خبرگزاری
فارس - حسام آبنوس: رمان «تکفیری» که چندی پیش به قلم مهدی دُریاب از سوی نشر
کتابستان معرفت منتشر و راهی بازار کتاب شده اثری در ارتباط با عملیات انتحاری و
تروریستی داعش در قلب پایتخت جمهوری اسلامی ایران است.
این
رمان خواننده را در موقعیت تفکرات این گروهکهای تروریستی قرار میدهد و نویسنده
با اطلاعی که نسبت به این تفکرات داشته آنها را در بافت رمانش تنیده است. به بهانه
این رمان با این نویسنده گفتوگو کردیم که او به ایده نگارش رمانش اشاره کرد و به
دامنه مطالعاتی برای رسیدن به شخصیتهای رمانش نیز پرداخت. در ادامه متن مشروح گفتوگو
منتشر شده است.
*چهل
صفحه رمانم را دور ریختم
فارس:
مهمترین نکتهای که در مورد نگارش رمان «تکفیری» میتوان به آن اشاره کرد. رفت و
برگشتهای قصه است. در حالی که درآوردن این تمهید به راحتی امکانپذیر نیست، چند
بار این رمان را بازنویسی کردید تا اشکالات آن برطرف شود؟
در
طول دو سال پنج بار این قصه را از نو نوشتم، بار پنجم حدود چهل صفحه a4 از داستانم را دور ریختم که خیلی برایم
سخت بود، البته رفت و برگشتهای قصه ربطی به این موضوع ندارد، بنده از دنیای فیلمنامهنویسی
وارد عرصه رمان شدهام. ما قصه را صحنه به صحنه مینویسیم و دائما این صحنهها را
جابجا میکنیم تا به روایت مورد نظرمان برسیم.
البته
شیوه استفاده از back story در
فیلمنامه و رمان متفاوت است. بهترین کتاب آموزشی که در این مورد دیدهام درسهای داستاننویسی
بیشاپ است.
* «ابوشریف» ایده نگارش رمانم بود
فارس:
ایده نگارش «تکفیری» از کجا به شما رسید؟
یکی
از اولین فرماندهان سپاه فردی بود به نام ابوشریف، البته این اسم مستعار است اما
به همین نام مشهور بود، این مرد با محاسن بلند و فیزیک خاص خودش مورد توجه رسانهها
بود اما ناگهان غیبش زد! ابوشریف نه در جنگ
شهید شد و نه اسیر و مفقود، او سالها به افغانستان و پاکستان رفت و بعد از گذشت
سیسال یکی از پایگاههای اطلاعرسانی در مورد او نوشت: «ابوشریف اینجاست! در
تهران!»
سال
92 که این خبر را خواندم مردی را دیدم با لباس عربی و ریشهای حنابسته که به ادعای
خبرنگار بعد از سه دهه به ایران برگشته بود. من ایدهام را از «ابوشریف» گرفتم!
وقتی
منتقدین میگفتند این که یک افغانستانی با سیمای یک عرب در ایران ظاهر شود باور
پذیر نیست آنها را به عکسها و زندگینامه ابوشریف ارجاع میدادم و آنها هم دست از
سرم بر میداشتند.
*بیانیه
رسمی داعش در رمان
فارس:
حضور نیروهای اطلاعاتی جریانهای تکفیری مانند داعش در پایتخت جمهوری اسلامی زاده
تخیل شما بود یا مستندی در رابطه با آن داشتید؟
هنرمند
باید جلوتر از جامعه حرکت کند و مردم خود را نسبت به افق پیشرو آگاه سازد. اگر
غیر از این باشد یک عوام است که دچار روزمرگی شده و خیلی زود از یاد میرود، رمان
«تکفیری» را از بهار 93 شروع کردم و در آن موقع خبری از این مستندهای رایج نبود.
اتفاقا
خیلیها میگفتند که این موضوع خیالپردازی است و شما دارید یک موضوع کوچک را بزرگ
میکنید اما گذشت زمان ثابت کرد که دغدغه ما درست بوده و اکنون مردم به راحتی قصه
اصلی این رمان را باور دارند. البته داعشیها از همان شروع کار این موضوع را صریحا
اعلام کردهاند.
آن
دیالوگ عبدالقادر که میگوید: «ما مصمم هستیم که علیه شیعیان رافضی در هر کجا که
ممکن باشد یک جنگ تمام عیار راه بیندازیم در واقع بیانیه رسمی و علنی داعش است.»
فارس:
در این رمان عشق، عقل و سرختی یک مجاهد دیده میشود که در نهایت عقلانیت بر سرسختی
چیره میشود و شخصصیت اصلی راهی دیار عشق و جنون میشود. اتفاقاتی که منجر به این
میشود منطقی بود هر چند گاهی زود اتفاق میافتاد اما خواننده آنها را باور میکند.
در این باره توضیح دهید.
منصور
به عنوان یک مجاهد حقجو در این داستان مطرح شده است، در بین سلفیهای جهادی چنین
شخصیتهایی کم نبودهاند. عبدالله عزام یکی از آنهاست، بعد اختلافات اینها را با
شخصیتهایی مانند «اسامه بن لادن»، «ایمن الظواهری»، «عبدالله عزام»و ... بیرون
کشیدم. از طرف دیگر آرای علمای حقیقت جوی الازهر مصر را با فتواهای علمای درباری و
مفتیهای وهابی عربستان باهم مقایسه کردم. آن موقع بود که توانستم این حرف را در دهان
عبدالقادر قرار بدهم که «همان طور که میدانی شیعه را عبدالله بن سبأ یهودی بوجود
آورده ...» یا آنجایی که میگوید: «ما مصممیم علیه شیعیان رافضی در هر کجا که ممکن
باشد یک جنگ تمام عیار راه بیندازیم» در حالی که القاعده هیچ وقت چنین رویکردی
نداشته، تا زمانی که فعالیتهایش در راستای اهداف آمریکاییها بود به عنوان یک
عالم مجاهد مطرح شد اما به محض اینکه در مقابل انحرافات قدرت طلبانه برخی مجاهدین
قدیمی ایستاد آمریکاییها او را بایکوت کردند و در اوج غربت او را ترور کردند.
مجاهد
بزرگی مانند «احمد شاه مسعود» نمونه عینی شخصیت حقیقت جوی منصور بود. البته مسعود
سلفی نبود اما در بین اهل سنت یک اسوه مجاهدت خستگی ناپذیر است.
فرهنگ
جهاد و شهادت یکی از امتیازات انقلاب ما است، در سالهای اخیر مردم عراق و سوریه
از نزدیک این جذابیت بینالمللی انقلاب اسلامی را دیدند و به رغم تبلیغات وسیع
آمریکاییها شیفته و مرید این تفکر شدهاند.
منصور
در این داستان سالها با ظلم مبارزه کرده و اکنون با همان روحیه ظلم ستیزی و جهادی
وارد ایران شده اما در طول ماجراهای قصه با حقیقت تفکرات انقلاب اسلامی مواجه میشود.
*هنرمندان
حقیقت انقلاب اسلامی را کشف و به نسل جوان معرفی کنند
فارس:
سوال اینجاست که اگر یک مبارز مسلمان غیر ایرانی از روحیه ظلم ستیزی انقلاب ما
آگاه شود چه عکسالعملی نشان میدهد؟
قرار
نیست منصور شیعه شود و در داستان هم چنین اتفاقی رخ نداده اما حقیقت با انسانیت
انسانها کار دارد و با ایمان درونی مسلمانان. اگر هنرمندان ما بتوانند حقیقت
انقلاب اسلامی را کشف کرده و به نسل جوان معرفی کنند، بسیاری از ناهنجاریهای
اجتماعی و فرهنگی فرصت بروز پیدا نمیکند، بنده در این رمان سعی کردهام بخشی از
این کار را انجام بدهم. حتی برای یک «تکفیری!»
*زندگینامه
ابوبکرالبغدادی و ابومصعب الزرقاوی را خواندم
فارس:
تصویری که به واسطه عبدالقادر در این رمان به خواننده ارائه میشود تصویری نسبتا
واقعی از وابستگان به داعش است. برای
رسیدن به این تصویر واقعی چه کردید؟
شخصیت
پردازی خوب در داستان باعث باورپذیری کار میشود، تکفیریها سالها است که در درون
سلفیهای جهادی شکل گرفتهاند اما پدیده داعش جنس متفاوتی دارد. داعش ادعای تشکیل
یک تمدن را دارد و نام دولت اسلامی را برای خود برگزیده و این در بین اهل سنت و
مخصوصا مجاهدین و مبارزین آنها یک واژه مقدس و جذاب است.
از
طرف دیگر داعشیها زیر ساختهای هر تمدنی را تخریب میکنند و در واقع تمدن سوز
هستند نه تمدن ساز. در این قصه کار سختی در شخصیتپردازی داشتم، مثلا بسیاری از
مخاطبین ما بن لادن را یک تروریست جنایتکار شبیه ابوبکر البغدادی میدانند در حالی
که شخصیت و منش و روش اینها در عالم تکفیری خودشان با هم متفاوت است.
«ایمن
الظواهری» به عنوان رهبر القاعده از همه گروههای سلفی جهادی میخواهد که با
القاعده و رهبر آن بیعت کنند اما داعش این کار را نکرده! این خودش یک عامل تکفیر و
جنگ درونی آنهاست، برای ساختن شخصیت عبدالقادر زندگینامه ابومصعب الزرقاوی،
المهاجری، ابوبکر البغدادی و چند داعشی دیگر را به دقت مطالعه کردم.