هرثمه
در لشکر امیرالمؤمنین قرار گرفته. در جنگ صفین گذرشان به کربلا افتاد. یک وقت دیدند امیرالمؤمنین دقیقاً همین جایی که ابی عبدالله به شهادت رسیدند شروع کرد به گریه کردن!
او هم سوگواری علی(ع) را دیده بود اما به این واقعه به دیدۀ تردید و تمسخر می نگریست!
وقتی بعد از جنگ داستان گریۀ امام را برای همسر شیعی خود به صورت هجو امام بیان میکند از مقام امامش دفاع می کند
او هیچ گاه باورش نمی شد که روزی جزو گروه چهارهزار نفری اعزامی به کربلا از طرف عمر سعد قرار بگیرد.
وقتی رسیدند کربلا هرثمه به یکباره واقعۀ سوگواری امیرالمؤمنین را به یاد آورد. ترسید!
خوره به جانش افتاده، محضر امام حسین (علیه السلام) رسید و واقعه را بیان کرد
امام از او می پرسد: اکنون قصد داری چه کار کنی او می گوید: دیگر با کوفیان نخواهم بود ولی طاقت ماندن با شما را هم ندارم!
امام می فرماید: پس چنان از این جا دور شو که فریاد یاری خواهی ما را نشنوی و او به سرعت پا به فرار مینهد!
زهیربن قین
به او نسبت داده شده که از گروه عثمانیۀ شهر کوفه بود، ناخواسته علیرغم میل باطنی اش با امام هممسیر شد.
تلاش می کند به هر نحو که شده از امام فاصله بگیرد اما در یک توقف اضطراری در یکی از منازل با دعوت امام روبه رو می شود ولی آن را نپذیرفت، اصرار همسرش او را ناچار به پذیرش دیدار امام کرد.
پس از دیدار تحول عمیقی او را فراگرفت از او پرسیدند این تحول سرچشمه در کجا دارد؟
او گفت سالها پیش در ماجرای نبرد و فتح شهر بلنجر در آذربایجان چون فتح نصیب ما شد سلمان فارسی که همراه ما بود به ما گفت: شادی حقیقی شما در این فتح نباید باشد، شادی و فتح برای آن کسی است که در کربلا حسین بن علی را یاری نماید.
یادآوری این سخن مرا به دیدار حسین (علیه السلام) و پذیرش سخن او ترغیب کرد. او جزو شهدای کربلا قرار گرفت.
عاشوار و انتظار دو موضوعی است که آنقدر روایت نبوی و علوی پیرامون آن وارد شده که دیگر کسی بهانه ای ندارد که بگوید نمیدانستم. در مورد اصل شهادت ابا عبدالله، نحوۀ شهادت، مکان شهادت و...
همچنین اصل ظهور، ویژگی یاران حضرت، مشخصات ظهور، تعداد یاران و ..
عمر سعد
آیا کسی امروز باور می کند آنها که عاشورا را آفریدند از این حادثه مطلع نبودند؟
روزی عمر سعد با امام قبل از حادثۀ عاشورا روبرو شد، پس عمر سعد به امام گفت: سفیهان شهر گمان میکنند و می گویند که من قاتل تو هستم!
امام پاسخ داد آنها سفیه نیستند بلکه دانشمندان شهر هستند.
عاشورا به انسان حرکت می دهد و انتظار، جهت عاشورا فریاد می کشد و انتظار آن را به سمت خود فرا میخواند.
این جاست که کُلُ یُومٍ عاشورا و کُلُ اَرضٍ کَربَلا معنا پیدا می کند، عاشورایی باید منتظر باشد و منتظر عاشورایی باید با سرگذشت زهیر، عمرسعد، هرثمه خود را محک بزند. آیا راه امتحان با حق است یا باطل یا هیچ کدام؟
هر سه از عاشورا می دانند اما سه گونه تصمیم می گیرند. انتخاب زهیری و عمرسعدی و هرثمه ای سابقهای به عظمت تاریخ بشریت دارد.
آنگاه که امیرالمؤمنین از هرثمههای زمان خودش فریاد یا اَشباهَ الرِجال وَلا الرِجالَ سر می دهد و با عمر سعدها که همان عمروعاص و معاویه و امثال آن هاست به قتال برمی خیزد. یا وقتی که امام حسن (علیه السلام) به خاطرهرثمه ها تن به صلح با معاویه می دهد و باز بی تفاوتها عذاب وجدان درون خودشان را با گلایۀ از امام که او را مُذِلُّ المؤمنین میخواندند آرام میکنند.
هرثمه از میدان گریخت که نه با حق باشد نه با باطل اما دریغ که با حق نبودن خود مهمترین باطل است.
اما امروز...
اما امروز همان روز است؛ کسی نمیتواند بهانه کند که من داستان انتظار و ظهور را نشنیدهام یا میخواهم به زندگیام بچسبم و با دیگران کاری ندارم حق اند یا باطل!
هر چند ابی عبدالله به هرثمه توصیه کرد از میدان دور شود اما هرثمه فردا با سر ابی عبدالله چه کند؟ چطور برای خود و تاریخ پاسخ پیدا کند؟
امروز ندای هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنی از لبهای امام زمان علیه السلام شنیده می شود این مائیم و انتخاب های سه گانه؟
حق، باطل، هیچکدام.
اما، هیچکدام را وجدان بیدار تاریخ حذف کرده است حق یا باطل؟!
برادر بزرگوار ، هدف از مقاله حق یا باطل صرفا تضعیف بی تفاوتی و اثرات نامطلوب آن بود نه بیان معیارهای تشخیص حق یا باطل . این موضوع خود مقاله ای جداگانه را می طلبد .
رصاف