تحلیلی بر واکنش ها نسبت به آتش زدن تندیس سلمان فارسی در کازرون
در
ساعات بامدادی روز جمعه دوازدهم مردادماه سوزاندن چند حلقه لاستیک اطراف مجسمه ی سلمان
فارسی در ورودی شهر کازرون باعث سیاه شدن و تا حدودی تخریب این تندیس شد.
بدون
تردید سوزاندن و خراب کردن و شکستن و فحش دادن محکوم است و ناپسند؛ همانگونه که باتوم
و اشک آور و امنیتی کردن فضایی که نیاز به گفتوگو دارد محکوم است و ناپسند. و تاریخ
ثابت کرده نه آزادی و رفاه و توسعه از دل دود و آتش در خیابان ها بر می آید و نه آرامش
و امنیت ره آورد این بی تدبیری های امنیتی خواهد بود.
اینکه
آتش زدن یک مجسمه آن هم مجسمه ی شخصیتی خاص یک کنش اجتماعی است یا واکنش، جای تامل
دارد؛ اما وقایع اخیر کازرون نشان داد که عموم این حرکت ها واکنشی است به کنش های صاحبان
قدرتی که در درآوردن لج مردم تخصص دارند. اما به هرحال دوده های نشسته بر تندیس سلمان
فارسی در چشم اقشار مختلف بر اساس پیش فرض های ذهنی خودشان رنگ ها و برداشت های مختلف
دارد.
عده
ای معلوم الحال که همواره انگشت اتهامشان به سوی مردم است و اگر جایی نتوانستند مردم
را مقصر کنند پای ترامپ و پسر صدام و نتانیاهو و ولیعهد مفلوک پهلوی را وسط می کشند،
بی تامل عوامل این عمل را ارازل و اوباش و خس و خاشاک می نامند و از بدترین اتهامات
نسبت به ایشان فروگذار نمی کنند. برداشت این عده نه نیاز به تحلیل دارد و نه ارزش تحلیل...
اما عده ای دیگر چه با هدف و چه از روی ساده انگاری این حرکت را به یک شیطنت و نهایتا یک اعتراض ناشیانه نسبت به مسائل اقتصادی محدود می کنند و چندان رویی به تحلیل و کالبد گشایی قضیه ندارند. این برداشت در این برهه ی خیلی حساس کشور پاک کردن صورت مسئله است و سر کردن زیر برف و به همان اندازه که برداشت اول محکوم است این برداشت نیز...
اما
برداشت سوم: همین اول بگویم که این برداشت نظر شخصی بنده هست و بدون تردید می تواند
نقیض داشته باشد و البته بنده و تک تک اعضای این جامعه حق اظهار نظر داریم و هیچ فردی
نمی تواند مانع بیان دیگری شود. این برداشت اگر چه اصولا تلخ است اما اگر باورش نکنیم
و به عنوان مسئله برایش بدنبال روش حل نگردیم ادامه ی این روند ثمرهایی به مراتب تلخ
تر دارد.
اگر
به صورت خیلی ساده واکنش هایی که پس از پخش این خبر در شبکه های مجازی در گروه های
آزاد و یا توسط اقشار عادی جامعه منتشر می شد را دسته بندی کنیم، درخواهیم یافت که
درصد قابل توجهی از افراد از سوزانده شدن تندیس جناب سلمان یا خوشحال اند و عامل را
تشویق می کنند و یا فقط نسبت به عمل سوزاندن و تخریب اموال عمومی نگران بودند و نه
تخریب شخصیت سلمان. جا دارد تاکید کنم این درصد از مردم نه خارجی اند و نه از قوم بنی
اسرائیل؛ بلکه همین مردم شریف و شهیدپرور و همیشه در صحنه ای هستند که در جامعه در
کنار هم زندگی می کنند، دلشان به عشق کشورشان می تپد و در انتخابات ها و راهپیمایی
ها و... حماسه می آفرینند.
بسیاری
از این افراد که بعضی هم با خشم خاصی نسبت به سلمان فارسی حرف می زدند تقریبا هیچ اطلاع
وثیقی از زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی سلمان ندارند و بسیاری از ایشان نوعی کینه ی
مبهم را از سلمان فارسی در سینه دارند که خودشان هم توضیحی برایش ندارند.
تاثیرات
دشمن خارجی و حرکات ضد اسلامی از جانب خارجیان نه قابل انکار است و نه غیر قابل پیش
بینی. دشمنی ایشان امر نوپدیدی نیست؛ اسلام و مسلمان و شیعه همواره دشمن داشته و دارد
و خواهد داشت، همانگونه که هیچ مرام و مذهبی از دشمنی مصون نمانده است. اما بی علاقگی
موجود از سلمان فارسی که البته این نوعش شاید محدود به کازرون باشد به زعم بنده به
هیچ وجه ریشه خارجی ندارد. به عنوان یک دانشجو و فعال اجتماعی مسلمان و شیعه هیچ گاه
نسبت به آفات دین و مذهبی که به آن معتقدم غافل نبوده ام و به قطعیت می توانم اشاره
کنم که بسیاری از آفات دین و اعتقاد در ایران امروز ما ناشی از دوستان نادان داخلی
است، نه دشمن سیاس خارجی و این تمایلات بر ضد سلمان فارسی دقیقا از همان سنخ است.
اینکه
برخی از شهروندان شهری که روزی برخی گریبان می دریدند تا ثابت کنند که اینجا زادگاه
سلمان است، امروز نه علاقه ای به همشهری بودن با جناب سلمان دارند و نه از سوختن مجسمه
اش ناراحت می شوند واقعیتی است که چه مذهبیون و سیاسیون بپذیرند و چه نپذیرند هست و
باید ریشه یابی و حل شود نه اینکه انکار و رد گردد... .
وقتی
در کازرون برای بزرگداشت جناب سلمان همه ی امکانات دولتی را قطار کرده و میلیون ها
هزینه می شود تا کنگره بین المللی برگزار کنند و تولیت آستان جناب سلمان را از مدائن
به کازرون بیاورند، اما شهروند دانشجو، کارگر، بازاری، کارمند و... پس از این کنگره
و اثبات کازرونی بودن جناب سلمان هیچ تغییر ملموسی در شهر و زندگی و اجتماعشان احساس نکنند نتیجه
بهتر از این نمی شود.
وقتی
صاحبان قدرت با پرداختن های ناشیانه و افراطی به جناب سلمان با این بهانه که سلمان
پارسی برای ما هویت می آورد، از اسطوره هایی چون گل نرگس و پریشان عزیز که هم می توانست
برای مردم هویت بیاورد و هم نان غافل شدند، نتیجه جز این نمی شود! گردانندگان این بازی
ها ظاهرا باور ندارند که مردم نانشان را با گندم می پزند نه با هویت و نام و نشان زورکی...
اگر
به گل نرگس به عنوان یک هویت پول ساز نگاه کرده بودیم و برایش وقت گذاشته بودیم آن
وقت خیال آسوده ی مردم، هم به دین گرایشی بیشتری داشت و هم به شاخصی مذهبی چون جناب
سلمان.
کش
مکش هایی که در اواخر دهه ی هشتاد بر سر زادگاه جناب سلمان بود و همچنین کنگره بین
المللی سلمان فارسی در اوایل دهه ی نود دقیقا همزمان بود با خشکیدن و جان دادن پریشان.
اگر حضراتی که برای برگزاری این کنگره ی بین المللی ساعت ها وقت و انرژی گذاشتند و
مصاحبه ها کردند و سرمایه ها گذاشتند، یک پنجم آن را صرف حفظ پریشان می کردند شاید
امروز جوانان وقت و انگیزه ی بیشتری برای فکر کردن به جایگاه و منزلت جناب سلمان داشتند.
آن
هایی که در نهایت نخوت و تکبر، خود را صاحب هویت و افکار مردم می پنداشتند، اگر یک
بار شیوه ی هویت سازی جناب سلمان برای کازرون را عقلانی و با تخصص مرور می کردند شاید
در می یافتند برای اینکه مردم به زیستن در زادگاه سلمان افتخار کنند، داشتن دو تندیس
سلمان و چند پارک و خیابان و یک کنگره ی پر طمطراق کفایت نمی کند.
مردم
شهر سلمان هویت هایی طبیعی همچون جنگل های بلوط، پریشان، گل نرگس و پدیده های شگفت
انگیزی دارند که هم برایشان دوست داشتنی و هویت ساز است و هم می تواند برای دیارشان
رونق بیاورد. این مردم هویت های تاریخی همچون بیشاپور، نقش برجسته های تنگ چوگان، سرمشهد،
کاروانسراهای ارزشمند و ده ها روستای بی نظیر دارند که هم می تواند برایشان هویت باشد
و هم زندگی...
متولیانی
که روزی به دفاع از کازرونی بودن جناب سلمان افتخار می کردند و این کار را جزء خدمات
بی نظیر خود می دانستند، اگر آن روز عالمانه تر نگاه کرده بودند در می یافتند که با
این تک بعدی نگریستن ها، بی توجهی ها و غیر تخصصی عمل کردن های خود نه تنها شخصیت جناب
سلمان را برای مردم کازرون نامطلوب ساختند بلکه به اعتقادات پاک این مردم هم دست درازی
کردند...
هنوز
هم دیر نشده، مذهبیون، صاحب منصبان سیاسی و اجتماعی اگر پیام سوزاندن مجسمه ی سلمان
را در نیافته اند که بنده هیچ حرفی با ایشان ندارم... . اما اگر این هشدار را دریافته
اند، در روش ها و اندیشه های خود تجدید نظر کنند وگرنه بیش از این با همین فرمان تاختن
نه چیزی از وطن باقی می گذارد و نه از اعتقاد و نه از هویت... .
اینکه عده ای به حضرت سلمان بی علاقه باشند یا بیعلاقه شده باشند به حدی که از آتش زدن مجسمهاش ناراحت نمیشوند، قابل انکار نیست. اما اینکه این فضا را حتی به کسانی تعمیم دهیم که تا دیروز برای اثبات کازرونی بودن سلمان گریبان می دریدند، از آن حرفهاست.
آنها که در فضای مجازی آنگونه که ترسیم کردهاید میاندیشند چند درصد از جمعیت این شهرستانند؟!
طبیعتا خود شما هم آمار قابل اعتمادی ندارید.
2. رسیدگی به هر بخش و شانی از مسایل جامعه وظیفه نهادی خاص است. کنگره سلمان با محوریت و پیگیری دفتر امام جمعه کازرون و حمایت وزارت ارشاد انجام شد. اینکه چه میزان وضعیت محیط زیست یا آب شهرستان یا وضع نرگسزار یا آثار باستانی موجود در شهرستان توجه میشود ربطی به اختیارات امام جمعه یا وزارت ارشاد ندارد. فرمانداری و اداره محیط زیست و اداره آب و سازمان گردشگری و... مسئول این امورند. نمیشود به دفتر امام جمعه یا وزارت ارشاد گفت چون بقیه کارشان را خوب انجام ندادهاند پس شما هم دست نگهدارید!
3. جناب آقای سیاح پور! شما خودت با سوزاندن مجسمه سلمان موافقی یا مخالف؟ طبیعتا میگویی: مخالف! خب حالا به نظر خودت اگر این مقالهات را به دست عامل آتش زدن این مجسمه بدهند و او بخواند آیا مقالهات را تمجید نخواهد کرد؟ اگر گمان میکنی که او چنین مقالهای را تمجید میکند بدان که این مقاله حلقهی مکمل آن عمل زشت است.
4. این سخن شما که مسئولان باید به فکر دین گریزی بخشی از جامعه (البته نه به آن گستردگی که شما ترسیم کردهاید) باشند و اینکه بخشی از این دینگریزی محصول عملکرد نامناسب آنهاست، حرف درستی است اما جای توجه و تذکر به این نکته در مقاله شما خالی است که سست ایمانانی که این اقدام را انجام دادهاند علاوه بر دویدن به سوی جهنم با الفبای احترام به عقاید دیگران بیگانهاند. اینان اگر زمانی قدرت و حاکمیتی داشته باشند آنچنان اختناقی ایجاد کنند که امثال شما آرزوی بازگشت همان مسئولانی را خواهید داشت که در بیلیاقتی برخی از آنها بنده و شما اتفاق نظر داریم.
عبدالله کازرونی
شروع مقاله: جناب آقای محمدجواد سیاح پور تحلیلی درباره آتش زدن مجسمه سلمان نوشته اند که شایسته دیدم نکات کوتاهی را درباره نوشته ایشان متذکر شوم.
فرمایش ایشان فصل الخطاب است.
حالا یه عده که این وسط میان کنگره راه می اندازن و مجسمه می سازن و ... حتما اهداف دیگه ای دارن.
من اتفاقا معتقدم امام جمعه کازرون در انجام وظایف اصلی خودش موفق نبوده. امام جمعه در بعضی از کارها ورود کرده که وظیفه اش نبوده اما اگر بخواهیم چند کار را مثال بزنیم که متناسب با شان امام جمعه بوده و نسبتا خوب انجام شده یکی از آنها برگزاری همین کنگره سلمان بوده است. نه اینکه بهتر از این نمی شود. بله خیلی ضعفها داشت اما در مجموع خوب بود.
خب این نظر من به عنوان نویسنده نظر بالا
اما اینکه شما با فدایی معرفی کردن من بخواهی حرف و استدلالم را نفی کنی جسارتا اسمش شانتاژ است. مثل اینکه من بخواهم به روش شما بگویم شما فدایی آقای سیاح پور یا دشمن امام جمعه هستی! اینکه نشد روش برخورد.
نکته دیگر اینکه کجای مقاله من ادعا شده که آقای سیاح پور ضد انقلاب است؟! نهایت حرفی که بنده زده ام این است که ادبیات ایشان برخلاف نیتشان نتیجه داده است.
«سلمان متعلق به كشور ماست، متعلق به ملت ماست. مردم كازرون، ولادت او را در ميان خودشان و در اين ناحيه ميدانند؛ مردم اصفهان، نشو و نماى او را در منطقهى اصفهان ميدانند؛ منافاتى هم ندارد. علاوه بر شيراز، علاوه بر استان فارس و شهر كازرون و دشت ارژنه، كه نام مبارك سلمان فارسى را به خودشان متوجه ميكنند و حق هم دارند، و علاوه بر مردم اصفهان كه بر نشو و نماى اين عنصر الهى مدعىاند كه در ميان آنها بوده است و حق هم با آنهاست، همهى مردم ايران - از دور و نزديك - مفتخرند به شخصيتى مثل سلمان.»
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3434