آنچه كه ما در اين نوشتار كوتاه به آن ميپردازيم نه بيان خصوصيات خوارج و نه نقاط اشتراك اين گروه با برخي از گروههاي ديگر موجود در جهان امروز ماست بلكه ميخواهيم از فصل مشترك اين گروهها يعني قيام عليه حكومت اسلامي و به خطر انداختن مصالح عاليهي اسلام و نوع برخوردي كه ميبايست با آنان صورت بگيرد بحث كنيم.
گرچه از نظر امام علي (عليه السلام) خوارج افرادي مرتد و واجب القتل بودهاند لكن با توجه به خصوصيات منحصر به فرد اين گروه، از بين بردن آنان در عين اهميت، به راحتي امكانپذير نبوده است.
امام علي (عليه السلام) خود در اين باره ميفرمايند: «أنا فقأت عين الفتنة و لميكن ليجتري عليها احد غيري بعد أن ماج غيهبها و اشتد كلبها: اين من بودم كه چشم فتنه را در آوردم پس از آنكه درياي ظلمت موج ميزد و موج تاريكي بالا گرفته بود و خوارج مانند سگ هاري شده بودند.»(1)
به راستي چرا احدي جز علي (عليه السلام) قادر به نابودي اين فتنه نبود؟ چرا علي (عليه السلام) تا بدين حد در مقابل آنان مدارا كرد؟ استاد شهيد مطهري در اين رابطه ميگويد:
«اوضاع [آن زمان] بسيار شبههناك و شكآميز و ترديدآور شده بود. ابن عباس هم كه ميرفت اينها را كه ميديد، شك ميكرد. فضا مهآلود بود. خودش [امام علي (عليه السلام) ] فرمود افقها را مه گرفته است.(2) وضع، وضعي نبود كه يك سرباز مسلمان كه ميخواهد به نام اسلام به جنگ برود اطمينان داشته باشد كه به نفع اسلام كار ميكند! وقتي كه مقابل ميشد يك عدهاي كه ميديد از خودش عابد و زاهدترند، از خودش كمتر گناه ميكنند، از خودش بيشتر نماز ميخوانند و آثار عبادت را در وجهه و چهرهي اينها ميديد، دست او تكان ميخورد، اگر شمشيرش بالا ميرفت، دستش ميلرزيد، دلش ميلرزيد كه من چگونه به روي اينها شمشير بكشم؟... اوضاع خيلي شبههناك بود و حق هم داشتند. ما و شما هم اگر ميبوديم، دستمان به آن طرف نميرفت!»(3)
آري! منشأ بسياري از مداراهاي امام علي (ع) با خوارج همين شبههناك بودن امور بر مسلمين و عدم توانايي هضم برخوردي جز مدارا با مردمي چنين مقدسنما از سوي عموم مردم بود لذا امام علي (عليه السلام) منتظر فرصت مناسبي بود تا خوارج چهرهي واقعي خود را نشان بدهند و آنگاه جامعهي اسلامي را لوث وجود آنها و از شر توطئهها و مضرات آنان پاك سازد و اين فرصت با بيرون آمدن خوارج از شهر و خيمه زدن آنان در خارج از شهر و كشتار مردم مهيا شد. در اينجا بود كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) به جنگ آنها رفته و در مقابل آنها اردو زد.
امام علي (عليه السلام) براي اتمام حجت و هدايت آنان ابتدا ابن عباس را فرستاد تا با آنها سخن بگويد لكن چون كاري از پيش نبرد(4) خود حضرت رفت و با آنها صحبت كرد. صحبتهاي حضرت مؤثر واقع شده، از آن عده كه 12 هزار نفر بودند، هشت هزار نفرشان پشيمان شدند و زير پرچم امام علي (عليه السلام) قرار گرفتند(5) ولي چهار هزار نفرشان سخنان علي (عليه السلام) را نپذيرفته و با حضرت وارد جنگ شدند. علي (عليه السلام) نيز شمشير بر گردنشان نهاده و آنان را به قتل رسانيد. از ميان اين چهار هزار نفر تعداد بسيار اندكي موفق به فرار شدند.
شكي نيست كه بسياري از خوارج نه از روي عمد و لجاجت بلكه از جهالت و ناداني با امام علي (عليه السلام) به مقابله پرداخته بودند لكن امام علي (عليه السلام) از ميان برداشتن آنان را در صورت عدم پذيرش حق امري لازم و ضروري ميدانستند.
استاد مطهري دربارهي كفر و ارتداد خوارج و لزوم از بين بردن آنان توسط امام علي (عليه السلام) ميفرمايند:
«دربارهي خوارج هرچند از لحاظ سياست اسلامي بايد حكم كرد به كفر آنها(6)، اما نبايد اينچنين تصور كرد كه همهي آنها كافر بالتقصير بودند، به احتمال قوي و بلكه مطمئناً غالب آنها قاصر بودند. علي (عليه السلام) با علم به اين جهت قتل آنها را لازم ميدانست چون وجود اينها مزاحم عالَم اسلام بود. اينها نظير قومي از مسلمين بودند كه كفار به آنها تترّس كرده باشند كه مسألهاش در "شرح لمعه" و كتب كلامي مطرح است كه بخاطر حفظ حوزهي اسلام و مصلحت اوجب از حفظ دماء مسلمين بايد آنها را كشت. نتيجهي مهمي كه بايد از داستان خوارج گرفت اين است كه اگر گروهي از مسلمانان [به هر علتي] ولو به جهت خشك مغزي و كوتاه فكري مانع مصالح عاليهي اسلام باشند بايد آنها را از بين برد ولو آنكه ميدانيم مخالفت آنها با مصالح عاليهي اسلامي از روي جهالت است نه از روي علم و آن جهالت هم جهالت قصوري است نه تقصيري يعني معاقب عندالله نيستند و معذورند!... دو حساب است: يكي حساب معذوريت فرد است عندالله و مغفرت و عدم مغفرت، يكي هم حساب مصالح مسلمين است كه ممكن است يك معذوري بخواهد زندگي و مصالح مسلمين را به هم بريزد همانطور كه يك ديوانه گاهي [چنين] ميكند. ما نبايد معذوريت عندالله را ملاك قرار دهيم و به او اجازه بدهيم كه هر كار كه ميخواهد بكند. گاه مصلحت اقتضا ميكند كه همين معذور را از بين ببريم.»(7)
با اين توضيحات تكليف حكومت اسلامي در برخورد با هر گروهي كه مصالح اسلام و مسلمين را به خطر مياندازد مشخص ميشود و اسلام دست حاكم اسلامي در برخورد با چنين گروههايي را باز گذاشته است.
توضيح:اين مقاله قبلاً در آبان ماه 1382 در شمارهي دوم از ماهنامهي شهرسبز منتشر شده بود.
پينوشت: -------------------------------
1. نهج البلاغه، خطبه 92
2. ان الآفاق قد اغامت و المحجة قد تنكّرت (نهج البلاغه، خطبه 92)
3. مجموعه آثار، ج 16، مقاله مشكلات علي (ع)، ص 606، پاورقي.
4. و لما ارسل علي، عبدالله ابن العباس لاهل النهروان راي منهم جباهاً فرحه لطول السجود و ايدياً كثفنات الابل عليهم قمص مرحضه و هم مشمّرون (فجر الاسلام، ص 262)
5. دربارهي فلسفهي پذيرش توبهي خوارج با وجود ارتداد و كفر قبلي آنان در ميان علماي اسلام اختلاف نظرهايي وجود دارد لكن به جهت اختصار تنها به ذكر نظر علامهي مجلسي اكتفا ميكنيم: «حضرت علي(ع) توبهي خوارج را ميپذيرفت با اينكه آنها سرسختترين كفا و پليدترينشان بودند و آن حضرت از سابقهي آنان كه اصالتاً مسلمان يا كافر بودند سئوال نميكرد و به ارتداد فطري يا ملي آنها توجهي نداشتند و چه بسا گفته شود كه اوضاع در صدر اسلام با دورههاي بعد فرق داشته است. زيرا در آن دوره مردم تازه با اسلام آشنا شده بودند و اگر با آنان اينگونه با شدت برخورد ميشد، هيچ كس باقي نميماند!» (روضة المتقين، ج 6، ص 382)
6. قيام عليه حكومت اسلام به منزلهي كفر است و مجازات اعدام را در پي دارد.