زاد
روز: 9 مهرماه 1263
زادگاه:
کازرون
ملیت:
ایرانی
تابعیت:
ایران
تبار:
آریایی
لقب:
اشجع نظام
محل
زندگی: فارس (کازرون)
تاریخ
رحلت: 9 اردیبهشت ماه 1343
نقش
و تاثیرگذاری برجسته: فرماندهی سپاه کازرون در جنگ بینالملل اول به رهبری ناصر
دیوان کازرونی علیه دولت استعمارگر بریتانیا
نام
همسر: فرنگیس بی بی
نام
پدر: خواجه محمدعلی خان امیرعضدی
نام
مادر: خجسته بی بی
کارهای
مهم: مبارزه با استعمار و نفوذ انگلستان در استان فارس
فرزندان:
محمدعلی خان – محمدکریم خان – شاهپور خان – ارچنگ خان – قدسیه بی بی – پوران – قمرتاج
شرح
حال وی در کتاب فارس و جنگ بینالملل نوشته رکن زاده آدمیت ۱۲۹۷ هجری قمری آمده است.
شرح
حال: خواجه
باشی امیر عضدی در خاندان امیرعضدی که همواره حکومت و کلانتری کازرون و مناطق
اطراف را داشتند متولد شد. او از بچگی عاشق طبیعت، چشمهها، آبشارها، کوهستان و
جنگل زیبا در منطقه وسیع کازرون بود و عشقی که به سرزمین خود داشت را با هیچ چیز
عوض نمیکرد. وی در جوانی علوم و فنون نظامی و جنگ آوری را نزد پدر خود خواجه محمدعلی
خان آموخت و علاقه خاصی به پدر خود داشت؛ چه اینکه نام اولین پسر خود را همنام او
محمدعلی گذاشت.
خصوصیات
اخلاقی و اجتماعی: اشجع
نظام مردی بسیار سخاوتمند و مردم دار بود. او علاوه بر رفتار خوب با همسر و
فرزندان، با همشهریان و سایرین بسیار مهربان بود. در
زمان حیات ایشان، هیچ فقیری نبود که به در خانه او بیاید و غنی از نزد او نرود، از
خوراک و مایحتاج. بزرگی ایشان نقل محافل بود و محبوب دل ها. ارادت
اشجع نظام کازرونی به سردار شهیدان [امام] حسین (ع) زیاد بود. چه اینکه بنیانگذار
هیئتی در کوی علیا (محله بالا) بود.
نقش
برجسته و مهم: در جوانی
او جنگ اول جهانی شروع شد. عموزاده او ناصردیوان کازرونی (خواجه
عبدالله خان امیرعضدی) بود که با یاری تفنگچیان زبده و مردان شجاع کازرون به
رویارویی با متجاوزین بریتانیایی در جنگ اول جهانی برخاستند.
در
این نبرد نابرابر و سنگین خواجه باشی چون کوه پشت ناصر لشکر ایستاد. او فرماندهی
لایق و بسیار تیز هوش و جنگ آوری نترس بود؛ به طوری که آوردن نام خواجه باشی لرزه
بر اندام دشمن میانداخت و تنها با شنیدن نام او سربازان بریتانیایی پا به فرار میگذاشتند.
وی به همراهی یاور (خواجه صدرالله خان امیر عضدی)، شجاع نظام (ابراهیم فراش باشی)
و بقیه شیران کازرونی به جنگ با متجاوزین به خاک وطن برخاستند. ناصر لشکر (ناصردیوان)
در ماموریتهای حساس و خطرناک میگفت: "خواجه باشی تنها کسی که توان انجام
این کار متحورانه و پر خطر را دارد تو هستی".
لازم
است ذکر شود که القاب "سرلشکر" و "اشجع نظام" در واقع درجه
نظامی بودند، پس میتوان گفت سردار سپه که این لقب را به خواجه باشی داده بود، او
را به عنوان یک افسر نظامی معرفی کرده بود.
دستگیری
شیخ خزعل به فرماندهی اشجع نظام: شیخ خزعل فردی متمول
با خدم و سربازان فراوان و پر قدرت که در جنوب همدست انگلیسی ها بود. وقتی
سردار سپه وارد خرمشهر شد، بدون کوچکترین خونریزی شیخ از او اطاعت کرد. در همان
روز حکومت نظامی در تمام خوزستان برقرار شد. سرتیپ فضلالله خان بصیر دیوان که
بعدها زاهدی نام گرفت، به حکومت نظامی و فرماندهی پادگان خوزستان منصوب شد. افسر
اشجع نظام نیز به همراه چندی از همرزمان دیرین خود به خرمشهر اعزام شدند. در شبی
از همان اوقات شیخ خزعل، فرزندان و یارانش را به مهمانی در یک کشتی دعوت کرد و
آنها فارغ البال به این مهمانی شتافتند. ناگهان طی شبیخونی که از طرف اشجع نظام با
یک نقشه دقیق انجام شده بود موفق به دستگیری وی شدند. به نقل از شاهدان عینی نقشه
به این ترتیب بود: "با آتش سوزی که در ساحل به راه انداختند، حواس آنها را
پرت کردند و عملیات انجام شد".
در
نبردی که به یکباره بریتانیا هجوم آورده بود و همه مانده بودند با این حمله ناگهانی
با سربازان و مهمات کم چه کنند، او با استراتژی زیرکانه دستورداد در جعبههای حلبی
سنگریزه ریختند و در کوه مخفی شدند زمان رد شدن لشکر دشمن جعبهها را از بالای دره
به پایین رها کردند و همین، اصوات مهیبی مانند شلیک گلوله ایجاد کرد به طوری که
آنها گمان کردند افراد زیادی با اسلحه شلیک میکنند که باعث ترس دشمن و فرار آنها
شد. این یک نمونه کوچک از کارهای بزرگ ایشان بود.
جنگ
های مهم اشجع نظام: پس از تصرف پاسگاههای پلیس جنوب توسط
ناصر لشکر، سربازان انگلیسی به منظور سرکوب مبارزین به سمت کازرون حرکت کردند. در
طی نبردی نابرابر که میان اشجع نظام و یاران با افراد مجهز اجنبی به وقوع پیوست،
لشکر بریتانیا تار و مار شد (۱۲۹۵شمسی).
نبرد مهم بعدی زمانی است که فتح الملک والی فارس با قشون هزار نفری از افراد هندی
و انگلیسی و پلیس جنوب با چهار عراده توپ بزرگ و شصت تیر از شیراز وارد جلگه دشت
ارژن میشوند. ناصر دیوان که سران طوایف مختلف منطقه وسیع کازرون را دعوت کرده بود
و به آنها اعلام داشته بود "میخواهم تا آنجا که ممکن است به وطن خود خدمت
کنم". به همراهی جنگجویان قبایل؛ اشجع نظام، یاران دلاورو جنگجویان قبایل
کازرون؛ در دشت ارژن با متجاوزین به وطن روبرو میشوند. وی در نبرد استراتژی جنگی
و مهارتی خاص در هدایت سربازان و تفنگچیان خود داشت. در تمامی نبردها بسیار با
تدبیر بود.
نبرد
سوم _ سربازان هندی در نزدیکی خان زنیان اقدام به غارت اموال عشایر کرده بودند و
انگلیسیها به دنبال دفاع عشایر از خود؛ حدود بیست نفر از آنها را به شهادت
رسانیدند. آیت ا... سیدعبدالحسین لاری پس از شنیدن خبر مزبور طی نامهای خطاب به
صولت الدوله او را امر به جهاد کرد. سردار عشایر (صولت الدوله) خود فرماندهی جهاد
را به عهده گرفت و با ارسال نامهای ناصردیوان و همراهانش را به یاری طلبید. ناصر
دیوان به موجب اطمینانی که به سردار شجاع خود اشجع نظام و دلاوران کازرون داشت؛ به
فرستاده عشایر گفت:خان زنیان تا امروز عصر در دست انگلیس خواهد بود؛ ولی امشب با
یاران قرار گذاشتهام که شام را در سرای زنیان صرف کنیم. با ورود اشجع نظام و
مبارزان به محل اجتماع دشمن، ناصردیوان امر به شلیک داد و اشجع نظام و یاران همچون
شیر درنده حمله کردند و در همان اولین شلیک بیست نفر از هندیان و یک کاپیتان
انگلیسی را به خاک هلاکت افکندند. پس از نبرد دلیرانهای نیروهای اشغالگر اجنبی هرچه
داشتند بر جای گذاشتند و عده باقی مانده در کاروانسرا محاصره و تسلیم شدند.
خانه
اشجع نظام: اشجع نظام که علاقه خاصی به هنر و هنرمندان
داشت خانهای به مساحت ۶۰۰۰ متر
مربع در کازرون که به سبک قلعه کریم خان زند بود به دست هنرمندان ساخت. به طوری که
۶ سال هنرمندان اصفهان بر گچبریهای
سقف این قلعه بزرگ کار میکردند و تعدادی از آنان به لطف ایشان در کازرون ازدواج
کرده و ماندگار شدند. این خانه دارای یک برج و در وسط آن حوض بزرگی بود. در اطراف
حوض درختان نارنج و سایر مرکبات، باغچه بزرگی در حیاط با صفای آن ایجاد کرده بود.
متأسفانه پس از وفات ایشان در زمان ایجاد طرح شهری توسط شهرداری آن زمان در نقشه
خیابانی از وسط خانه میگذشت و به این ترتیب آن بنا در سال ۱۳۵۰ تخریب شد.
بستگان: یادی
از قمر بی بی خواهر ناصرلشکر و دختر عموزاده اشجع نظام و مادر فرنگیس بی بی همسر
او کنیم. قمر بی بی همسر امیر سردار خان کلانتر منطقه پهناور کوهمره نودان بود.
امیر سردار به دریا نوردی علاقه داشت و با کشتی از راه دریایی ابریشم سفر میکرد.
قمر بی بی در جنگ زنی شجاع و جنگاور بود و ناصرلشکر در غیاب خودش کلانتری و اداره
امور شهر را به او میسپرد. قمر بی بی امیر عضدی شیرزنی که تیرانداز، و سوارکاری
ماهر نیز بود.
در
زمان حمله بریتانیا به کازرون، تفنگچیان دوان و کازرون که در کوهستان دوان محاصره
شده و بی آب و غذا مانده بودند. قمربی بی که تاب ماندن و گرسنگی برادر نداشت،
دستور میدهد دست و پای اسبش را با نمد بپوشانند تا صدای قدمهای تاخت اسب شنیده
نشود. او از راه صعب العبور کوهستان دوان که در روشنایی روز به سختی میتوان رد شد
عبور میکند. در دل شب سایهای میبینند که به آنها نزدیک می شود تفنگچیان آماده
تیراندازی میشوند که ناگاه ناصرلشکر در دل تاریکی خواهر خود را میشناسد و میگوید
"او قمربی بی است؛ تیراندازی نکنید". قمربی بی در سیاهی شب از میان
محاصره دشمن با اسب تاخته بود تا آذوقه آب و خرما به تفنگچیان برساند و آنها را
نجات دهد.
جنگ
در دوان (نقش شیخ محمد علامه زاده پسر آقا شیخ عالی دوانی از دانشمندان اسلامی بزرگ
آن زمان): در
زمان محاصره انگلیسیها به ناصردیوان خبر حمله را میدهند. ناصردیوان درِ انبارهای
آذوقه را باز کرده تا مردم هر آنچه هست ببرند و به دست دشمن نرسد؛ و خود با
تفنگچیان کازرونی راهی روستای قدیمی دوان در نزدیکی کازرون شدند و به منزل شیخ
محمد علامه زاده رفتند. ناصردیوان به همراهی خواجه باشی. مشورت میکنند که لشکر
بزرگی از بریتانیا در صدد حمله به منطقه است و چه باید کرد؟ راه چاره میجویند.
شیخ محمد، کلانتر دوان به فکر فرو میرود که آیا با این هواپیماها و مهمات دشمن چه
کار کند که جان ناصردیوان و خواجه باشی و لشکر کازرون از مرگ نجات دهد. ناگاه فکری
به ذهنش میرسد. منطقهای کوهستانی که هیچ هواپیمایی نمیتواند به آن محل برود.
ایشان هم با تمامی مردان تفنگچی دوان با زن و بچههاشان با مقداری آذوقه و چادر به
منطقهای کوهستانی که خاصیت ویژهای داشت (به این قرار که مغناطیسی بود و تمامی
هواپیماهایی که از بالای منطقه رد میشدند به پایین میکشید و سرنگون میکرد. به
اصطلاح مردم دوان؛ منطقه "سولجرکش") رفتند به لحاظ امنیت آنجا.
لشکر
انگلیس که از همه جا بیخبر بود در تله افتاد و همه سرنشینان دشمن سرنگون شدند.
آنها چندین ماه در کوه ماندند و در شرایط سخت و با کمی آذوقه در چادر زندگی کردند.
لشکر شجاع کازرون و دوان از مخمصه جان سالم به در بردند و بعد از ماهها و برگشت
از کوهستان، شیخ محمد به خانه خود رفت و دید خانه او غارت شده و هر چه بوده دزدیده
شده و چیزهایی که نتوانسته بودند ببرند مثل خمره روغن و شیره و عسل، سوختههای
تنباکو و آب قلیان در آن میریزند که قابل استفاده نباشد. خواجه باشی و ناصردیوان
و سایرین به کازرون بازمیگردند و جنگ پایان میآید.
یکی
از نامه های خواجه باشی به ناصر دیوان: نامه
خواجه باشي و محمدابراهيم به ناصرديوان، 4 شعبان 1336 ق "موازي چهار صندوق
فشنگ يك تيرة دست نخورده از معرفت حضرت مستطاب اجل اكرم آقاي ناصرديوان –مدظله
العالي– واصل و عايد اقلّان چاكران مشهدي محمد ابراهيم [فراش باشي] و خواجه باشي گرديد
كه ان شاالله به مصرف جهاد في سبيل الله برسانيم و هرگاه به مصرف دعوا نرسيد، عينا
فشنگ مزبور را آورده، تسليم حضرت معظم اليه نماييم".
منابع:
1- کتاب
فارس و جنگ بین الملل نوشته رکن زاده آدمیت.سال چاپ ۱۲۹۷ هجری شمسی.
۲- کتاب
ناصردیوان به روایت اسناد نوشته موسی مطهری زاده .نشر کازرونیه .چاپ نخست ۱۳۸۳
۳- کتاب
تاریخ و فرهنگ مردم دوان. نوشته بدالعلی لهسایی زاده و عبد النبی سلامی – سال چاپ ۱۳۷۰. انتشارات اطلاعات
۴- کتاب
جنبش ضد استعماری جنوب و آزادی خواهان کازرون - موسی مطهری زاده
*نوه
محمدعلی خان امیر عضدی فرزند ارشد خواجه باشی
بلا بدور
خيلي خصوصيات ديگه هم داشتن كه اينجا جاي گفتنش نيست.
بسیار خوب
خداوند رحمتشان کند
بزرگان همیشه بزرگ هستند
این بزرگمرد هم از یادگاران تاریخ کازرون است
ممنون و بسیار تشکر
استفاده کردم
متاسفانه هر كي از در وارد ميشه و يه نوشته تو دستشه، كازرون نما بعلت بي مطلبي فوري چاپش ميكنه.
كاري هم به راست و دروغش نداره.
اين نوع رفتار از يك سايت با سابقه مثل كازرون نما بعيده. شايدم پاي پول در ميان است. كه در اون صورت معامله خوبي است...
بهترنيست بجاي تهمت زدن كه ناشي از حسادن وبي اطلاعي شماست به داشتن چنين مردان فداكاروشجاع كه هم وطن پرست بودند هم مردمدار وبراي حفظ ناموس همشهريان خودشان ازجان ومالشان گذشتند افتخاركنيم.
این افراد که این جور نظر میدهند توی زندگی خودشان هم با خودشان مشکل دارند
و با احساس حسادتی که توی وجودشان است با تخریب شخصیت بزرگ مردان تاریخ کازرون و فارس سعی در این دارند که خودشان را فقط آرام کنند.