|
حســن
حاتمی دوســت خوبی بود. دوست می داشــت کارهای جدیدش را برای
چــاپ، یا اگر نــه، خواندن برای من بفرســتد. هر چه را که میشد چاپ می کردیم و
بقیه را در یک پوشــه نگه میداشــتم. با سانسور میانه ای نداشت. در
جــواب مــن که می گفتــم روزنامه نمی تواند بعضی جملات یا ســطرها را چاپ کند
تعجــب می کرد و به گونه ای رفتار می نمود کــه انگاری این منم که دارم کارهای او
را پس می زنم. ولی باز تا شعر جدیدی می گفت، پست می کرد.
شــعر
«ســرود مردی که به خلیج پیوســت» را هفت – هشت سال پیش در همیــن روزنامــه چاپ
کــردم، نام اولین و آخرین کتاب شــعر او بود. فکر میکنم برای چاپ دومین کتاب شعرش
از تیغ سانســور می ترســید. باشــد که بازماندگانش همت کنند و کتاب اشعار او را
چاپ کنند.
زنده
یادان ســیمین دانشور و جلال هــرگاه کــه گذرشــان بــه کازرون می افتــاد جز
منزل او جــای دیگری را نمی شناختند.
پس
از انقلاب خانه نشــین شــد و همت خــود را به جمــع آوری فرهنگ مردم کازرون به
ظهور رســاند. شــاید تا ده کتاب هم برســد. هــر چه را که چاپ می کرد برایم می فرســتاد.
با آثار او بود که شــاعران آن خطه را شناختم و با آداب و رســوم و گویش کازرون و
ساختار دستوری آن آشنا شدم و همراه کــودکان و نوجوانان آنجــا بازی هایی کردم.
بازی هایی که شــادروان «حسن حاتمی» در کتــاب «بازی های محلی کازرون» ثبت و ضبط
کرده بود.
دبیر
بازنشسته آموزش و پرورش بود. از دانشــگاه اصفهان درجه ی
لیسانس خود را در رشته ی زبان و ادبیات فارسی گرفته بود.
مســأله
ای کــه بــا فروتنــی بدان می پرداخت ســرودن شعر «گنجشکک اشی مشــی» بود که ریشه
در فولکلور فارس داشــت. ایــن شــعر در ابتدای فیلــم «گوزنها»ی کیمیایی توســط
خواننــده ای خوش صــدا بــا بهترین حالت خوانده می شــد اما متأسفانه هیچ کجــا
نامی از ســراینده آن که حســن حاتمی باشد در میان نبود.
فیلم
مستندی از او دارم. کوتاه، حدود20 دقیقه ای می شــود و در آن
حکایت سرودن شعر «گنجشکک اشی مشی» و بی مهری هایی که نســبت به او شده
اســت را باز می گوید. سند مهمی است برای کسانی که دل شاعر یا نویسنده ای را می کشــنند!!
گنجشکک اشی مشی، افتاد در حوض نقاشی!
یــادش
گرامی، ما اینجا از شــعری یاد می کنیم که از کتاب «در روشــنای صبح» به کوشــش
منصور اوجی چاپ شده است.
»در
جاده پنجم»
در
جاده پنجم
مرگ
آواز
خاکستری
می
خواند
و
باد
زخمدار
و لنگ
بر
فراز پل
درنگ
می کند
تا
زمزمه
رود را
در
انحنای شب
گوش
فرا دهد
در
جاده پنجم
خطوط
موازی سیاه و سفید
شیب
تند زمان را
نشان
می دهد
در
جاده پنجم
پل
از دلتنگی
فرو
می ریزد
و
باد
سرگردان
و عبوس
پای
میکشد
در جاده پنجم 1364