وقتي وارد حرم امامزاده اي مي شوم ازابتداي ورود حاجات را يك ريز براي امامزاده ليست مي كنم و تا لحظه خروج دست به دامان او هستم براي گرفتن حاجاتم، چرا كه باور دارم اين امامزاده نزد خدا آبرو دار است و مي توانم حاجاتم را به او بسپرم تا از خداوند اجابتش را بگيرد اما وقتي كنار مزار شهيدي مي ايستم فاتحه اي خوانده و رد مي شوم؛ چرا؟شايد چون امامزاده ها گنبد وبارگاهي عظيم ورفيع دارند و حرمشان ياد آور حرم ائمه معصوم"عليهم السلام" است اما شهدا مانند اموات قبري دارند و سنگ قبري همين !؟ به راستي چرا اينگونه ايم؟ آيا شهدا را كاملا مانند اموات، مرده فرض مي كنيم يا آنكه آيه "بل احياء عند ربهم يرزقون" راشنيده ايم اما به دل باور نداريم؟مگر كم پيش آمده كه شهدا به بهانه ها وطرق گوناگون به ما حالي كنند كه "اي مردم باور كنيد ما زنده ايم"
مگر زنده بودن جز اين است كه پيكر مطهر شهيد را اشتباهي به كرمان ببرند ودر خواب دوستش به او بگويد مرا به اهواز ببريد اشتباه شده ! مگر زنده بودن غير از اين است كه شهيد محمد معماريان اهل قم شال سبز رنگي را به پاي آسيب ديده مادرش ببندد و بگويد:مادرجان تازه از كربلا مي آيم اين شال متبرك به ضريح شش گوشه اباعبدالله"عليه السلام"است،پاي مادر خوب شود وآيه الله گلپايگاني بفرمايند:اگر اين شال به دريا هم زده شود متبرك مي گردد!.
سال ها است كه با آن شال يا با آب متبرك به آن شفا ها گرفته شده و حاجت ها روا؛بوي عطر عجيبش كه انسان را مدهوش و سرمست حسين"عليه السلام" مي كند (چنانكه گويي دست مطهر حسين"عليه السلام" را مي بويي) بيست سال است كه از بين نرفته اين شال از كجا آمده؟ كدام مرده اي قادر بر آوردن يك شال از كربلاست؟ چگونه مي شود كه در بخش بالاده كازرون شهيدي كه سالهاست زير خاك آرميده به خواب پدرش آيد واز بودن سنگ كنار سرش شكوه كند وقتي قبر را بشكافند و سنگ را بردارند و سر را جابه جا كنند ببينند دست پدر شهيد آغشته به خون تازه شده؟وصدها وبلكه هزاران مورد ديگرشهدا زنده اند
وقتي به گلزار شهدا مي رويم بايد سلام كنيم و زيارت نامه بخوانيم: السلام عليكم يا اولياءالله واحبائه…
پيامبر گرامي اسلام فرمودند: مردم خوابند وقتي كه مردند بيدار مي شوند؛ گاهي خواب ما آنقدر عميق شده كه دل مرده شده ايم توگويي مرده ايم…
شهدا ! ما ياخوابيم يا مرده ايم و شما هم زنده ايد و هم بيدار ! براي ما مردگان فاتحه بخوانيد…