|
نردباني
به دور از من
در تصوّري بويناك
پاي ميفشرد
در پس ديوار بلند
دختري آه ميكشد
***
تا وراي اين عبوس سر كشيده
طولي است
به بلندي مرگ
به سماجت شب
***
در پس ديوار بلند
باغي گُر گرفته است
دختري تمام حوصلهاش را
به باد ميدهد
و من
التهاب دستانم را
با ناخن خاليترين لحظهها
تسكين ميدهم
***
ظلمت سربين را
سلامي دوباره بايد داد
و به خاره بايد انديشيد
و حلقهاي را از زنجير
تجربه بايد كرد
***
سر آن دارم
كه خواب هزاران نقب را بر آشوبم
تا از تو
دريچهاي
به سوي شهر خوشبختي
بسازم
آذر 45