امام جمعه ی ما به لطافت باران بود وبه زلالی چشمه ۰وزن سحر رامثل برگ گل می فهمید .با نسیم همسایه بودوبا شبنم هم خانه ۰قلبش پلی بود به بلندای ادراک ابدیت
امام جمعه ی ما به لطافت باران بود وبه زلالی چشمه ۰وزن سحر رامثل برگ گل می فهمید .با نسیم همسایه بودوبا شبنم هم خانه ۰قلبش پلی بود به بلندای ادراک ابدیت
مثل سیبی سرخ تب کمال داشت
وشمع دانی روحش شعله ی حول حالنا الی احسن الحال وشهادت
زیباترین حسن حال بود که با آن هم خانه شد
برای شما دوستان عزیزم
همسایگی خانه ی صبح وهم نفسی با باد سحر آرزومندم