اينكه روز دانشجو چه روزي است را همه مي دانند. "چه كاري
انجام بدهيد" و " چه كاري نكنيد" هم زياد بلد نيستم. قصد نطق كردن را
هم ندارم.
الان هم ٣ سال است كه ديگر دانشجو نيستم. ولي هميشه مردد بودم.
اين كه رفتار درست كدام است؟ سوت و كف و جيغ و هو كردن ، مال دانشجوي فرهيخته هست يا
نيست؟ شور و هيجان و نشاط و سر زندگي چه؟ شور و هيجان و نشاط سياسي را چطور معني كنيم؟
اگر قرار است "زبان تيز انتقاد داشته باشيم" يعني چه؟ تند و تيز انتقاد كردن
راه و روشش چيست؟
دغدغه هايمان را چه؟ آن ها را چطور بيان كنيم؟ اصلا ايده آل
فكر كنيم يا مشكلات پيش روي هر كاري را هم ببينيم؟
نكند اين يك وقت خود سانسوري باشد؟! آن وقت كه ديگر نمي شود
انتقاد، مي شود يك چيز خنثي.
اصلا مگر قرار است هر چيزي كه ما فكر مي كنيم درست باشد؟ حالا
آمديم و تند هم موضع گرفتيم و انتقادمان را هم همان طور شفافِ شفاف بدون مرز گفتيم،
بايد توقع چه چيزي را داشته باشيم؟ به به و چه چه و احسنت و تبارك ا... ؟
يا جوابي به همان تندي؟
خوب حالا كه گفتيم و "حداقل حرفمان را زديم" دستاوردش
چيست؟ اصلاح و بهتر شدن اوضاع؟ يا دعوا و درگيري و هاي و هوي؟
خوب پس چه كار كنيم؟ بترسيم و "پشت درهاي بسته" و
با "خواهشمند است" و "موجب امتنان است" سري را كه درد نمي كند
را دستمال نبنديم و برويم دنبال كار و زندگي خودمان؟ مطالبه گري را هم رها كنيم؟!
قندچي و شريعت رضوي و بزرگ نيا و چمران و آويني و احمدي روشن
و علي اكبر پيرويان و... چرا اين كار نكردند؟
.
.
.
اين ها همه سوال است كه واقعا نمي دانم درستش چيست ولي اين را
مي دانم كه :
مي شود "انقلابي" بود و "زبان تيز انتقاد"
داشت ولي حريم ها را رعايت كرد.
مي شود غُرّيد ولي توهين
نكرد.
مي شود " آرمان گرا باشيم ولي پرخاش گر نباشيم"
مي شود "منتقد باشيم ولي منصف هم باشيم".
مي شود به جاي جانبداري هاي آميخته با تعصب ، اول بگذارند و
بعد خودمان بگذاريم ، حرف ها شنيده شود.
ما قشري هستيم كه از ما توقع نشاط
و نيرو مي رود و اي كاش مي شد (ولي انگار نمي شود!) اين نشاط و انرژي به جاي تبديل
شدن به ابزار و سلاح گروه هاي "قدرت طلب" سياسي، به مطالبه گري هاي به حقي
كه باعث ايجاد بيداري و قدرت تحليل، اول در خودمان، و سپس در جامعه تبديل مي شد.
به نظر شما كه دانشجوييد و فضاي سياسي
دانشگاه ها را مي بينيد آيا فضا همين طور است؟
.
.
حالا قضاوت با خودمان!
.
.
.
"ستيزمان"
با كيست؟ "استكبار" و "استبداد" يا مخالف طرز فكر شخصي مان؟ يا
بدتر از با طرز فكر جناح مورد علاقه مان؟
.
.
نمي دانم . بعضي ها فكر مي كنند براي
اينكه بگويند فلاني خيلي آدم سياسي و روشن فكر و شجاع و "بچه باحال" و
"آزادي خواه " و انقلابي است حتما بايد توپ و تشر و بد و بيراه با حرارت
به مسؤولان حواله كند، حتما بايد فحش بدهد، حتما بايد يقه اش تا ناف پاره شود، حتما
بايد شش نفر بِكِش بِكِش از مهلكه بيرونش بياورند، حتما بايد رگ گردنش تا مرز تركيدگي
باد كند.
.
.
نمي دانم شايد مذاكره و مباحثه و متانت و تحليل و تبيين و بصيرت
و گفت و گو و مطالبه گري و انتقاد مال چاله ميدان است.
.
.
هميشه همه، يك بار هم خودمان!
پ.ن١: فردا من را متهم نكنيد كه به دانشجوها توهين شد! حرفها
همه را در بر نمي گيرد.
پ.ن٢: علامت هاي سؤال ذهني هميشه بد نيست!
پ.ن٣: فكر كنيم. فكر