در آن ميان فردي شروع به صحبت كرد و عرض كرد: يا رسول الله! خوشا به حال فلان كس!
رسول خدا علت را جويا شدند.
عرض كرد: يا رسول الله! اين فرد به يك سفر دريايي رفته و با مال التجارهي خيلي محدودي توانسته است سود فراواني كسب كند.
از آنجا كه رسول خدا مربي و مذكِّر هستند (فذكِّر انما انت مذكِّر) به جوان فرمود: ميخواهي كسي را به تو نشان بدهم كه همين امروز سفري خيلي خيلي كوتاهتر و با يك مالالتجارة و مؤنه و هزينهاي محدودتر سفري پرسود و سخت را انجام داده كه كسي جز خدا از اين همه سود آگاه نيست. ثوابي كه «لايعلمه الا الله»
عرض كردند: اي رسول خدا! آن فرد كيست؟
پيامبر فرمودند: دارد ميآيد!
اصحاب برگشتند، ديدند جواني از رفقايشان است كه به طرف مسجد ميآيد!
ياران پيامبر تا جوان را ديدند، به او گفتند: البشارة! البشارة!
جوان مات و مبهوت سئوال كرد: چه شده؟
اصحاب گفتند: خوشا به حالت! چه مسافرتي امروز رفته بودي كه پيامبر رحمت اينگونه دربارهي تو فرمود؟!
جوان سخت در فكر فرو رفت! گفت: من كه از خانه بيرون آمدم، جايي نرفتم، آن هم امروز، اصلاً من مسافرت نرفتهام!
ياران و اصحاب حضرت با تعجب به هم نگاه كردند: يعني چه؟ پيغمبر خدا اصدق الصادقين است! پيغمبر كه دروغ نميگويد! برويم و از خود حضرت سئوال كنيم.
همهي آنها متحيّر نزد رسول خدا ْْآمدند، نشستند و عرض ادب كردند و قضيه را بازگو نمودند.
جوان تازه وارد عرض كرد: آقا! من كجا رفتم؟
حضرت فرمودند: بله! امروز سفري عجيب و غريب رفتي!
- آقا! ممكن است بيشتر توضيح بفرماييد؟
فرمودند: امروز صبح كه از منزل بيرون آمدي اول جايي كه رفتي، كجا بود؟
قدري فكر كرد و گفت: الله اكبر! آقا اين جايي كه من رفتم و اين كاري كه انجام دادم، اينقدر قيمت دارد؟!
فرمودند: بله! براي اينها بگو تا بعد من شرح دهم!
آنگاه شروع به صحبت كرد: واقع مطلب اين است كه من امروز اول آفتاب با فردي كه بيرون از شهر زندگي ميكند، قراري داشتم و ميخواستم طلبم را از او وصول كنم اتفاقاً من اول آفتاب مشغول كاري شدم و قرارم را فراموش كردم، ديدم كه مدت زيادي از قرارمان ميگذرد و روز هم گذشته است. با خودم گفتم كه ديگر اين بندهي خدا رفته است، طلبكار هم نيست كه بايستد. بهتر است از اين فرصت باقيمانده در روز استفاده كنم پس تصميم گرفتم كه به خانهي اميرالمؤمنين و رئيس الموحدين، يعسوب الدين عليابن ابيطالب (ع) بروم. بخاطر محبتي كه به حضرت دارم يك سلام خدمت آقا عرض كنم، دلم قوت بگيرد و برگردم.
پيغمبر فرمود: به آن خدايي كه مرا به حق فرستاده است، سوگند ميخورم، همان لحظه كه تصميم زيارت اميرالمؤمنين را گرفتي، خداي متعال گناهان تو را بخشيد. وقتي قدم برداشتي به ازاي هر قدمي خداي متعال حسنهاي در نامهي عملت ثبت فرمود و سيّئهاي از تو دور كرد و درجهاي براي تو بالا برد. وقتي رسيدي به خانهي اميرالمؤمنين در زدي و حضرت دم در تشريف آوردند و با معرفت به حقّ حضرت و با محبتي كه به آن حضرت داشتي، سلام عرض كردي و گفتي: «السلام عليك يا ابالحسن يا اميرالمؤمنين و رحمة الله و بركاته» خداي متعال براي تو آنچنان ثوابي ثبت كرد كه فرمود: «ثواب الله خير لمن آمن و عمل صالحاً و لايلقيها الا الصابرون» (قصص: 8) همان سلام را خداي متعال براي تو مقرر كرد به اندازهاي كه اگر بر اهل آسمان و زمين تقسيم كنند، كمترين چيزي كه نصيب همه ميشود اين است كه بهشت بر همهي آنها واجب ميگردد.
آري! نتيجهي معرفت و محبت به اميرالمؤمنين(ع) بهشت و رضوان خداوند متعال ميباشد چرا كه وجود مقدس رسول اكرم بارها بر اين مطلب صحّه گذاشتند و به گونههاي مختلف ايراد مينمودند. از جمله فرمودهاند: «النظر الي عليابن ابيطالب عبادة و ذكره عبادة و لايقبل الله ايمان عبد الا بولايته و البرائة من اعدائه» نگاه به عليابن ابيطالب عبادت است و ياد اميرالمؤمنين عبادت است و خدا ايمان هيچ بندهاي را قبول نميكند مگر به ولايت علي و به بيزاري از دشمنش.
پينوشت:
مناقب خوارزمي، ص 32، ح 2
امالي صدوق، ص 201، ح 10، مجلس 28