|
دیروز از کوچه کنار مسجد سید ابراهیم عبور کردم به در خانه ای کوچک رسیدم ایستادم زمان به سرعت به عقب برگشت خاطراتی از ذهنم از این خانه گذشت که هم مشعوف شدم و هم مغموم. مسجد سید ابراهیم در روزگار جنگ و جهاد نقطه پرگاری بود که روز به روز بر شعاعش افزوده می شد. در هر عملیات عزیزانی برخاسته از این نقطه پرگار با سرعت و نیروی گریز از مرکز از دایره زمینی به افق پرواز میکردند و افق سیاه شب را می دریدند و بر سیاهی فائق می آمدند و آسمان را نورانی و ستاره باران میکردند.
در نزدیکی مسجد خانه ای
بود که مکمل محراب مسجد بود آن خانه را باید با اطمینان معراج نامید. هر کس به آن خانه
پا می نهاد از زمین دل می برید. خانه به ظاهر خانه ی امام جماعت مسجد سید ابراهیم بود.
خانه حاج آقا هدایتی پیرمردی سیاه چرده اهل کهنوج که دلی صاف و پاک چون آینه داشت.
زن و فرزندان آقای هدایتی در قم ساکن بودند و به همین دلیل بچه های جنگ آن جا را به
پایگاهی برای روزهای مرخصی تبدیل کرده بودند هم دور هم جمع میشدند هم آن پیرمرد صاف
و صادق را از تنهایی به در می آوردند.
آقای هدایتی هم بیکار
نمی نشست و برای این مهمانان سنگ تمام میگذاشت از کلاس اخلاق گرفته تا تدریس علوم
دینی و احکام و رفع اشکال در قرائت قرآن و برگزاری دعا و... . پایه گذار این مجموعه
منحصر بفرد هم کسی نبود جز شهید غلامرضا خاکی.
مرحوم حاج رضا(میرزا) شیرافکن پدر شهیدان محسن و مسلم شیرافکن مسئول امورات مسجد بود
و در تامین هزینه خانه مسجد کوشا و نمیگذاشت کمبودی در خانه وجود داشته باشد؛ البته
کسانی هم که آن جا می آمدند مثلا نهار آن روز یا شام آن شب را تدارک میدیدند و یک
به اصطلاح امروزی دورهمی ساده اما ماندگار را برگذار میکردند.
با هر عملیات تعدادی از
اعضاء این خانواده منحصر بفرد ملکوتی میشدند و تعدادی دیگر جای خالی آنان را پر میکردند.
در طبقه اول خانه سه اتاق بود یکی برای استراحت و تشکبل کلاس های آقای هدایتی و دو
اتاق هم برای رزمندگان. هرگاه مراسمی برای شهیدی برگذار می شد که مهمانانی از جبهه
یا شهرستان های دیگر برای آن مراسم به کازرون می آمدند جای آن میهمانان خانه مسجد بود.
آن خانه علاوه بر شهدایی
که تقدیم اسلام کرد تا آنجا که یاد دارم قدمگاه شهیدانی هم چون شهیدان مرتضی جاویدی.
مسلم رستم زاده و... بود. دو خانه پایین تر از خانه مسجد منزل شهیدان مسلم و محسن شیرافکن
بود و کمی بالاتر منزل شهید غلامرضا خاکی. پایین تر خانه شهید انقلاب ماندنی دست داده
و کمی آن طرف تر منزل شهید حسام تقی نژاد. خانه شهید قاسم انجام آن سوی کوچه و بالاتر
شهید باقر خواجه زاده با این که خانه شهید حمید توکلیان کمی دورتر بود اما جای حمید
هم آن جا بود هر وقت علی وثوقی در شهر بود آن جا بود. شب ها محفل گرم و گرم تر می شد؛
محمدجعفر عسکری، حمزه خسروی، محمدباقر جعفری، شهیدان مرتضی شافع، احمد و امیر نصیری،
جواد ملکزاده، عزیز شاملی، راسته و.... هر وقت بچه های آن محله مرخصی بودند از ده
شب حداقل دو سه شب را در آن خانه در کنار دیگر دوستان به صبح میرساندند
کمتر رزمنده و شهیدی از کازرون بود که به این خانه
سری نزده باشد بدون شک و اغراق این خانه کوچک و قدیمی در میان خانه های این شهر بیشترین
شهید و رزمنده را در طول جنگ به خود دید. مشعوف شدم که برای لحظاتی باز هم آن جا و
در میان آن جمع بودم و مغموم شدم آن لحظه ای به خود آمدم و دیدم از آن قافله جا مانده
ام. یادشان گرامی.