همانگونه که پیش از این و در ابتدای یادداشت «بومیسرودههای محسن پزشکیان» ذکر کرده بودم، مقالۀ دیگری از من با عنوان «بازتاب عناصر اقلیمیِ جنوب در اشعار محسن پزشکیان» در دست چاپ بود. خوشبختانه این مقاله در شمارۀ اخیر مجلۀ ادبیات انقلاب اسلامی (ضمیمۀ نامۀ فرهنگستان، شمارۀ دوم، پاییز 1394) به طبع رسید.
بازتاب عناصر
اقلیمیِ جنوب در اشعار محسن پزشکیان
عبدالرّسول فروتن (دکتري زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه تهران)
چکیده
از مهمترین تفاوتهای متون ادبیِ کهن فارسی با ادبیّات جدید، تفاوت در طرز برخورد شاعر یا نویسنده با محیطِ پیرامونِ خود و تأثیر پذيرفتن از آن است. در آثار ادبيِ معاصر، نشانههایی از ویژگیهای جغرافیایی و زبانی و سنّتهای زادگاه و محلّ زندگيِ هنرمند مشهود است، امّا اینگونه تأثیرگذاریها در متون قدیميِ ادبیّات فارسی بهندرت ديده میشود. در عصر کنونی، منطقة جنوب ایران به سبب داشتن آبوهوای گرم، نخلستانها، خلیج فارس، رودهای پُرآب و... در كانون توجّه شاعران و نویسندگان قرار گرفته و این ویژگیها در آثارِ آنان منعکس شده است. یکی از شاعران معاصر، که از جنوب ایران برخاست و بیشتر عمرِ خود را هم در آنجا گذراند، محسن پزشکیان (1326-1358) است. او عمدتاً در سه شهر (کازرون، بوشهر و تهران)، با ویژگیهای اقلیميِ متفاوت، زندگی کرد. وی، در اشعارش، از محیط زندگيِ خود تأثیرات گوناگونی پذيرفته است. در اشعارِ او، بازتاب دریای جنوب، فانوس و پرندگان دریایی، نخلستان، آداب و رسوم، واژههای محلّی، امثال و، در مجموع، فرهنگ و گویش و ویژگیهای جغرافیایيْ رنگ بوميِ سرودهها را بهخوبی نمایش میدهد. در این مقاله، با بررسيِ مجموعة اشعار وی با عنوانِ شش دفتر، ضمن تعيين عناصر اقلیميِ سرودههای او، به دستهبنديِ آنها میپردازیم. البتّه، تأثیر اقلیم جنوب بر اشعار پزشکیان در ادوار گوناگون زندگيِ او و بسته به محلّ زندگیاش متغیّر است.
کلیدواژهها: محسن پزشکیان، شش دفتر، عناصر اقلیمی، شعر جنوب، کازرون، بوشهر.
مقدّمه
از
ویژگیهای برجستة ادبیّات معاصر، که در متون ادبيِ دورههای قبل کمتر دیده میشود،
بازتاب اقلیم و تصاویر بوميِ محلّ زندگیِ شاعر یا نویسنده است. در شعر شاعران سدههای
پیشین ادب فارسی، حتّی در عصر نخستِ آن، که دورة طبیعت نامگذاری شده، تشخّص نداشتنِ صبغة اقلیمی در تصاویر شعری
بهروشنی دیده میشود. با وجودِ گستردگیِ دامنة جغرافیاییِ محیط زیست شاعران
و تفاوت اوضاع طبیعيِ نواحيِ نفوذ شعر فارسی، رنگ عموميِ شعرهای طبیعت یکسان است.
البتّه، استثنائاً در برخی اشعار منوچهری، فرّخی سیستانی و مسعود سعد سلمان میتوان
شماری از ویژگیهای محیط زندگيِ شاعر را مشاهده كرد ( شفیعی
کدکنی، ص 325-326 و ص 394-396)؛ امّا شاعر معاصر از عناصر و نمادهای
طبیعت محيط زندگيِ خود بهره میگیرد. این نكته دربارة ادبیّات منثور و داستانيِ
ایران در گذشته و حال نیز صادق است؛ یعنی در متونِ
منثور و کهن ادبی نمیتوان تأثیری از طبیعت، اقلیم و شرایط زیستمحیطی، اجتماعی و
فرهنگيِ محلّ زندگيِ نویسنده یافت، امّا امروزه اینگونه مسائل خاستگاه اصليِ صور
خیال خلقشده در سخنِ نويسندگان است و هیچ نویسندهای نمیتواند خود را کاملاً از
تأثیرِ آن دور نگه دارد. ( نوری و قرهخانی، ص 175)
هنرمندْ
غرقه در عناصر محیطيِ خویش است. از کودکی تا بزرگسالی، عناصر و عوامل محیطی بر
ساختِ روح، عاطفه و احساسِ او تأثیر میگذارد ( کسمایی، ص 40). در شعرِ
امروز، دیگر عناصری مثل دریا، کوه، جنگل، مرداب و... موضوعی کلّی نیست؛ یعنی شاعر
دیگر خود را ملزم به سرودن قصیده، غزل یا حتّی شعري سپید دربارة دریا و کوه نمیکند.
امّا از آنجا که هر شاعري از عناصر موجود در طبیعتِ
زندگیاش تأثیر میپذیرد، به میزان
کشفِ او از جهان و به میزان
زندگيِ شاعرانهاش با هریک از پدیدههاي شعرِ خود، این عناصر نمود پیدا میکند ( همان، ص 42). البتّه،
شاعران و داستاننویسانی که در مناطق دور از پایتخت زندگی میکنند، بیش از
دیگران، تحت تأثیر عناصر مختلف فرهنگی، زیستی و اقلیميِ محلّ زندگیشان قرار میگیرند.
ادبیّات
اقلیمی بیانکنندة نوعی از ادبیّات است که شاخصههای جغرافیایی (آبوهوا، وضعیّت
طبیعی و...)، فرهنگیـ اجتماعی
(آدابوسُنن، اعتقادات، زبان، مذهب، نژاد، سابقة مبارزاتی علیه بیگانگان و...) و
اقتصادیِ (فعّاليّتهای اقتصادی مانند کشاورزی یا صنعت) منطقة معیّنی را نشان دهد؛
بهگونهای که این شاخصهها
وجوه ممیّزة این منطقه با ديگر مناطق باشد. ( جعفری،
ص 140-141)
این
ویژگيِ ادبیّات معاصر در اشعار پدر شعر نو (نیما یوشیج) هم آشکار است. این دریافتِ
تازه و تغییر زاویة دید دربارة اشیا و پدیدههای اطرافْ رهآوردِ دگراندیشی و
نوجویيِ شعر نیمایی است. در شعر نیمایی، فقط وزن شعر فارسی دچار دگردیسی نشد؛ مهمتر
از همه فهم و دید تازه از
جهان و عناصر طبیعت بود که توانست نیما و پیروانش را در عرصهای جدید قرار دهد و
نوای تازهاي در ساز شعر فارسی بيافريند ( فرجی،
ص 50). در نگاه نیما، طبیعت و انسان از هم تفکیکناشدنی است. توصیفات محلّی و
بومی در شعر نیما فراوان دیده میشود. این توصیفات، که فضا و مفهوم ویژهای مییابند،
با نوعی زمینهسازيِ خاص پیوند دارند و، بیآنکه شاعر را در جغرافیای خاصّ خود
محدود سازند، به او مجال بیشتری برای گشتوگذار در طبیعتِ پیرامونش میدهند ( همان، ص 50-51).
تلفیق درد و پیوند با طبیعت، که نیما همة وجودِ خود را در آن یافته، مجال بیانی
قوی و ساده و سمبلیک به او میدهد ( سنگری، ص 16). پس از
نیما، شاعرانی چون سهراب سپهری به طبیعت نگاه ویژهای داشتند. شاعران نسلهای بعد
همچون سيّدعلی صالحی، حسین پناهی، جلیل صفربیگی و... هم در اشعارشان وامدار اقلیم
زادگاهِ خود بودهاند.
بومیگرایی
در ادبیّات معاصر جنوب
آبوهوای
گرم و شرجیِ جنوب ایران به همراه
صحراهای وسیع و نیمهخشک، درختان خرما، دریا و رودخانهها، انواع ماهیها و
پرندگان دریایی و ديگر متعلّقاتِ دریا همچون فانوس دریایی و قایق و کشتی، مردمانی خونگرم
با چهرههایی سوخته و... مورد توجّه بيشتر شاعران و نویسندگان جنوبي قرار میگیرد.
آنها بسیاری از توصیفات و تصاویر هنريِ خود را از طبیعت جنوب اخذ میکنند.
در
میان شاعران جنوب، منوچهر آتشی (1310-1384) از نخستین شاعرانی بود که طبیعت آتشین
جنوب و دریای آن را در اشعار خودِ وارد کرد. وي، بهرغمِ اقامت طولانی در شهرهای
تهران و شیراز و بوشهر و با وجود آشنا شدن
با مشکلات زندگانی و تحوّلات دنیای جدید، شاعری محلّی و بومی با ديدگاهی رمانتیک
باقی ماند. تصاویری که او از صحرا، دریا، زمین و مردم روستا به دست میدهد
گیراست و واقعی. وی، همانند نیما، به زادگاهِ خود سخت دلبسته است. از این رو، وقتي گذارش به شمال سرسبز ایران میافتد، باز به جنوب میاندیشد
( دستغیب، ص 160 و 167).
بومیگرایی در شعر آتشی معنایی تازه به خود میگیرد. او میخواهد جغرافیای
خاکش را به جهان پیوند زند ( تاجدّینی، ص 48). محسن
پزشکیان (1326-1358) را نيز باید، در کنار منوچهر آتشی و محمّدرضا نعمتیزاده (1313-1367)
و علی باباچاهی (زادة 1321)، در زمرة شاعران پیشگام بومیگرای جنوب به شمار
آورد.
زندگی و اشعار محسن پزشکیان
محسن
پزشکیان در ششم بهمن 1326 در محلّة گنبد کازرون، واقع در استان فارس (در میانة راه شیراز و بوشهر)، متولّد شد. تحصیلات
ابتداييـ دبیرستان را تا سال 1345
در کازرون و بوشهر فراگرفت. سپس، به سال 1349، در رشتة زبان و ادبیات
فارسیِ دانشگاه تهران پذیرفته شد. در طیّ این دوران، افزون بر تحصیل، به پژوهش در
آداب و رسوم، امثال و قصّههای مردم کازرون، کَمارِج و مَمَسَّنی
پرداخت و فعّاليّتهای سیاسی و هنری (شاعری، تئاتر، طرّاحی، خوشنویسی و...) را پی
گرفت. در تابستان 1353،[1] در پيِ فعّاليّتهای سیاسي بر ضدّ حكومت شاهنشاهی، ساواک او را دستگیر
كرد و، تا آذرماه همانسال، در زندانهای اوین و قزلحصار در بند بود. وی
مدرک كارشناسيِ خود را به سال 1354 اخذ کرد و پس از گذراندن خدمت سربازی در آموزش و پرورشِ
کازرون به عنوان معلّم دبیرستان استخدام
شد. او در کنار مردمِ کازرون در انقلاب اسلامی به مبارزه پرداخت. محسن
پزشکیان سرانجام درحالیکه به همراه
همشهریانش برای ملاقات امام خمیني(ره) عازمِ قم بود، در 24 خردادماه
1358 تصادف کرد و درگذشت. ( پزشکیان 2، ص پنج
و شش؛ مظفّریان، ص 78-80؛ مظلومزاده، ص 189)
پزشکیان تا چند سال پیش تنها در شهرِ خود و آنهم بیشتر به واسطة
چند شعر به لهجة کازرونی و یکیدو شعر به زبان فارسيِ رسمی شهرت داشت. این چند شعر
در برخی کتابها و مقالات محقّقان کازرونی، البتّه از روی نوار صوتیای که خود منتشر
كرد، به چاپ
رسیده بود. با انتشار مجموعة اشعار وی با عنوان شش دفتر، تا حدودی گَرد گمنامی از زندگي و شعر این شاعر برجسته زدوده شده
است. دفتر اوّل تا پنجم، اشعارِ او به زبان فارسی را در بَر دارد و دفتر ششم مشتمل
است بر دوازده غزل به لهجة کازرونی.
محسن پزشکیان و اقلیم جنوب
در
اشعار پزشکیان، نمادها و تصاویر فراوانی از طبیعت جنوب به چشم میخورد. وی،
که بیشتر عمر کوتاهِ خود را در جنوب ایران (زادگاهش کازرون و سپس بوشهر) سپری کرد
و تنها چند سالی در تهران
به سر برد، از عناصر گوناگون طبیعيِ این خطّة ایران بهره برده است: دریا،
نخل، خورشید، خلیج فارس، نارنج و... . طبیعت کازرون آمیزهای است از دشتهای سرسبز
و نخلستانها، باغهای مرکّبات و جنگلهای تُنُکِ سدر (کُنار) و بلوط و بادام کوهی.
در دشتهای این منطقه، شقایقهای خودرو، بابونه و نرگس فراوان میرویَد. کازرون
در بین راه شیراز به بوشهر قرار دارد و راه ارتباطيِ آن با دو شهر پیشگفته
جادّههای پُرپیچوخم در میان کوههاست. طبیعت بوشهر نیز عموماً با دریا و
متعلّقاتِ آن (فانوس دریایی، ماهیها، کشتیها، موج، ساحل و...) و همچنین نخلستان،
آبوهوای شرجی و دشتهای تفتیده و وسیع شناخته میشود.
نکتة
دیگر اینکه پزشکیان خود به گردآوريِ داستانها و آداب و رسوم
برخی سرزمینهای جنوبي پرداخته بود. وی آثاری چون قصّههای مردم کازرون، قصّههای
کمارج و ممسنی، و سنّتها و ضربالمثلهای کازرونی را از خود بر جای
گذاشته است ( پزشکیان 2، ص ده).
در بابِ اشعار بوميِ پزشکیان و
رنگ بوميِ ديگر اشعارش، ذکر تصوّرِ او از کازرون و لهجة کازرونی مفید تواند بود.
وی در توصیف فاصلة میان کازرون تا خلیج فارس (به سمت
بوشهر) و جادّة آن مینویسد:
با
کورهراههایی گُم در درختهای وحشیِ بادام و گز و بَنِه و بلوط، که شاخههای کمآبشان
در باد مهربانِ صدای شروهخوانان مینالند و در نگاه شقایقهایش غمی صمیمی میبینی
و زلف نخلهایش بازیچة شرارت تَشباد [= باد آتشین] است؛ جایی که سالهای نهچندان دراز، پیش پای
غرور و غیرت مردانش، در حلقة رکاب تکان خورد و بوی خون و باروت پیچید... . (همو 3،
ص 13)
پزشکیان،
همچنین، دربارة طبیعت کازرون نوشته است:
خاکش
حاصلخیز است امّا، از آنجا که خدای
باران غالباً به خواهشِ
دستها جواب نمیدهد و کشاورزانش امیدی به باروريِ محصول ندارند، کمتر و کمتر
میکارند؛ فقط به اندازة رفع
حاجت و به صورت دیم. خرما و غلاّت و مرکّبات و حبوبات و پنبه محصولاتش
است. بعضی کازرون را شهر سبز لقب دادهاند امّا حقیقت این است که من، بیش از سبزی،
خاک و آفتاب داغ و روشن در آنجا دیدهام (به غیر از سهچهار ماه حواليِ عید که آنهم همهجا سبز است؛ وگرنه کازرون هم
هنری نکرده است). به غير از بهارِ واقعاً سبزش با شقایقها و
شببوها و بابونههای وحشی و عطر بهار نارنجش
که شهر را گیج میکند، در بقیّة فصول شهری است گَردآلود و رنگپریده با خانههای
گچ و سنگی و نخلها که تکوتوک از خانهها سر برآوردهاند. تابستانهایش گرم و خشک
و طاقتفرساست. با این حال، ییلاق بوشهریها و برازجانیهای
اصیل به حساب میآید. (همان، ص 13-14)
با
بررسيِ رنگ بوميِ اشعار پزشکیان، میتوان به طرز نگاه وی به طبیعت زادگاه و منطقة
خود پی برد و اینکه چگونه این عناصر در اشعارِ وی تأثیر گذاشتهاند. در این پژوهش،
در ابتدا، ویژگیهای شاخص محیطيِ شعرِ او را جداگانه تحلیل و، سپس با نگاهی کلّی
به دفترهای اشعار پزشکیان، بهاجمال روند توجّه وي به طبیعتِ جنوب و دیگر ویژگیهای
اقلیمی این منطقه را بررسی میكنيم:
الف)
طبیعت
1. دریای
جنوب و طبیعتِ ساحلی
چنانكه
پيشتر گفته شد، پزشکیان چند سالی
در بوشهر میزیست. بندر، فانوس دریایی، موج، ماسههای ساحل، کشتی، زورق، بادبان،
نسیمی که بر دریا میوزد، مرغ دریایی، غروب دریا و... از تصاویر بارزِ شمار درخور توجّهی
از سرودههای پزشکیان است؛ چنانکه گویی شاعر نظارهگرْ طبیعت پیرامونِ خود را در
ساحل دریا نقّاشی میکند. البتّه، پزشکیان عموماً از این تصاوير برای بیان مقصودِ
خود بهره میبرد (همچون مورد اوّل از مثالهای زیر). اينك، نمونههایی از بازتاب
محیط دریای بوشهر در شعرِ وی:
صدایم
پُرطنین بود/ صدایم عمق دریا را تکان داد/ و ماهیهای خوابآلود دریا/ به سوی آب آنسوتر رمیدند. (همو 2، ص 6)
دریا!/
من بارها پرندة اشکم را/ با مرغکان شاد تو بالابال/ تا ابرهای سوختة مغرب/ پرواز
دادهام. (همان، ص 21-22)
اینک
دوباره من/ پرواز بیریایِ تو را/ در ساحت بلوریِ مرغان ساحلی/ خواهم دید. (همان، ص 23)
شاید/
قلبم اسیر پنجة خونینی ست/ که هر غروب/ بر دشت آبهای هراسان/ که
در خیال وسوسهای شوم میتپد/ در آبگیر پهن خلیج فارس/ از چشم غمگرفتة خورشید/
خون میچکد/ که بر لبان موج/ نغمة دیدار سنگ ساحل نیست/ که هر پرنده را/ آواز
عاشقانه به منقار مرده است. (همان، ص 28)
زیر
جنون خورشید/ بر دشت ماسههای گدازان/ پایم نوشت:/ خون/ من میگریختم. (همان، ص 29)
در
این غروبِ دریا/ در این غروبِ سرخ/ ای دستههای شاد مهاجر/ سوی کدام مقصد نامعلوم.../
پرواز میکنید؟ (همان، ص 37)
چشمش
شکوهمندتر از شب/ شاید به روشناییِ فانوس/ شاید گستردهتر ز پهنة اقیانوس. (همان،
ص 40)
دریا/
شانه زد موج گیسوانش را/ و در آغوش اشتیاقِ نسیم/ بادبان ظریف زورقِ من/ بوسهها
ریخت بر تفاهم آب. (همان، ص 66-67)
به انتظارِ تو ای نوعروس بندر دور/ چو حلقه بسته بر این در نگاه میخواهم (همان، ص 123)
خیزابة
حکایت بیداد و دادم از سر/ صد نیزه برگذشت... (همان،
ص 274)
بسا
به ساحلت ای موجخیز واقعه/ با ابر تنگ گریه نشستم... (همان، ص 285)
نایی
نه در تَنَش که ببیند/ کشتیها را/ که سوت میکشند.../ در جشن بارگیران.../ «در
سرپناه کوچک/ ناطور پیر مرده ست»/
گفتند جاشوان [2].../ ای چشمههای ژرف/ قلبش/ ماهیِ زلاليتان. (همان، ص 388-389)
این
دوبیتیها نيز، که ترانههای فایز دشتی را به یاد میآورند، [3]
«دریایی» است:
چو
دریا بیشکیبم، ناصبورم/ خلیجم، پایتاسر تلخ و شورم
تو
میآیی ولی روزی که کرده ست/ غم
تلخ و سرشک شور کورم (همان، ص 309)
غمت
را با شب و شبنم بگویم به دریا و نَمور و نم بگویم
بگردم
مست در شبهای بندر به مهتاب و گلابریشم بگویم
(همانجا) [4]
2.
نخلستان
نخلستان
از شاخصترین عناصر اقلیميِ طبیعت جنوب ایران به شمار میرود. در حواليِ بوشهر و بهويژه در دشتستان و
خشت ـ میان کازرون و بوشهرـ درخت
نخل فراوان ميرويَد. در زادگاه پزشکیان (کازرون) نیز، هم در خودِ شهر و هم در اطرافِ
آن، نخلستان هست. دوبُد [5] (ص 134)،
در سفرنامة خود در وصفِ کازرون (در نیمة اوّل قرن نوزدهم میلادی)، مینویسد: «تقريباً، در حياط هر خانه، نخل
خرما ديده مىشود كه چهرۀ كاملاً خاصّى به كازرون بخشيده است؛ چون اينجا نخستين
مكانى در باخترِ شيراز است كه نخل در آن مىرويَد». در حال حاضر نیز
چنین نخلهای تنهایی در گوشه و كنار كازرون ديده ميشود و نمونههایی
از آنها را میتوان در دو تابلوي نقّاشيِ خودِ پزشکیان نيز ديد ( پزشکیان 1، ص 183
و 186). بر مبنای
این توصیفات، به نظر میرسد در میان اشعاری از دفتر اوّل، که غالباً
حالوهوای دریایی دارند و مشخّصاً در بوشهر سروده شدهاند، شعر «اجاق خاموش» دلتنگيِ
شاعر به زادگاه خود (کازرون) را نشان میدهد:
اگر
ای باد زآن سامان گذر کردی/ بر آن در اشتیاقِ روشنایی خفته در ظلمت.../ بر آن
نخلِ بلندِ خستة تنها/ که با فوّارههای شاخههایش آسمان را با زمین پیوند خواهد
داد/ بر آن نارنجهای پیر/ درودم را بخوان آرام زیر لب... (همو 2، ص 36)
توضیح
اینکه درختان نارنج کهنسال نیز در خانههای کازرون و خیابانهای آن و بهويژه در «باغ
نظرِ» این شهر فراوان دیده میشود. به تکدرخت خرما در اشعار زیر نیز اشاره شده
است:
کنون
دیری ست/
کسی از زیر آن نخل بلند خستة تنها/ نمیگوید/ نمیخواند/ کسی از پشتِ آن نارنجهای
پیر/ نمیگرید/ نمیخندد. (همان، ص 35)
نخلِ
صبورِ خانه/ نخلی که دوستش داری/ در منتهای عاطفه مهتاب را به بوسه گرفت. (همان،
ص 170)
و
اين توصیف دقیق و ستایشآمیز شاعر از نخل:
نخلِ
صبور/ واکرده بال بر نفس گرم شب/ با چلچراغ آختة پَنگهاش [6]/ دندانههای شانة
شاخه/ هاشور تند برگ/ واکرده سوی شب/ آغوش التجا. (همان، ص 76-77)
اينك، نمونههايي ديگر از حضور ملموس درخت خرما و اجزای آن در
اشعار پزشکیان:
یک
رهگذر/ زیر کمان شاخة کبکاب [7] خفته ست.
(همان، ص 77)
با
خواب دشت تشنه میرفتم/ که ناگاه/ نخلی که بر آوندهایش ایستاده بود/ تشباد را با
خنجر نفرین/ به خون کشید. (همان، ص 152)
چون
نخل گشودهام صد آغوش به راه/ ای صبح برآ که آسمان سنگین است (همان، ص 265)
و
در تلاطم خونم میتپی/ چنانکه دلهره/ چنانکه کاکل نخلی بلند در تب تشباد. (همان،
ص 283)
غرور
سرکش نخلستانها در کاکل جوانِ تو میبالد. (همان، ص 284)
در
زخم ظهر، تشباد/ با نخلها چه گفت که شیون کردند؟ (همان، ص 290)
امسال/
بوی [8]
خرما را/ باران شست/ وقتی/ باد رطبرسان/ افتاد.../ و نیمشب، شغالان/ در باغهای
نخل شیون کردند. (همان، ص 327-328)
و
نخلهای ساحل/ با موج گرم تشباد/ گیسو در گیسو/ میرقصند. (همان، ص 388-389)
درازدستا
نخل!/ با شب ستارهبازی کن. (همان، ص 406-407)
اینکه
در شعر، بهجای دماوند یا البرز، از کوه دنا یا نخلهای دشتستان نماد مقاومت
بسازند، تنها از شاعری از دیار جنوب برمیآید:
و
ایستادهایم/ اینک/ چون سنگپوزههای لخت دنا/ رو در روی
تماميِ کولاکها/ و ایستادهایم/ چون نخلهای دشتستان/ رو در روی
تماميِ تشبادها... (همان، ص 412-413)
نخل
در چند شعر دیگر پزشكيان نيز نماد صبر و استقامت است:
زیر
بارانِ نرمِ نمنمبار
نخلها
ایستادهاند صبور
زلف افشانده بر سکون هوا...
گر
صدا هست و نیست، خانه کنون
خفته
خاموش و نخلهای صبور
زلف افشانده بر سکون هوا (همان،
ص 429-432)
این
قطعهشعر کوتاه تصویری از صبحگاه یک روز تابستانيِ کازرون را ارائه میکند:
ابر
و کوه/ کوه و ابر/ در هم گم/ نمنم صبح/ نخلها بیدار/ خوشهها
مست در شرابِ هوا/ در تن باغ/ آتش گلنار. (همان، ص 311) [9]
3.
گرما و آفتاب جنوب
گرما
و آبوهوای شرجی و آفتاب سوزان بهویژه در تابستان، به دلیل ارتفاع اندک زمین از سطح دریا و همچنین نزدیکی نسبی به
خط استوا، از ویژگیهای طبیعت جنوب ایران است. البتّه، کازرون، در مقایسه با بوشهر،
آبوهوای ملایمتری دارد. اينك، نمونههايي از بازتاب این ویژگيِ جنوب ايران در
شعر پزشکیان:
تو
را به دشت پریشان سوخته در آفتاب سپردم/ تو ای عروس دیار خورشید... (همان، ص 71)
ایکاش
این نسیم.../ سوی تو میوزید.../ سوی جنوب سوخته در آفتابِ تیر... (همان، ص 73)
گفتند
جاشوان/ در این نمور و دَم... (همان، ص 389؛ نیز «نمور و نَم»
در ص 309)
من
سیهچردهای از افقهای پُرآفتابم.../ دستهایت/ خشکسال عطشناک دستِ مرا مژدة
آبسالی.../ هُرم خورشید داغ جنوبی/ میکشد شعله در یاختههای پُرالتهابم. (همان، ص 161-162)
در
نیمروزِ تابستان/ پرندگانِ گرمایی/ از نقبهای سبز/ عبور خواهند کرد. (همان، ص 398)
بادهای
آتشین و داغ جنوب نیز در این اشعار فراوان منعکس شده است:
مرا
صدا بزنید/ ای بادهای آتش.../ و ای کرشمة خورشید در تنورهای گدازان ظهر! (همان، ص 210)
در
زخم ظهر، تشباد/ با نخلها چه گفت که شیون کردند؟ (همان، ص 290)
تشباد
چندبارِ دیگر نیز در کنار واژة نخل آمده است ( همان، ص 152، 283، 389،
413، 434). همچنین، در شعر «امسال» ( همان، ص 327)، به «باد
رطبرسان» (باد داغی که اواخر تابستان میوزد و رسیدن خرما را در پی دارد) اشاره
شده است.
به
نظر میرسد نسبت شاعر به سرزمین جنوب باعث شده، در اشعارِ او، بهویژه از دفتر دوم
به بعد، آفتاب و خورشید به نمادی از مهربانی و سعادت و عشق بدل شود:
یکتایْپیرهن/
در بادهای موذيِ پاییز/ میآید/ گویی که
آفتابی/ در کولهبارِ خویش/ پنهان/ دارد.../ میآید/ تا نان نور را/ در سفرة من و
تو بریزد/ و آفتاب را/ از کولهبارِ خویش/ بر چارراه شهر بیاویزد... (همان، ص 191-192)
آمدم/
تا تو را پشت آمیزش مهربانيِ خورشید و جنگل بیابم. (همان، ص 161)
تصویری
از تو بود که با من/ میآمد.../ وقتی که
میگذشتم از بیشة سراب/ با آفتاب. (همان، ص 168)
آنسوی
شیشه/ سرما/ بیداد میکند.../ خورشیدِ استواییِ چشمت اگر نبود/ بر من چه میگذشت؟
(همان، ص 181)
ای
باور بزرگِ من، ای آفتاب، نیست/ یک ذرّه در تمامیِ من از تبار شب (همان، ص 229)
بالم
شفاعتی شفقی یافت/ و آفتاب/ گلوبند خون به گردنم آویخت. (همان، ص 255)
سپس
تماميِ عصر/ به پاسِ حرمت نور/
به چشم بیرمق آفتاب خیره شدم. (همان، ص 269)
مژدة
روزانِ بیدارِ بهارت باد/ آفتاب خرّم فردا نثارت باد (همان، ص 300)
هر
برگی از تنت/ خورشیدی ست. (همان،
ص 352؛ نیز همان، ص 281)
4.
دیگر عناصر طبیعت
درخت
گلابریشم که در بوشهر و دیگر نواحيِ جنوب میروید:
گفتم:
«تو را به بويِ گلابریشم/ که
مثل مويِ تو در دست باد میگردد.../ تنها مرا رها مکن». (همان، ص 111؛ نیز همان، ص 112، 169 و
309)
رازِ
تو را به بوی گلابریشم گفتم. (همان، ص 169؛ نیز همان، ص 112 و 309)
بادام
کوهی و غار که در اطراف کازرون و در طول جادّههای کوهستانیِ آن ديده میشود:
آنجا/
در سینة سنگ/ در سایة انبوهِ آن بادام کوهی/ غاری ست/ به وسعتِ
تنهاییِ من. (همان، ص 45)
درختهای
نارنج کهنسال که پیشتر نيز به فراوانيِ آن در کازرون اشاره کردیم. در این درختها
عموماً گنجشکان لانه دارند و از گرمای تابستان بدانجا پناه میآورند:
هنوز هم آیا/ گنجشکهای خستة گرمایی/ لَهلَهزنان
میآیند از نیمروز؟/ و ناگهان آیا/ نارنجِ پیرِ خانه/ سرگیجه از هیاهو میگیرد؟ (همان،
ص 210)
بوی
شکوفههای سفید نارنج میآید. (همان، ص 246)
همیشه
خوابت رؤیای نرمِ نمنمِ باران/ بر گلپرِ شکوفة نارنج باد! (همان، ص 283)
زنجیربارِ
باران/ جوش جوانه بر تن نارنج. (همان، ص 307؛ نیز همان، ص 35، 36، 308 و 326)
پزشکیان
در دفتر ششم نیز بوی خوش و فراگیر معشوق را به عطر شکوفههای نارنجستان تشبیه میکند:
عطرِت
هَوُ وَرداشته، تو مِثْ باغِ نارَنجی/ تو غرقِ باهار و تَجِه، مو لاخة لُخْتُم [10] (همان،
ص 490)
درخت
بابُل که زینتی و مناسب مناطق گرم و خشک است و آن را از بلاد دیگر به
بوشهر و بندرعباس آوردهاند ( لغتنامۀ دهخدا،
ذیل بابل):
کسی
که از پسِ بابلها تو را صدا میزد... (پزشکیان 2، ص 129)
گل
کاغذی که، بهويژه، گونة صورتیرنگِ آن در جنوب ایران فراوان ديده میشود:
هنوز
روی شناشیر[11]/ برای شاخة گل کاغذی ترانه میخوانَد. (همان، ص 130)
سدر
(کُنار) که در جنوب ایران، بهویژه در اطراف کازرون، فراوان میروید ( لغتنامۀ دهخدا،
ذیل کُنار):
هر
کلامْ سنگِ بیدریغ حصاری ست/ و
هر کلام/ بهارِ سایة سدری/ آرامشی پذیرنده/ در نیمروز پویایی. (پزشکیان 2، ص 238)
سدرِ
خوشسایة خانة من!/ در تنت زندگانی مجسّم... (همان، ص 433)
در
خرداد 1350، آنگاه که شاعر از
«افقهای مسموم» و «فضاهای موذیِ» تهران بیزار میشود، به یاد دیارِ خود و جنگلهای
بلوطِ آن چنين میسرايد:
رهایم
کنید ای افقهای مسموم/ رهایم کنید ای فضاهای موذی/ که تیهوی پَربستة خستة نغمهام
را/ در آفاق بازِ تبار خود آزاد سازم/ و از شاخههای بلوط دیارم/ ز نو چوبدستی
بسازم. (همان، ص 165؛ نیز همان، ص 400)
نمونهاي
ديگر از حضور عناصر طبيعيِ جنوب ايران، در شعر پزشكيان، بابونه و قاصدک است:
مرا
به فصل دِرو/ به فصل داس/ به بوی بابونههای خشک/ و عصرهای پُر از پرواز قاصدکها
در باد/ مرا صدا بزنید. (همان، ص 209؛ نیز همان، ص513 و 264)
شقایق،
که در کازرون در فصل بهار فراوان میروید، در اشعار ابتداییِ پزشكيان، نمادی از
عشق است:
تا
گلِ سرخ شقایق ز زمین میروید/ عشق باید ورزید. (همان، ص 4)
امّا،
در پیِ فعّاليّتهای انقلابیِ پزشکیان، به نمادی از شهید بدل میشود:
ز
خون سرخ شقایق شهید دشت ببین/ سَموم ظلم سیاهی که بر بهار تو رفت (همان، ص 248)
[12]
از
ديگر عناصر طبيعيِ جنوب در شعر پزشكيان، شببوست. شاعرْ خود نيز در متنی، که پیشتر
نقل کردیم، آن را از ویژگیهای طبیعت کازرون در فصل بهار دانسته است:
و
دستهای شببو/ بچین و بر رف بگذار. (همان، ص 290؛ نیز همان، ص 150، 195 و
264)
ب) فرهنگ
عامّه
1.
امثال
كاربرد
ضربالمثل «بدی را به کوه سیاه [13] دادن»، یعنی بدیها را به ناكجا فرستادن و فراموش كردن:
تو
با هرآنچه صداقت در آستین داری/ بیا و با من بیعت کن/ و هرچه نیرنگ است/ بده به
کوه سیاه. (همان، ص 56)
در
بیت زیر نیز به «کوه سیاه» اشاره میکند:
خطاست
آنچه تو پنداشتی که در ره عشق/ دلی به سختيِ کوه سیاه میخواهم (همان، ص 123)
همچنین،
شعرِ «من خوب نیستم/ خوبان شهرِ من/ در حملة سیاه سال وبایی/ مُردند» (همان، ص 325-326)
میتواند اشارهاي باشد به ضربالمثل جنوبیِ «اگر خوب بود، سال وبایی مرده بود» یا
ضربالمثل كازرونيِ «سی [= برای] سال وبایی خوبه». [14]
در
دفتر ششم، كه سرودههاي محلّيِ شاعر را در بر دارد، نيز ضربالمثلهای کازرونی از اين قرارند:
«مو آرد خودم بِختم و آربیزم اوختم» [15] (همان، ص 490)، «آدم باهاندة بیبالن»
[16]
(همان، ص 506)، «رفتن زکیخانی» [17] (همانجا) و «دسّش اَ غوره نمرسه تو فکر
مویزن». [18]
(همان، ص 510)
2.
واژهها و اصطلاحات بومی
واژهها
و اصطلاحات بومي در شعر پزشكيان از اين قرار است: «پسین» و «پسینگاه» که در کازرون
هنوز هم پُرکاربرد است (همان، ص 143،
209، 283 و 336)، «لوش» [19] (همان، ص 325)، «پاپره» [20] (همان،
ص 328)، «کُرّه انداختن سال» [21] (همان،
ص 337)، «چاتمه» [22] (همان، ص 338)، «دال» [23] (همان،
ص 164، 240 و 472)، «خَنج» [24] (همان، ص 433) و «ناوی» [25] (همان،
ص 130). شعر «مرگ شیرعلی مردون»
( همان، ص 400-402) نيز،
همچون شعر «ای ابرهای عالم» در دفتر چهارم ( همان، ص 335-340) که
محیطی عشایری دارد، در فضایی بختیاری سروده شده و دارای چند واژة محلّی است: «پِشِنْگه»،
[26] «رِکّه»،
[27] «کُچّه»،
[28] «رُمبید»
[29] و
«بیعروس». [30]
البتّه،
برخی واژههای ذکرشده در عناصر طبیعی (مانند پنگ، تشباد، کبکاب، بوی خرما و...) نيز
خاصّ جنوب ایران است. دفتر ششم اشعار پزشکیان هم، که به لهجة کازرونی سروده شده،
سرشار از واژههای بومی است و، البتّه، بررسی و ذکر معادل تمامیِ آنها فرصت دیگری
میطلبد. [31]
3.
آداب و رسوم
«چودُهل»
(رقص و چوببازيِ مردم جنوب) در شعر «رقص طاووس» ( همان، ص 353-357) بهخوبی
به تصویر کشیده شده است. به بازيِ سنّتیِ «سورورو سمبورورو» [32] ( همان، ص 480) نیز در
دفتر ششم اشاره شده است. «کِل زدن»
هم از آداب مردم جنوب در شادیهاست:
کشتیها
را/ که سوت میکشند/ گویی/ کل میزنند/ در جشن بارگیران. (همان، ص 388)
4. ابزارهای
زندگی
واژههایی
چون «چاتمه» [33] (همان، ص 338)، «چودهل» [34] (همان، ص 354)، «شناشیر»
[35]
(همان، ص 130)، «کُچّه» [36] (همان، ص 401)، «کُردک» [37] (همان،
ص 163)، «گلوبند»:
خدای
را/ تو از بهار گلوبندی داری... (همان، ص 246، نیز همان، ص 255)
«زارِ پوزپُر» [38] (همان، ص 62)، «سِنج» و «دَمّام» (همان، ص 90-91)،
«داس» (همان، ص 209)، «افشان» [39] (همان، ص 116)، «کوره» [40] (همان،
ص 494)، «کُرده» [41] (همان، ص 518) و «هِرِه» [42] (همان،
ص 480) مربوط به ابزار پیشهها، اشیاي مورد استفادة مردم، اصطلاحات کشاورزی و
زندگيِ روستایی در خطّة جنوب است که پزشکیان بهخوبی در اشعارِ خود از آنها بهره
برده است.
پ)
اماکن جغرافیایی و نکات تاریخی مربوط به جنوب
در
شعر پزشكيان، درّة بیدمشک [43] ( همان، ص 336)، محلاّت
کازرون (بالا، پایین، چابی) ( همان، ص 494) و کوه دنا
(در استان کهگیلویه و بویراحمد امروزی) نمادی است برای مقاومت:
و
ایستادهایم/ اینک/ چون سنگپوزههای لخت دنا/ رو در روی
تماميِ کولاکها. (همان، ص 412)
و،
همچنین، نموداری از تبار و آزادی:
مرا
از تبارم گرفتند/ مرا از فضاهای بازم.../ من آوازهخوان بودم آخر/ و آوازهام در
فضاهای باز دنا/ مثل پرواز یک دال/ قیقاج میبست. (همان، ص 164)
از بین رفتن
عروس زیبای ترک (سارا) در سیلاب ( همان، ص 337)، داستان
مرگ علیمردانخان بختیاری ( همان،
ص 400-402)، رفتن زکیخان زند به جنگ ( همان،
ص 506) ـکه پیشتر در بخش امثال بدان پرداختیمـ و نيز وقایع طبیعی و جزئیتری
چون باران آمدن در اواخر تابستان
در کازرون ( همان، ص 327) و... نمونههایی
از بازتاب مسائل تاریخيـجغرافیایيِ جنوب در اشعار پزشکیان به شمار میرود. (منتشر شده توسط پایگاه جامع خبری – تحلیلی کازرون
نما)
شدّت
و ضعف رنگ بومی در اشعار پزشکیان
در مجموع، مرور اجماليِ شش دفتر پزشكيان نيز نشان ميدهد مکان
زندگيِ شاعر، بهویژه شهرهای کازرون و بوشهر و تهران، و همچنین افزایش آگاهيِ او
در زمینة ادبیّات و حوادث زمان در ميزان رنگ بوميِ اشعار وی تأثیرگذار بوده است؛
به تعبيري، وقتي او در تهران شعر
میسروده، عناصر جنوبيِ کمتری در اشعارش انعکاس یافته (مگر اینکه به یاد زادگاهِ خود شعری سروده باشد) امّا، در بوشهر،
بیشتر به محیط دریایی توجّه داشته و، در کازرون، تحت تأثیر طبیعت این شهر بوده
است. تحصیل بیشتر ادبیّات در تهران و، همچنین، وقوع برخي حوادث زمانه بهویژه
انقلاب نیز در سیر شاعریِ پزشکیان و سرودههاي او تأثیر فراوانی نهاده است. در
جدول ذيل، بسامد عناصر بومي در دفترهای مختلف شعر پزشكيان در مقایسه با یکدیگر نشان
داده شده است:
دفتر |
فاصلة زمانی و مکان سرایش اشعار |
رنگ بومی اشعار |
اوّل |
خرداد 1347 تا مرداد 1349 - کازرون، بوشهر و تهران (البتّه دو شعر از این دفتر در
مشهد و روستای دهباشی بوشهر سروده شده) |
در غزليّات و دوبیتيهاي
این دفتر بهندرت میتوان تأثیری از اقلیم شاعر يافت، امّا در اشعار نیمایی،
بسامد عناصر اقلیمی جنوب بالاست. البتّه در اشعار پایانيِ دفتر اوّل،
به نسبتِ سرودههای آغازین، کمتر میتوان از زادگاه و منطقة زندگی شاعر
اثری يافت. پزشکیان را باید شاعری طبیعتگرا دانست. در مجموع، رنگ بومیِ شعرهای
«پیوند»، «دلتنگی»، «بازگشت»، «فضای خالی»، «خسته»، «اجاق خاموش»، «هجرت»،
«سفر»، «روستا»، «بیعت»، «تصویر» دوم، «که عاشقانه بخوانیم و بگذریم از شب»،
«مثل دو آهوی تنها»، «وسوسه» و «مرثیه» پُررنگتر است. |
دوّم |
آذر 1349 تا مرداد 1351 - تهران و کازرون |
در اشعار دفتر دوم، همچون
اشعار پایانيِ دفتر اوّل و در مقایسه با نیمة نخستِ آن، فضا و ویژگیهای اقلیم
جنوب کمتر مشاهده میشود. البتّه توجّه به طبیعت همچنان جلوهگر است و مظاهرِ آن
از مهمترین و پُربسامدترین واژگان اشعار پزشکیان به شمار میآید.
با این حال، برخی اشعار دفتر دوم مُهری جنوبی دارند؛ از جمله:
«دوباره»، «بیتو من پرسشی بیجوابم»، «مرا صدا بزنید»، «از نو»، «ساحل»،
«طرح» و «تصویری از تو بود». |
سوّم |
دي 1348 تا شهریور 1352 – تهران |
دفتر سوم کمتر از دفترهای
پیشین (و همچنین پسين) بومی است و این را باید به دلیل اقامت شاعر در تهران
دانست. تنها در اشعار «اعتراف»، «قُرُق»، «شور تمام شیدایان» و «در چارباد
دلهره» ویژگیهای بسیار کمرنگی از زادگاه شاعر دیده میشود. |
چهارم |
دی 1351 تا آبان 1355- تهران و کازرون |
در اشعار آغازين دفتر
چهارم کمتر میتوان نشانی از عناصر اقلیميِ جنوب يافت؛ این اشعار اغلب رنگوبویی
سیاسی یا تغزّلی دارند و در تهران سروده شدهاند. شهید، خون و رنگ سرخ هم
(علاوه بر آفتاب) در این سرودهها مکرّر دیده میشود و نشان از ایدئولوژيِ
جدید شاعر و همراهیاش در مبارزات انقلابيِ مردم دارد. این عناصر در دفتر پنجم نیز
تداوم مییابد. در دفتر چهارم، عناصر طبیعت همچنان پُرتکرار است. در شعرهایی
همچون «رباعيِ» نخست، «اینجا کجاست»، «با کاروان ابریشم»، «چراغان»، «باران»،
«میر عشق»، «یارانم»، دو دوبیتيِ نخستِ «غمانه»، «صبح»، «نارنجی»، «امسال»، «ای
ابرهای عالم» و «رقص طاووس» ویژگیهای اقلیمی جنوب بیشتر دیده میشود. |
پنجم |
بهجز شعر پایانی ـ مورّخ
22 خرداد 1358 در کازرون ـ
تاریخ و محلّ سروده شدن ديگر اشعار مشخّص نیست؛ البتّه در این ایّام اغلب
در کازرون میزیسته. |
در دفتر پنجم، همچون
دفترهای پیشین، تأثیر اقلیم زندگيِ شاعر و عناصر طبیعت دیده میشود؛ هرچند
به نسبتِ دفترهای پیشین ـ جز دفتر سومـ کمرنگتر است، زیرا شاعر در
دفتر پنجم بیشتر به سرودههای وطنی و انقلابی میپردازد. در شعرهاي «مرگ ناطور»،
«مرگ شیرعلیمردون»، «ستارهبازی و حسرت»، «ایمان به فردا»، «خانه» و
«جنوبی»، نشانهها و تأثیراتی از اقلیم جنوب ميتوان يافت.
با این حال، نمودهایی از طبیعت غیرجنوبی هم دیده میشود. ؛
از جمله: «برف و بوران» (همان، ص 380)، «گل یخ» (همان،
ص 393)، «کومه» (همان، ص 397) و «چلپاسه» (همان، ص 410).
|
ششم |
احتمالاً میان 1349-1358 در کازرون و تهران
|
مضمون این غزليّات بیشتر
عاشقانه يا زبان حال شاعر است. این اشعار هم از نظر شناختِ گویش کازرونی و
فرهنگ مردم کازرون اهمّیّت فراوان دارد و هم در شناخت کلّیِ منظومة فکریِ
پزشکیان مؤثّر خواهد بود. در دفتر ششم، حتّی تشبیهاتْ برگرفته از محیطهای
روستایی یا بومی است؛ مثلاً، پزشکیان از مردم کازرون میخواهد مثل خروس قوز
نشوند و به چشم یکدیگر ننگرند (همان، ص 493) و يا در حیاط خانه نخوابند؛
زیرا قرار است باران ببارد (همان، ص 501). «غزل ششِ» این دفتر، که شاعر در
آن همشهریانِ خود را به اتّحاد دعوت میکند، تعلّق خاطرِ او را به شهرِ خود بهخوبی
نشان میدهد. مسلّماً رنگ بومی در این اشعار به اوج خود رسیده است. |
نتیجه
اشعار
محسن پزشکیان روند خاصّی را دنبال میکنند. اشعار تقریباً به ترتیب تاریخی چیده شدهاند و محیطهای
گوناگون زندگیِ شاعر، تغییر تفكّرات و بالاتر رفتن دانش ادبیِ او را نشان میدهند.
در اشعاری که پزشکیان در کازرون یا بوشهر سروده است، رنگ بومی بهوضوح دیده میشود
و در شكلهاي گوناگون نمود دارد: لغات و اصطلاحات محلّی، تصاویر مربوط به طبیعت
جنوب، انعکاس باورها و شیوة زندگی و... . اشعارِ روستایی و عشایريِ او نیز متأثر
از آن محیطهاست.
در
اشعار پزشكيان، دو درخت نارنج و نخل، که در کازرون و بوشهر فراوان ميرويد، بسيار
دیده میشود؛ همچنین است درختان بلوط و سدر و... . در مجموع، در شعرِ او، عناصر گوناگون
طبیعت جایگاه ويژهای دارند؛ بهويژه آفتاب که نمودی است از طبیعت جنوب.
دفترهاي
اوّل تا پنجم پزشکیان عمدتاً دربردارندة اشعاری است در قالب نیمایی و بعضاً
غزليّاتی سنّتیتر، با موضوعاتی شخصی و اجتماعی. با این حال،
به دلیلِ مقارن شدن اشعار پايانیِ دفتر پنجم با وقوع انقلاب
اسلامی، این سرودهها حالوهوایی انقلابی دارند. در غزليّات پزشكيان، طبعاً، به دلیل وجود مضامین رایج در این قالب
شعری، بهندرت میتوان تأثیری از اقلیم شاعر یافت.
پی نوشت:
[1].به نقل از دکتر
محمّد تمدّن، دوست صمیميِ آن سالهایِ پزشکیان. در سالشمارِ مندرج در آغاز شش دفتر، زمان دستگیريِ شاعر
اردیبهشت 1352 ذکر شده است. در اینجا، از دکتر تمدّن، که این مقاله را پیش از چاپ
خواند و نکاتی را متذکّر شد، تشکّر میکنم.
[2].جاشو: ناویار،
ملاّح، کسی که در کشتی کار میکند.
[3].مثلاً، این
دوبیتيِ فایز را: «مرا تن زورق است و ناخدا دل/ در این زورق بُوَد فرمانروا دل/
بَرَد فایز به ساحل یا شود غرق/ ندانم میبَرَد ما را کجا دل» (فایز دشتی،
ص 180)؛ نيز: «غراب عشق اندر بندرِ دل/ عَلَم زد بهر فتح کشورِ دل/ از این
فوج عرب غم ـ فایز!ـ آخر/ خدا داند چه آرد بر سر دل». (همانجا)
[4].در صفحات 27،
38، 57، 71، 129، 130، 138-141، 154، 169، 306، 325، و 442 ششدفتر پزشکیان
نيز به دریا، مرغان دریایی، ساحل، ماهی، فانوس و ديگر متعلّقاتِ آن اشاره شده است.
]5[.DeBode, Clement Augustus
[6]. پنگ: خوشة
خرما.
[7]. نوعی خرما.
[8]. گرده خرمای
نر که برای لقاح استفاده میشود.
[9]. در صفحات 73، 78،
289، 304، 311، 328، 348 و 434 آن كتاب نیز از نخل، نخلستان و واژههای مرتبط دیگر
یاد شده است.
[10]. عطرت در هوا
منتشر شده است. تو، همچون باغ نارنج، پُر از شکوفه و جوانهای امّا من به شاخهای
بیبرگ میمانم
[11].در جنوب، بالكنهاي
چوبي را گويند.
[12].براي آگاهي از ديگر
نمونههاي كاربرد «شقايق» در شعر محسن پزشكيان پزشكيان 2، ص 150، 158، 160، 197،
199، 204، 260، 278، 280، 284، 299، 354، 356، 451.
[13]. در ایران، چند
کوه چنين نامي دارد؛ از جمله: کوهی در کهگیلویه و، همچنین، ارسنجان فارس. در هر حال،
به نظر میرسد در این مثل به کوه خاصّی اشاره نمیشود.
[14]. با تشکّر از
پژوهشگر ارجمند، آقاي عمادالدّین شیخالحکمایی، براي تذکّر این نکته. اصولاً، سال
وبایی به سالی اطلاق میشده که، در آن، شمار زیادی از مردم به سبب ابتلا به وبا جان میسپردند. بنا
بر گزارش فارسنامه ( فسايي، ج 1، ص 285،
511 و 722)، بر اثر این بیماری و
قحطی و سرما، تنها در شیراز به سال 698 ق
چندین هزار نفر و به سال 1142 ق نزدیک به سیهزار نفر هلاک شدند. به
سال 1237 ق نیز وبای عام از چین
و هندوستان به ایران رسید و، در طیّ پنج یا شش روز، تنها در شیراز، ششهزار
نفر درگذشتند.
[15]. من آردِ خود را الک (غربال) کرده و الکِ خود را
هم آویختهام (کارِ خود را انجام داده و دست از کار کشیدهام).
[16]. آدم پرندة
بیبال است (همچون پرنده میتواند به جايی دیگر رود).
[17]. رفتنی همچون رفتن
زکیخان (برادر مادريِ کریمخان زند). بعد از کریمخان، علیمردانخان اصفهان را
متصرّف شد و بر ضدّ زکیخان، که در شیراز ادّعای سلطنت داشت، قیام کرد. زکیخان،
که مردی بیرحم و خونریز بود، در شیراز جارچی راه انداخت که تمام مردان باید
اسلحه بردارند و به او ملحق شوند، وگرنه مؤاخذه خواهند شد. مردم متوحّش شدند و آنهایی
که نمیتوانستند خانه و کسبوکارِ خود را رها کنند و به جنگ روند، نگران بودند.
زکیخان با عدّهای به ایزدخواست وارد شد امّا او را در آنجا، به سبب بیرحمیاش با مردم، کشتند و از
آن تاریخ ضربالمثل «زکیخان با پانصد سوار رفت و برنگشت» دلالت دارد بر اینکه همة
امیال و آرزوها برآورده نمیشود. ( بهروزی، ص 323)
[18]. دستش به غوره نمیرسد،
ولی در فکر مویز است (به چیز کمارزشتر دسترسی ندارد، امّا در فکر چیز ارزشمندتر
است).
[19]. هجوم. واژه «لوش»
در بومیسرودههای شاعر ( پزشکیان 2، ص 480)
نیز آمده است.
[20]. حرکت پای
مرغان
[21]. وقتي در
آغاز سال بارانهاي سخت و مداوم همراه با رعدوبرق بيايد، ميگويند سال كرّه مياندازد،
يعني سقط جنين ميكند و بعد از آن بيبارانيِ طولاني خواهد بود.
[22]. وسیلهای
برای بافتن گلیم
[23]. نوعی کرکس و
لاشخور ( بهروزی، ص 259).
واژة «دال» را شعرای قدیم فارسی، از جمله
ناصرخسرو، نيز استفاده کردهاند ( لغتنامۀ دهخدا، ذیل دال). مشابه
تصویر ذکرشده برای «دال» را پزشکیان در شعر «نارنجی» ( ص 325) برای
«کرکس» نيز آورده است.
[24]. ناخن و
چنگال (بهروزی، ص 251).
[25]. سرباز نیروی
دریایی (در اصل، واژهای انگلیسی)
[26]. قطرات ریز
آب
[27]. رگبار گلوله
باریدن
[28]. سنگر
[29]. خراب شد.
[30]. بیبیعروس،
نوعروسِ شيرعلي مردون (از سرداران ايل بختياري).
[31]. مقالة دیگری از
نگارندة این سطور با عنوان «بومیسرودههای محسن پزشکیان» در همایش ملّی ایرانشناسی
دانشگاه آیتالله حائری میبد (اردیبهشت 1394) به صورت شفاهی ارائه شد. امید است که
این مقاله بهزودی در مجموعهمقالات این همایش به طبع برسد.
[32]. واژهای بدون معنا که در بازیای به همین نام گفته میشده است. ( حاتمی،
ص 17-18)
[33]. دو چوب که از آن
برای بافتن جاجیم یا گلیم استفاده میکنند.
[34]. چوبی که با
آن دهل را به صدا درمیآورند.
[35]. بالکن چوبی
[36]. سنگر
[37]. لباسی از نمد که
چوپانها در زمستان میپوشند.
[38]. نوعی تفنگ سرپُر
قدیمی
[39]. وسیلهای
شبیه چنگال که با آن خرمن کوبیدهشده را باد میدهند تا گندم از کاه جدا شود.
[40].ظرف سفالین
مخصوص آب خوردن ماکیان
[41]. قطعهزمینی
است که کنارههای آن را بلند کرده باشند و در میان آن زراعت کنند.
[42]. کندوی سفالی
یا گِلی مخصوص نگهداريِ زنبور عسل
[43]. منطقهای در
شمال شهر کازرون که هنوز هم
عشایر در آن حوالی اطراق میکنند.
منابع:
بهروزی، علینقی، واژهها و مثلهای
شیرازی و کازرونی، ادارة کلّ فرهنگ و هنر فارس، شیراز 1348.
پزشکیان (1)، محسن، سنّتهای
کازرون، به کوشش سيّدهفرزانه
پناهی، زرّینه، شیراز 1391.
ـــــ (2)، شش دفتر، به کوشش عمادالدّين شیخالحکمایی و سيّدعلی میرافضلی، فرهنگستان
زبان و ادب فارسی و نشر کازرونیّه، تهران 1390.
ـــــ (3)، قصّههای مردم کازرون،
به کوشش عبدالنّبی سلامی، نشر کازرونیّه،
تهران 1383.
تاجدّینی، محمّدرضا، «منوچهر آتشی:
نیمای جنوب»، حافظ، ش 22، دی 1384، ص 48-49.
جعفری (قنواتي)، محمّد، «در قلمرو
ادبیّات اقلیمی»، کتاب ماه ادبیّات و فلسفه، ش 65 و 66، اسفند 1381
و فروردين 1382، ص 140-145.
حاتمی، حسن، بازیهای محلّيِ
کازرون، سروش، تهران 1377.
دستغیب، عبدالعلی، «منوچهر آتشی و
اشعارش»، نامة فرهنگستان، ش 36، زمستان 1386، ص 159-171.
دوبد، کلمنت اوگاستس، سفرنامة
لرستان و خوزستان، ترجمة محمّدحسین آریا، علمی و فرهنگی،
چاپ دوم، تهران 1384.
سنگری، محمّدرضا، «نیما شاعر طبیعت و
جامعه»، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، ش 31، زمستان 1371، ص 14-21.
شفیعی کدکنی، محمّدرضا، صور خیال
در شعر فارسی، آگاه، چاپ سیزدهم، تهران 1388.
فایز دشتی، محمّدعلي، ترانههای
فایز، به کوشش عبدالمجید
زنگویی، ققنوس، چاپ سوم، تهران 1367.
فرجی، فرشید، «نیما و طبیعتگرایی»، شعر،
ش 44، پاییز 1384، ص 50-53.
فسایی، میرزاحسن حسینی، فارسنامۀ
ناصری، به تصحیح و تحشیۀ منصور رستگار فسایی، امیرکبیر، چاپ چهارم، تهران
1388.
کسمایی، الهه، «دریا در شعر شاعران
جنوب»، گلچرخ، ش 19، اردیبهشت 1377، ص 39-42.
لغتنامۀ دهخدا،
دانشگاه تهران، چاپ دوم، تهران 1377.
مظفّریان، منوچهر، «یادی از مرحوم
محسن پزشکیان: معلّم، شاعر و هنرمند کازرونی»، رشد معلّم، ش 103، مهر
1373، ص 78-80.
مظلومزاده، محمّدمهدی، «تو دَسُّم
حاصل دنیا نَمُنده غیر دلخونی»، شعر، ش 21، پاییز 1376، ص 189-191.
نوری، علی و علی قرهخانی، «تشبیهات
اقلیمی در داستانهای شمال و جنوب ایران»، پژوهشنامة زبان و ادب
فارسی (گوهر گویا)، ش 20، زمستان 1390، ص 175-196.
برای دانلود فایل PDF (خلاصه شده) این مقاله میتوانید (اینجا) را کلیک کنید.