|
شاید
برای من هیچ تفاوتی نکند که سوریه کجاست و دمشق را چه می شود و بشار کیست و کجا باید برود و حلب چه رنگ است و خان طومان در
چه وضعی! اما حرم حضرت زینب (س) همه چیز ماست و مدافعانش، همه کس ما هستند و حریمش
باید امن باشد.
قاسم
سلیمانی سردار ایران است و کوروش و داریوش و شاپور و ناصردیوان امروز ماست.
مدافعان
حرم، باکری و جهان آرا و سبزواریفرد و باقری ها
و شهبازیفرد و توفیقی هایند که باعث *مسرور* شدن ما هستند.
درست
است که فاصله ی مکانی کازرون با سوریه طولانیست، اما برای من خیلی مهم است که در آرامش
و امنیت به سر ببرم و در بیداری ام سرافرازی وطنم را ببینم و در بسترم، خواب، پر از
شکوفایی میهنم باشد، چون آنان جان نثاران خاک
کشورم هستند و پاسداران خون برادران و
فرزندان شهید شهرم و حافظ امنیت مان.
برای
من خیلی مهم است که فرزندانم با خیالی آسوده و به دور از دلهره ی چشم داشت دشمن به
مرز های مغزی و آبی و خاکی و آسمانی کشورم به تحصیل بپردازند.
برای
من پر اهمیت است که روز ها را سپری کنم بدون داشتن دغدغه ی نظر بدخواهان به خاک و ناموس مملکتم.
پس
عشق می ورزم به مدافعان حریم حرم و سر تعظیم فرود می آورم به پیشگاه رزمندگان وطنم
و به خود می بالم که سرداران وطن پرستی را
دارم که با همت آن ها *خرمشهر آزاد شد*، و اشک شوق بر گونه ام می نشیند وقتی که زمزمه
ی نوای *ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته / خون
پاکانت پر ثمر گشته* را می شنوم.
و دست
دعا بر می دارم بر آسمان مهربانی اش برای موفقیت
سرداران سرافراز میهنم و آرزو می کنم پیروزی سربازان و جان بر کفان کشورم و زنده نگه
می دارم یاد شهیدان مملکتم.
بهادر
ریاضی
خرداد
ماه95
کازرون
رفیق ای کاش روزی فرامیرسد که حرفها کمی بعمل نزدیک میشد .ای کاش ریا وریاکاری مثل بعثی ها به درک واصل میشدن ای کاش رانت ورانت خواری وتهدید وتطمیع ها مانند داعشیون نادان به زباله دان تاریخ متصل میشد.
بی بی زینب را قسم میدیم که بساط رنگ وریا را جمع کند انشااله
بهادر عزیز سپاس
از شهدا میهن گفتن ونوشتن حق است و وظیفه ی همه ی ما اما اینکه وطن را کجا بدانی و چه کسانی را سردار بزرگی هم ردیف کورش و داریوش بزرگ نشان از دستپاچگی شما در نوشتار است . من با توجه به شناختی که از حضرتعالی دارم و با عنایت به سخنان دوستانه و درگوشی بسیاری که با شما داشته ام این شکل نوشتن را از سوی شما بسیار بعید و دور از ذهن و نشانه ی نوعی تغییر ماهییت صد در صدی در افکار واندیشه هایتان می دانم . .تغییری که مطمئنا بازخورد بدی در نزد افکار عمومی و دوستان شما نسبت به شما خواهد داشت .
پیشنهاد می کنم قلم تان را همیشه در راه حق وحقیقت بکار بندید.
هرکسی از ظن خود شد یار من / ...
حضرت عالی بفرمایید که نظرتان در ارتباط با شهداء و مدافعان حرم چیست؟!
ضمناً نظرتان در باره ی سردار سلیمانی چیست؟!
آیا دفاع از ارزش های میهن یا اعتقاد به جان نثار بودن رزمندگان و ایثار و دلاوری آنان و این که با همت شان خرمشهر آزاد شد غیر از حق و حقیقت است و خواهشمندم نظرتان را در ارتباط با این موضوع بنویسید؟
حنماً جناب عالی جبهه نرفته اید یا مثل بنده سعادت 4 ماه خدمت در زمان جنگ در گردان پدافند نداشته اید و شاید مثل من نزدیک ترین دوست تان چون حسین سبزه واریفرد و هم کلاسی تان چون صفدر شهبازیفرد و پسر مستأجران چون پیمان توفیقی شهید نشده است و شاید اعتقادی به شهادت ندارید
لطفا نظر خودتان را قبل از این که به بنده و اعتقاداتم حمله کنید راجع به شهادت و دفاع مقدس و جنگ و جبهه و آزادسازی خرمشهر و سرداران جنگ بنویسید البته صادقانه و بدون دستپاچگی
لطفا دیدگاه خودتان را با نام و نام خانوادگی راجع به سوریه و مدافعان حرم بنویسید تا افکار عمومی با نطریات و عقاید شما آشنا شوند.
حضرت عالی به جای انتقاد از شخص بنده و مرام و مسلکم که عوض شده و ماهیتم که فرق کرده و این که افکار عمومی راجع به بنده چه خواهند گفت نظرتان را در مورد مطلب بنویسید که با کدام قسمت از مطلب مشکل دارید و کجای آن به چه کسی یا به چه شخصی بی احترامی شده است
آیا اگر کوروش داریوش و شاپور و ناصردیوان هم الان زنده بودند از مرزهای وطن دفاع نمی کردند و آیا اگر تشخیص می دادند که برای دفاع از وطن بایستی به مرزهای دور دست توجه نیز نمود؟!
شما دوست دیرینه ی بنده نیستید چون اگر این گونه بود خبر داشتید که از سال ها دور یعنی در حدود 20 سال پیش تر برای شهدا و جانبازان و رزمندگان شعر گفته ام و مقاله نوشنه ام و بسیاری از اشعار بنده بر سنگ قبر برخی از شهدا با افتخار برای من حک شده است
چه ماهیتی را عوض کرده ام
لطفا بگویید که حق و جقیقت در این خصوص چیست تا قلم را در آن راه به کار بگیرم
شاید به قول شما این گونه مطلب نوشتن و از رزمندگان و شهداء گفتن و از سردار ملی نوشتن حق و حقیقت نیست
شاید هم به قول شما ماهیتم را عوض کرده ام و قرار است پست و مقام و منصبی بگیرم
اما فکر می کنم یک دوست دیرین با این پیامی که گذاشت به دوست دیرین خود چفا کرده باشد
در پایان شاید هم درست فرموده باشید که جو گیر شده ام ولی همین افکار عمومی می دانند که ارادت خاصی به شهداء و خصوصاً جانبازان دارم و این ارادت تا زنده ام برجاست و در شعرهایم نیز اینچنین
سروده ای در سال 1374 برای جانبازان
فریاد چوب زیر بغل نه از درد است و نه حسرت نداشتن پا
بل از بودن است و نبودن یار
که عطرآگین کردفضای کافوری مقبره اشان را
پوستر رفت نشان را به دیوار ریا زده ایم و تکیه بر صندلی نرم تنبلی
که این نه آن است که باید و آن باید که شاید
و آنان که رفتند حسینی بودند و ما نه زینیبی ایم!!!
الطفا اگر در خصوص این شعر هم نسبت به ماهیت بنده که نغییر کرده یا نه اعتراضی دارید بفرمایید
در پایان به صورت درگوشی عرض می کنم که دوست دیرینه اگر بنده درگوشی و محرمانه چیزی به شما گفته ام رسم دوستی آن هم دیرینه اش نیست که افشایمان کنی و در افکار عمومی زشت و خراب مان کنی تا دیگر به بنده رای ندهند و مسؤرلیتی در شهرستان به من واگذار نکنند و جواب سلام مان را نگویند
و کاش در خصوصی بنده و یا درگوشی این تذکر را می دادی که شایسته ی یک انسان خوب و مسلمان این رفتار است.
و با ارادت به شما دوست دیرین این شعر از سعدی علیه رحمه تقدیم می کنم
از دست دوست هر چه ستاني شکر بود
وز دست غير دوست تبرزد تبر بود
شرط وفاست آن که چو شمشير برکشد
يار عزيز جان عزيزش سپر بود
يا رب هلاک من مکن الا به دست دوست
تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود
گر جان دهي و گر سر بيچارگي نهي
در پاي دوست هر چه کني مختصر بود
ما سر نهادهايم تو داني و تيغ و تاج
تيغي که ماه روي زند تاج سر بود
مشتاق را که سر برود در وفاي يار
آن روز روز دولت و روز ظفر بود
ما ترک جان از اول اين کار گفتهايم
آن را که جان عزيز بود در خطر بود
آن کز بلا بترسد و از قتل غم خورد
او عاقلست و شيوه مجنون دگر بود
با نيم پختگان نتوان گفت سوز عشق
خام از عذاب سوختگان بيخبر بود
جانا دل شکسته سعدي نگاه دار
داني که آه سوختگان را اثر بود
لازم بشود می روم
هرچند سعادت زیارت حضرت زینب(س) را با مرحوم مادرم داشته ام
و در جوار شما ناشناس عزیز اگر دستور بفرمایید راهی می شوم
اميدوارم همگي در آنچه مي گوييم صادق باشيم .
وگرنه که ما همه خاک پای زینبیم .