ده در تاریکی غلیظی فرو رفته بود، آسمان از ابرهای سیاه و انبوه
پوشیده شده بود، اما انگار خیال نداشت درِ مشکش را وا کند، فقط برق می زد و می
غُرید، باد سردی از تپه هایی که از سمت غرب ده بالا رفته می وزید و درخت ها را
تکان می داد و خار و خاشاک ها را بر هم می زد، سگ ها پارس می کردند و کفتاری مثل
اینکه لاشه ی مرده ای را می خورد زوزه می کشید. مرد مجروح در روشنایی چراغی که به
تیر برق جلو در حیاط الهیار آویزان بود تاقباز افتاده بود و ناله می کرد و چند
نفری هم گردش ایستاده بودند. ماه صنم زن مرد که از خشم رنگ و رویش را باخته بود با
الهیار که مضطرب کنار ستون ایوان خانه اش زانو زده نشسته بود و سیگار می کشید جر و
بحث می کرد.
- آخو[1] مرد دیواری
کوتاه تر اَ گل ممد نیدی[2]؟! می[3] گل ممد بوآتَ کشته، یا مالتَ خارده که تفنگ
ورداشتی یه دادی شه دَم گولولَ؟! فکر ایکنی[4] گل ممد بی کس و کاره؟! خدا سر شاهده
باسی[5] به ای زَنیم بلایی سرت بیارم که اَ مرگ خوت[6] رضا وابویی[7]، تا ای
غَلَطَلَ[8] نکنی! بی اصل و نسب!
الهیار با صورتی کشیده و چشمانی ریز و سیاه ته سیگارش را
انداخت، سرفه ای کرد و دود از دهان و بینی اش بیرون داد و پا شد و به سمت زن آمد و
گفت:
- زن صداتَ بیا دومن[9]!
می مو سگ هار گرُفتمه تفنگ ول بچا کَنُم ری[10] شوهر تو؟! گل ممد اومده رفته ری
پشت بونِ خونه م مثِ جغد ایناله[11]! زن و عیالم اِحراز کردنه[12]! گلناز عروسُم
حامله یه گمون کُنُم بَچَش سقط وابو[13]! بعد تو اومدییه ویسیدیه[14] ری به ریم[15]
اُنچه بد و بیرایه بارم ایکنی؟! به قول «مال ما گَل مناره، مال مردم زیر تغاره».
ماه صنم با مژه های بلند و صورتی گرد و گوشتین دندان قروچه
کرد و دستهایش را در هوا تکان داد و قایم گفت:
- نعل وارونه نزن الهیار
تو سن و سالی اَت گذشته، فردای قیومت جواب خدایَ چه ایدی[16]؟! شوهر مو سی سال اَ
عمرش ایگذره[17] هنی[18] نوابیده[19] یکی تو ای ده کوچکترین ایرادی اَش بگیره که
دومیش تو بویی[20]! می شوهر مو لاتوپاتِ که ورسه[21] ای تندارَکَلَ[22] در بیاره؟!
به ای شاهخسرو[23] که ری به ریش[24] ویسیدمه[25] قسم ایخارُم[26] تو یه کینه ای
با گل ممد داشتی یه! بنده خدا اومده تو کیچَ[27] رد وابو، تفنگ ورداشتی یه عمداً
زدی شه! وازگارت اَ خدا و پیغمبر!
الهیار دستش را به روی شانه خلیفه یکی از اهالی ده که کنارش
ایستاده بود گذاشت و با لحن التماس آمیزی گفت :
- میش[28] خلیفه قرآن
خصمِ خوم[29] و اولادم کنه اِی کم و زیاد بگُم! تو خونه با بچی یَلُم[30] نِشِسَ
بیدیم[31]، دیدیم یه صدایی ری پشت بون اومَ[32]، بچی یَل ورسیدن[33] گوش گرفتن،
گفتن جغدِ! ورسیدُم[34] تفنگ ورداشتُم گفتُم برم رو پشت بون یه سر و صدایی کُنُم
ای جغد بلند وابو برَ جهنُم شا بو! سی احتیاط هم یه زوری[35] دورِ قاش[36] حیوونا
بخورُم یه وقت دزدی، جونوری نیاد دس بُرد بزنه! حالی که رفتُم ری پشت بون واویلا
دیدُم یچی[37] قدِ یه خرسی نشسه و مث جغد ایناله! همی که گلنگدن[38] تفنگَ زَدُم
اَ هم، دیدُم مث برق خوشَ اِنداخت تو کیچَ و فرار که! مونم دَسُم رَف ری ماشَ یه
تیری اَش اِنداختُم که دیدُم یه ناله ای که و اُفتی، پناه بر خدا ! حالی که رفتُمِ،
دیدُم گل ممد کُره[39] الیاسه! حالی میش خلیفه تو که ریش سفید ای محلی کُلَتَ[40]
قاضی کن بوگو بینم مو گناهکارم یا ای جغلَ[41]؟!
خلیفه لاغر اندام با قدی متوسط که چشم در چشم الهیار دوخته
بود دستی به روی ریشش کشید و سرش را پایین انداخت و کمی بعد گفت:
- بگذشت خوبه، انشالله
که همیشه قوم و خویشی تون و کاکایی تون برقرار بو[42]. البته چون دو سال قبل ماه
صنم زن گل محمد که پا به ماه بود سگ الهیار به سمتش هجوم برده بود و از ترس بچه اش
سقط شده بود و بدین منظور گل محمد رفته بود به روی پشت بام الهیار و مانند جغد می
نالید تا عروسش گلناز که پا به ماه بوده بترسد و بچه اش سقط شود، چون به اعتقاد
مردم جغد به روی پشت بام هر خانه ای نالید مصیبتی برای آن خانه در پیش است. بنابراین
جواهر زن الهیار با اندامی متوسط و چهره ای گندم گون که یکریز گریه می کرد وارد
حیاط شد و با لحن التماس آمیزی گفت:
- ماه صنم خالَ[43]
تو رو بخدا بوهخشش[44] به ای گیس سفید مو! مو حق بر گردن تو و گل ممد دارُم، خوم
زبون هشتُم[45] نافتَ چیدُم سی گل ممد، به قرآن هنی عامتَ[46] مخمل اَم سر سنگینه،
ایگو[47] ایخاسُم[48] ماه صنم دختر کاکامَ ناف چین کُنُم سی رشید بَچَم تو نَهشتی[49]
و با گوشه روسری اَش اشکهایش را پاک کرد و ادامه داد.
- حالی هم زَلَت
نرَ [50] خالَ خدا رو شکر به خیری گذشته! فقط دو سه تا ساجومَ[51] خارده تو پاش ای
هم تا دَسِ دُکدورَل[52] اَش برسه خوبه خوب ایوابو[53]، قول ایدم[54] سرِ یه هفته
ورسه راه برَ! تو ای شص و هف هش سال عمری که کردُمِ ایقد از ای چییل[55] دیدُمِ،
فَضو خدا بیامرز سالی که تو عروسی دخترش عالم تیر اَ دَسِ خالق بَچَش در رَف خارد
تو پاش، خدا بیامرز پاش خُردِ خُرد وابی[56]! کی ایگو پاش خوب ایوابو! ولی
دُکدورَل قربونِ دس و پلشون برم خوبه خوبش کردن، که سر دو ماه ورسی[57] راه رَف،
ای هم اَ مو داشته بو خالَ، از ای بعد باسی یه نونی بُخاریم[58] یه نونی بدیم در
راه خدا که ای گولولَ نخارد یه جای حساسش! اون وقت خونه ی همَ مون خراب بی! حالی
دردِ دل خوت نکن پا وردار برَ اُمامقلی با ماشین اومده گل ممد بوهره[59] شهر
بیمارستان تا مونم چادُر مَ کُنُم سر بیام.
پی نویس:
1- آخه
2- ندیدی
3- مگه
4- می کنی
5- باید
6- خودت
7- بشی
8- غلط ها
9- پایین
10- روی
11- می نالید
12- ترس کرده اند
13- بشه
14- ایستاده ای
15- روبرویم
16- می خواهی
17- می گذرد
18- هنوز
19- نشده
20- باشی
21- بلند بشه
22- مسخره بازی ها
23- امام زاده ای در
روستای سیف آباد که جنوب شرقی کازرون قرار گرفته است.
24- روبرویش
25- ایستاده ام
26- می خورم
27- کوچه
28- کسی که به زیارت
امام رضا رفته است.
29- خودم
30- بچه هایم
31- نشسته بودیم
32- آمد
33- بلند شدن
34- بلند شدم
35- گشتی
36- محل نگهداری
گوسفندان
37- یه چیزی
38- آلتی در تفنگ که
فشنگ را از مخزن خارج و آماده ی شلیک می کند.
39- پسر
40- کلاه ات
41- جوان
42- باشه
43- خاله
44- ببخشش
45- گذاشتم
46- عمه ات
47- می گوید
48- می خواستم
49- نگذاشتی
50- نترس
51- ساچمه
52- دکترها
53- می شود
54- می دهم
55- چیزها
56- شد
57- بلند شد
58- بخوریم
59- ببرد