هفته ای که گذشت را از هر زاویه ای که نگاه می کنم، برای
کازرون عزیز هفته ای تلخ و سخت و دردناک به حساب باید آورد. شاید دردناک تر از همه،
از کف رفتن سه تن از فرزندان برومند دیارمان در کنار دیگر سربازان جان برکف ایران
زمین در سانحه تلخ و تاسف بار سقوط مینی بوس به دره ای در نزدیکی نی ریز بود.
حادثه ی تلخی که واکنش های احساسی و خودجوشی را در بین مردم با فرهنگ کشورمان به
دنبال داشت و زیباترین جلوه ی آن، در افروختن شمع هایی به یاد این سربازان دلاور
میهن نمود پیدا کرد.
از این حادثه که بگذریم، قطع سه درخت کهنسال سرو و نخل و
کنار، که توسط بالاترین مرجع حفظ و توسعه فضای سبز درون شهری، یعنی شهرداری، آنهم
به بهانه تعریض یک خیابان و علی رغم مخالفت ها ی افکار عمومی صورت پذیرفت، نکته
تاسف برانگیز دیگری بود که درجای خود باید بدان پرداخته شود؛ تا از این پس شاهد آن
نباشیم که درختان کهنسال و با ارزش معابر شهرمان که می بایست به عنوان هویت طبیعی
شهر نگهداری شوند در ساده ترین و بی دردسرترین شکل ممکن قلع و قمع گردند.
اما آنچه این حقیر را بر آن داشت تا این رشته را به تحریر در آورم، وقوع دو رخداد آتش سوزی مشابه و درد آور در دو مجموعه تاریخ و طبیعی شهرمان بود که به فاصله زمانی چند روز از یکدیگر به وقوع پیوستند؛ و اگر همکاری نیروهای مردمی و از خود گذشتگی پرسنل زحمتکش محیط زیست و میراث فرهنگی نبود، شاید عمق فاجعه بسیار فراتر از آنچه اکنون هست می شد.
کازرون از دیرباز وارث دو میراث بزرگ طبیعی (تالاب پریشان و
جنگل های دشت برم) و میراث با ارزش تاریخی
(مجموعه کم نظیر بیشاپور) بوده است؛ و بارها نوشته ام که متاسفانه ما آن چنان که
باید و شاید قدر و ارزش این گوهر های گران بها را ندانسته ایم؛ تا آنجا که آنقدر
تعلل نمودیم و دست روی دست گذاشتیم، تا بالاخره قهر طبیعت و زیاده خواهی ما انسان ها
شیره ی جان پریشان را ذره ذره مکید و از آن هم شادابی و شکوه سال های نه چندان دور،
اینک جز برهوتی سوخته و پریشان شده چیزی برجای نمانده است. حال و روز جنگل های با ارزش دشت برم مان نیز زیاد مناسب نیست و تهدیدات
زیادی همواره سلامت جنگل های مان را تهدید می نماید. از تجارت هیزم و ذغال گرفته
تا کشت های بی رویه و رو به افزایش زیر اشکوب و عبور جاده و خطرات ناشی از آن ...
مجموعه بی نظیر ساسانی و شهر تاریخی بیشاپور هم که در سال های
اخیر به شکلهای گوناگون مورد تهدید و تعرض واقع شده که دردناک ترین آن، شکستن بخشی
از نقش برجسته بهرام در تنگ چوگان در چند سال قبل بود. و اکنون نیز خبر می رسد که آتش به جان محوطه شهر تاریخی بیشاپور افتاده و دود و شعله
های آن از کیلومتر ها آن سوتر پیداست.
اگر به دلایل و ماهیت هر دو این آتش سوزی ها با دقت نظر
افکنیم، تشابهات زیادی میان هر دو آتش سوزی مشاهده می کنیم که توجه به آنها می
تواند به ما در جلوگیری از حوادث مشابه در آینده کمک شایانی بنماید. در هر دوی این
آتش سوزی ها نخست این سوال اساسی مطرح می شود که آتش سوزی چرا و چگونه اتفاق افتاد؟
در واقع چه کسی آتش را بر افروخت و رفت؟ آیا آتش سوزی تعمدی بوده و یا سهواً صورت
گرفته است؟ پاسخ همه ی این سوالات در حال حاضر فقط یک کلمه است "نمی دانیم"
خوب دقت بفرمائید. ما صاحب دو مجموعه بزرگ و با ارزش میراث تاریخی و طبیعی کم نظیر
در ایران هستیم اما نمی دانیم چه کسی و یا کسانی و چگونه می آیند و آتش به جان
هستی و هویت ما می اندازند و می روند . این یکی از ضعف های عمده و اساسی کار ماست
که نمی توانیم کنترل دقیقی بر عبور و مرور و ورود و خروج افراد در این دو مجموعه داشته باشیم . البته در
اینجا قصد آن را نداریم که زحمات دست اندرکاران و پرسنل زحمتکش این دو مجموعه را
نادیده بگیریم؛ که از قضا اگر از جان گذشتگی همین پرسنل و کمک نیروهای مردمی نبود،
ممکن بود وضعیت از آنچه هست به مراتب بدتر نیز گردد.
بنده به عنوان کسی که از نزدیک شاهد آتش سوزی بستر خشکیده
پریشان بودم، با چشم خود دیدم که چگونه افرادی همچون مهندس خداپرست و آقایان قرمزی
و پاکاری و اسکندری، در کنار فعالان محیط زیست با به خطر انداختن جان خود و با
دستان خالی به جنگ شعله های آتش رفتند و آن را مهار نمودند.
بحث اصلی ما این است که چرا این دو مجموعه تاریخی و طبیعی
باید با کمترین امکانات موجود اداره گردند و کمترین نیروها و پرسنل باید در امر نگهبانی
از آنان به کار گرفته شوند. در مورد دریاچه پریشان باید گفت: وسعت 42 کیلومتر
مربعی منطقه و رفت و آمد افراد مختلف به دلایل گوناگون مانند چوپانانی که احشام و گوسفندان
خود را برای چرا به میان نیزارها می برند، و یا کسانی که گفته می شود شبانه برای
شکار پرندگانی مانند دراج به آن جا می روند، و یا عبور و مرور ماشین هایی که بستر
دریاچه را راه میان بر مناسبی برای رفتن به سوی دیگر دریاچه می بینند، همه و همه
امکان وقوع چنین خطراتی را افزایش می دهد. از سوی دیگر، با وجود تعداد معدود پرسنل
این سازمان، در حال حاضر امکان پوشش کامل منطقه بسیار سخت و دشوار می شود؛ و اگر
راهکار مناسب دیگری اندیشیده نشود، در آینده نیز باید شاهد وقوع این بلایا باشیم.
بنابراین بستن کلیه راه های ورودی به بستر دریاچه و افزایش نیروها و گشت زنی مداوم
به خصوص گشت های شبانه می تواند ما را به
عدم تکرار این داستان غم انگیز امیدوار نماید.
اما در مورد مجموعه تاریخی بیشاپور وضعیت با تالاب پریشان
تا حدود زیادی متفاوت است. وسعت بسیار کمتر و محدودتر این شهر تاریخی و وجود حصارهای
فلزی در برخی مناطق اطراف این مجموعه، از تردد غیر قابل کنترل در آن می کاهد. اما
با همه ی این وجود، بازهم در قسمت جنوبی
شهر و جاده ای خاکی که از سمت شمال به جنوب آن می گذرد و گاهی به عنوان
راهی میان بر برای رسیدن به مناطق پائین دست استفاده می شود، خطر آفرین است. بنابراین
برای جلوگیری از تکرار چنین حوادثی در این مجموعه که نامزد معرفی به یونسکو برای
ثبت میراث جهانی است، نخست بایستی تمام محوطه زیر پوشش دوربین های مدار بسته در
آمده و کلیه ورود و خروج ها کاملا کنترل شده و تحت نظارت باشند. فنس کشی ها و حصارها
دوباره بازبینی و مرمت گشته و بر تعداد نیروهای گشت زنی در داخل مجموعه افزوده
گردد. از سوی دیگر، رویش علف های هرز اگر چه در اسفندماه و فصل بهار زیبایی فوق
العاده و منحصر به فردی به این شهر تاریخی می بخشد، ولی بلافاصله با آغاز ماه اردیبهشت،
باید چاره ای اساسی برای جلوگیری از آتش سوزی آنها جست. شاید سوزاندن مقطعی و کنترل
شده آنها در یک مدت مشخص و با نظارت نیروهای آتش نشانی بتواند راهکاری مطمئن تر در
این زمینه باشد .
به هر حال برای شهر
تاریخی که نامزد دریافت عنوان میراث جهانی است، وقوع حوادثی مانند شکسته شدن نقش برجسته ها و یا آتش سوزی مهیب در داخل شهر،
با آن وسعتی که تصاویر نشان می دادند، نمی توانند چندان خوشایند باشد.
امیدوارم با دوراندیشی و بررسی همه ی جوانب و به کارگیری
پیشنهادهای موجود در آینده، هرگز شاهد وقوع این گونه حوادث نباشیم .