پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

به‌روز شده در: ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۰
کد خبر: ۳۹۲۵
تاریخ انتشار: ۰۱ اسفند ۱۳۸۸ - ۱۴:۴۲
روايتي از عمليات كربلاي 4
بازماندهآخرين نماز مغرب و عشا را در سوله هايي كه در خرمشهر برپا كرده بودند خوانديم . بچه ها آماده ي حركت شدند و با شور و شوقي وصف ناپذير همديگر را در آغوش مي كشيدند و با هم خداحافظي مي كردند و هر يك از ديگري طلب شفاعت مي كرد .
 
به طرف نخلستان حركت كرديم ؛ بعد از حدود يك ساعت پياده روي به پشت خاكريز خط مقدم رسيديم ، آن شب اروند برخلاف هميشه ساكت و آرام بود گويا اروند هم مانند آتش زير خاكستر بود و از حوادثي كه مي خواست اتفاق بيفتد به فكر رفته بود .
 
پشت خاكريز كه مستقر شده بوديم «بچه ها هر يك مشغول راز و نياز و خواندن قرآن بودند و بهضي از بچه ها هم با يكديگر مزاح مي كردند، گويي عازم مجلس بزم و شادي بودند . غواص ها كه قبل از ما وارد آب شده بودند و ماموريت آن ها شكستن خط اول دشمن بود به علت جريان شديد آب موفق به انجام ماموريت محوله نشه بودند و پس از ساعتي يكي بعد از ديگري برمي گشتند .
 
شهيد ابوفاضل نظري را ديدم كه از غواص ها بود . پرسيدم : چي شد برگشتي ؟
 
براي اين كه روحيه ي بچه ها خراب نشود بهانه اي آورد و گفت : "فين غواصي ام خراب شد و نتوانستم بروم "  و به نيروهاي پشت خاكريز پيوست .
 
فرمانده گردان شهيد بزرگ مرتضي جاويدي با توكل به خدا دستور آماده كردن قايق ها را داد ، قايق ها آماده شدند و بچه هاي گروهان شهيد وحيد جهاني آزاد سوار شدند و حركت كردند . بعد از آن گروهان ما هم به فرماندهي شهيد رستم زاده كه اهل فسا بود سوار شدند و حركت كردند . آخرين قايق هم كه من و شهيدان " امير نصيري ، مهدي نجيبي ، كرامت پژو و ناصر رزمي " بوديم سوار شديم .
 
قايق ها كه به اواسط اروند رسيد يك دفعه جهنمي بپا شد و دشمن ديوانه وار آتش گشودند و سيل گلوله ي تيربارها و آر.پي.جي و خمپاره ها به سوي نيروها سرازير شد. آتش بسيار سنگين بود و ما مجبوريم سرهايمان را پايين نگه داريم و حتي سكاندار قايق هم سرش را پايين مي برد و فقط گاز را گرفته بود و به جلو مي رفت ؛ در حين حركت ناصر ناله اي زد نگاهمان به سوي او رفت و متوجه شديم تيري به پايش خورده و زخمي شد.
 
بعضي از قايق ها مورد اصابت آر.پي.جي قرار گرفتند و سرنشينان آن به شهادت رسيدند ، به نزديك خط دشمن كه رسيديم سكاندار گفت سريع پياده شويد.
 
از قايق بيرون پريديم و در آب پياده شديم ؛ به ناصر كه زخمي شده بود گفتيم برگرد ولي قبول نكرد و او هم پياده شد ؛ هنوز تا سينه در آب بوديم چند متري جلو رفتيم به موانع خورشيدي و سيم هاي خاردار حلقوي كه در آب بود برخورديم با زحمت بسيار از موانع گذشتيم و در نيزارها زير آتش دشمن دراز كشيديم .
 
دشمن بعثي جهنمي از آتش بارها درست كرده بود و كمي دور و برمان را برانداز كرديم . هيچ اثري از نيروهاي خودي نبود ، هنوز خط اول دشمن شكسته نشده بود متوجه شديم قايق ما منحرف گرديده و ما از محور اصلي عمليات دور شده ايم .
 
به علت حجم زياد آتش دشمن زمين گير شده بوديم . دشمن ما را ديده بود و مدام آنجايي كه ما بوديم را با تيربار مي كوبيد . در همين حال امير نصيري كه در كنار من بود ناله ضعيفي كرد . سرم را به طرفش برگرداندم ، تير مستقيم به سرش اصابت كرده بود . آرام صدايش كردم ناله اي كرد و آرام گرفت و به سوي معبودش پر كشيد .
 
دقايقي بعد درد شديدي در پايم احساس كردم ، دستم را كه به بالاي رانم كشيدم غرق خون بود. من هم بوسيله گلوله زخمي شده بودم . حالا فقط كرامت و مهدي سالم بودند اما آن ها هم كاري از دستشان بر نمي‌آمد . چند ساعتي آنجا مانديم و در آن سرماي طاقت فرسا در آب بوديم .
 
مهدي گفت : چاره اي نداريم با اين وضعيت بايد برگرديم يا هوا كه روشن شد اسير شويم .
 
گفتم: برگرديم اگر زده شويم بهتر است تا اسير شويم .
 
مهدي به من و ناصر كه زخمي شده بوديم گفت: مي توانيد برگرديد ؟
 
گفتم: توكل بر خدا! مي آييم .
 
تجهيزات خود را باز كرديم تا سبك و آزاد باشيم و از امير كه شهيد شده بود خداحافظي كرديم و آرام به عقب آمديم . از موانع موجود دوباره به زحمت عبور كرده و وارد آب اروند شديم . دست هايمان را در دست همديگر گذاشتيم و به آب زديم اما ديدم كه اين طوري عكس العملمان گرفته مي شود.
 
 گفتم: اين طوري نمي شود. هر كس شنا كند و به عقب برگرديم .
 
تمام فضاي منطقه را دود غليظ ناشي از انفجارات گرفته بود . هم چنان آتش تيربارها بر روي اروند كار مي كردند و هر از گاهي منوري منطقه را روشن مي كرد .
 
شروع به شنا كردن كرديم . حدود 40 الي 50 متري كه شنا كردم از روشنايي منور استفاده كرده و به اطراف نگاهي انداختم تا از وضعيت بچه ها آگاه شوم . اما هر چه به اطراف نگريستم اثري از آن ها نبود ، شايد آن ها بر اثر جريان آب از من دور شده بودند . با اين انديشه به شنا كردن ادامه دادم ديگر رمقي برايم نمانده بود ؛ از طرفي سرماي شديد و از طرف ديگر خون زيادي كه ازمن رفته بود ، به هر زحمتي بود ادامه دادم. پايم كه به گل و لاي ته اروند خورد متوجه شدم كه به آن طرف رسيده ام. بلند شدم تا روي پا بايستم اما نتوانستم. كمي سينه خيز جلو رفتم تا به كانالي رسيدم ، خود را به درون كانال انداختم و ديگر چيزي نفهميدم وقتي به هوش آمدم ديدم هوا كمي روشن شده است ، به بالاي سرم نگاه كردم ديدم خاكريزي بالاي سرم است به زحمت خود را بالاي خاكريز رساندم و به آن طرف انداختم ، چند نفر از نيروهاي خودي آن جا بودند و با مشاهده من به كمك من آمدند و به سنگري بردند .
 
از بچه هاي ديگر نه اثري و نه خبري نيامد گويا آن ها را هم خداوند بزرگ به ميهماني خود دعوت كرده بود و من لياقت همراهي و همسفري با شهدا را نداشتم و گويي خداوند خوبان را بر مي‌گزيند. در عمليات كربلاي 4 بيش از 70 تن از بچه هاي كازرون به شهادت رسيدند. 
 
 ياد همه شهداي اين عمليات بخصوص شهيدان امير نصيري ، مهدي نجيبي ، كرامت پژو و ناصر رزمي گرامي باد .
 
 
نویسنده: علي اكبر سياوش
مطالب مرتبط :
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
مخاطبین محترم؛
۱) کازرون نما، معتقد به آزادی بیان و لزوم نظارت مردم بر عملکرد مسئولان است؛ لذا انتشار حداکثری نظرات کاربران روش ماست. پیشاپیش از تحمل مسئولان امر تشکر می کنیم.
۲) طبیعی است، نظراتي كه در نگارش آنها، موازین قانونی، شرعی و اخلاقی رعایت نشده باشد، یا به اختلاف افكني‌هاي‌ قومي پرداخته شده باشد منتشر نخواهد شد. خواهشمندیم در هنگام نام بردن از اشخاص به موازین حقوقی و شرعی آن توجه داشته باشید.
۳) چنانچه با نظری برخورد کردید که در انتشار آن دقت کافی به عمل نیامده، ما را مطلع کنید.
۴) در صورت وارد کردن ایمیل خود، وضعیت انتشار نظر به اطلاع شما خواهد رسید.
۵) اگر قصد پاسخ گویی به نظر کاربری را دارید در بالای کادر مخصوص همان نظر، بر روی کلمه پاسخ کلیک کنید.
مشاركت
آب و هوا و اوقات شرعی کازرون
آب و هوای   
آخرين بروز رساني:-/۰۶/۰۲
وضعيت:
سرعت باد:
رطوبت:%
°
كمينه: °   بیشینه: °
فردا
وضعيت:
كمينه:°
بیشینه:°
کازرون
۱۴۰۳/۰۹/۰۴
اذان صبح
۰۵:۱۲:۰۴
طلوع افتاب
۰۶:۳۵:۳۳
اذان ظهر
۱۱:۵۰:۵۰
غروب آفتاب
۱۷:۰۴:۴۱
اذان مغرب
۱۷:۲۱:۵۷