات، پزشک متخصص حداقل، مسکن مهری ها بد عهد!
آسمان بخیل، پلنگ کوهستان مان مرده، ،
ماهی های دریای مان جان داده،، درختان دشت برم مان آفت زده، گرد و غبار در چشم!
جوانان مان از غصه ی بی کاری افسرده، و
فقط دل خوشیم به بوی بهار نارنج و عطر گل نرگس! آن هم پیشکش قدم شما.
اما خوب کاری می کنید که نمی آیید! فقط
اگر زمانی تصمیم تان عوض شد و خواستید تشریف بیاورید حداقل چند تا از این مشکلات
مان را حل کنید چون قبلی ها آمدند و کاری برای مان نکردند شاید جضرت عالی نیامده
گره ای را از کلاف سر در گم شهرستان باز کنید!
زیاده عرضی نیست، باقی بقای عمرتان،
التماس دعا، خلاص!!
اتفاقا تا زمانی که امثال شما ها در کازرون هست وضعیت بهتر از این نخواهد شد
بسیار جالب و دلنشین چون همیشه
شما هم پاي نماينده را نكش وسط الكي كه ربطي نداره
ما كازروني ها اتفاقا كار كن نيستيم
بنده خدا موصلي تا بودش شهر مثل كارگاه بود ولي شورا وشهردار كه شد بومي كازرون پيك نيكي كار ميكنند
كازروني جماعت خودشون با هم نميسازن
بايد يه گروه خوني بهشون تزريق كني كه بهش بخوره
اقاي رياضي كلا قبولت دارم من
نگران عداوت و بخل سياسي بعضي ها نباش