|
..................................حکایت روابط شهر بوشهر و شهر کازرون،
حکایتی دیرینه است.
شاید
به زمان ابتدای اسلام برگردد که احتمالا سلمان فارسی یا روزبه که از مغهای والامرتبه
زرتشتی در کازرون بود و سری به بوشهر زده و قلعه ریشهر و خندق دورتادورش را دیده و
هنگامی که در کنار حضرت محمد شخصیت مهمی شده، جنگ خندق را پیش برده. البته احتمال دارد و نه یقین.
مراوادات
جدی این دو شهر از دوره قاجاریه شروع شد که سیل کازرونیها برای امر تجارت به بوشهر
سرازیر شدند. نشانه آنهم تاجرانی است که پسوند کازرونی را در اسم و فامیلشان دارند. در همین سالها هم که به شوخی
می گفتند هرکس زن گیرش نمیاد، رو به کازرون می کند.
البته
این امر بدلیل سهل و آسان گرفتن کازرونیها برای ازدواج و تشکیل زندگی مشترک دخترانشان
بود؛ و نیز علاقه ای که به بوشهریها داشتند؛ و نیز کم اعتقاد بودن به عقد دخترعمو
پسر عمو در آسمانها
دختر
کازرونی، آنهمه نعمت و هوای مطبوع تابستان را می گذاشت و به بوشهر محروم آن زمان می
آمد که گرما و بی آبی بخش مهم زندگی در اینجا بود.
آمدن
و رفت به بوشهر هم یعنی پشت سر گذاشتن کتل های پیرزن و دختر و ملو و رودک و... در آن
سالهای جاده خاکی.
دختر
کازرونی، عروسی با محبت، شوهر دوست و زرنگ و پرتحمل و زندگی ساز می شد.
قناعت
و صبر و ایثار از خصیصه های بارز آنها بود. هیچگاه هم دلتنگی و دوری از دیار را بهانه
نمی کرد که خانه و کاشانه را ترک کند و راه طلاق را پیش بگیرد.
به
زودی ساختن قلیه ماهی و میگو و دمپخت آنها را یاد می گرفت و سفره شوهر را از عطر و
طعم خوشمزه این غذاهای دریایی آکنده می ساخت.
در
مهرورزی و عشق به زندگی و خانواده هم کم نظیر بود.
البته
کازرونیها هم یک آزمونی برای تلاشگری یا تنبلی مرد بوشهری داشتند. روایت است که سبدی پر از نارنگی
و پرتقال جلو داماد و خانواده اش می گذاشتند و به دستان داماد خیره می شدند؛ اگر فوری
در صدد پوست کندن نارنگی بر می آمد، معلوم می شد که داماد ... گشاد است؛ و اگر با پوست
پرتقال به نبرد برمی خاست نتیجه می گرفتند که داماد اهل تلاش و متحمل شدن سختی است.
بوشهری
ای که با سختی در دریا سروکار داشت، بی شک پرتقال را انتخاب می کرد و سربلند می شد
و عروس زیبا و مهربان کازرونی را به بندر می آورد.
این
پیوندهای مهربانانه هنوز ادامه دارد .