از زماني كه حس كردم با اطرافيانم متفاوتم. از زماني كه حس كردم چسبندگي دنيا برايم زياد نيست و راحت تر ميتوانم وابستگي معمول بدان را نداشته باشم. از زماني كه حس كردم حرفهايي براي گفتن دارم كه زباني ديگر را ميطلبد. شايد مثل بيشتر شاعران دوران نوجواني آغاز من بود. البته اين به اين معنا نيست كه هر آنچه از آن زمان گفتهام را بتوان نام شعر بر آنها گذاشت. طبيعي است كه آن زمان مبدايي براي قدم گذاشتن در اين مسير بوده و هنوز هم مسافر اين واديام و عطش رسيدن و سيراب شدن همچنان رهايم نميكند.
عمده موضوعات شعر شما چيست؟
موضوعات شعر من دغدغههايم هستند. دغدغههايي كه گاه خوابشان را ميبينم. گاه در بيداري همراه من هستند. گاه آرمانهايم را شكل ميدهند. اين دغدغهها گاه دلتنگيها و حديث نفس هستند، گاه دلبستگيها و گاه دردهاي اجتماعي و گاه به صورت شعرهاي آييني نمود مييابند.
جريان شعر امروز را چگونه ميبينيد؟ منظورم در معناي عام آن است؛ يعني هم شعر کلاسيک و هم غير کلاسيک.
شعر امروز را نميتوان منحصر به اين دهه يا نهايتا دو دهه اخير ديد و براي آن مبدا و مقطعي محدود قائل شد. به نظر من شعر امروز ايران از هفتاد هشتاد سال پيش آغاز شده و دهها سال ديگر هم ادامه دارد. شايد بتوانيم شروع جريان شعر امروز را به نيما نسبت دهيم اما پايان آن را نميدانيم چه زماني و توسط چه كسي است. اما آنچه مسلم است ما در ميان اين جريان قرار داريم نه آغازكننده آن هستيم و نه پاياندهنده آن.
در ارزيابي از شعر امروز هم صرفنظر از گرايشهاي محتوايي و شكلي، بايد همه را در يك ترازو سنجيد. در واقع آيندگان در فضايي غير رسانهاي و غير تبليغي به قضاوت مينشينند و شعرها را بيهيچ ملاحظهاي عيارسنجي ميكنند. البته به اين معنا نيست كه امروز نميشود عيارسنجي كرد اما به تعبير نيما آن كه غربال در دست دارد از عقب کاروان ميآيد و كار خودش را ميكند.
متاسفانه طي چند سال گذشته جامعه شعري ما بزرگترين شاعران خود را كه برخي جريانساز بودند از دست داد و اين لطمه بزرگي بود. پر كردن جاي اين بزرگان سختيها و دود چراغ خوردنهاي زيادي را ميطلبد. اينگونه نيست كه به راحتي و با تبليغ و رسانه بتوان خلأ آنها را پر كرد. با اين حال آنها متعلق به جريان شعر امروز هستند و شعرهايشان در ميان ماست و هر روز خوانده ميشوند.
بگذاريد من با يك تمثيل پاسخ سوال شما را كامل كنم و آن اين كه در محيطي كوهستاني تپههايي وجود دارند كه اندازههاي مختلفي دارند. يك تپه دامنه وسيعتري دارد، يك تپه قله بلندتري دارد، يك تپه طراوت و سرسبزي بيشتري دارد، اما هيچكدام كوههاي مرتفعي نيستند كه براي ديدن قلهآن بايد كلاه از سر برداشت. قلههاي شعر امروز ايران متاسفانه در بين ما نيستند.
چقدر اعتقاد آفرينش شعر بر مبناي تئوري داريد؟ اينرا به اين دليل ميپرسم كه شعر امروز در بسياري از حوزهها تيديل شده به محملي براي چيزي که من آن را نوعي لجبازي زباني ميدانم. اما در شعر شما که شعر کلاسيک متعادلي است تصاوير و استعارات و نمادها با مخاطب غريبه نيستند و آبشخورشان گنجينههاي کلاسيک ماست. خودتان چه نظري داريد؟
در كارگاه شعري كه پيشتر داشتيم و در يكي از جلسات خود شما هم حضور داشتيد خاطرتان باشد براي دستيابي به تعريفي مشترك از شعر از اعضا خواستيم كه تعريفشان را از شعر ارائه دهند و براي نزديك شدن ذهنها در نهايت تعريف دكتر شفيعي كدكني را انتخاب كرديم تا مبناي كارمان باشد؛ تعريفي که شعر را گره خوردگي عاطفي و خيال در کلامي آهنگين ميدانست. من يك تعريفي دارم كه اگر اجازه بدهيد آن را بيان كنم.
ما دو نوع تركيب داريم؛ يك تركيب سالادي و يك تركيب سوپي. در تركيب سالادي اجزا تشكيلدهنده سالاد (كاهو، كلم، خيار، هويج، گوجه و...) به صورت منظم و قابل تفكيك كنار هم قرار ميگيرند و ما به مجموعه آنها سالاد ميگوييم. در تركيب سوپي اجزا تشكيلدهنده سوپ (آب، نمك، گوشت، جو، سبزي و...) با هم تركيب و به اندازهاي پخته ميشود كه امكان تفكيك اجزاي آن ديگر وجود ندارد؛ يعني شما يك قاشق از سوپ را كه برميداريد همزمان هم آب در آن است، هم سبزي، هم روغن و هم ساير اجزا اما بهطور مشخص نميتوانيد بگوييد آب برداشتم يا گوشت، بلكه ميگوييد من سوپ برداشتهام.
در شعر نيز چنين است، شعر آميختهاي از عاطفه، خيال، انديشه و موسيقي است كه در كلمه تجلي مييابد. اين آميختگي بايد به گونهاي باشد كه نتوان اجزاي آن را تفكيك كرد. يعني نتوانيم بگوييم اين بخش از شعر خيالانگيزي آن است، اين بخش موسيقي آن است يا عاطفه.
شايد بازيهاي زباني و يا به تعبير شما لجبازيهاي زباني در ايجاد شكلهاي بيان شاعرانه نقش داشته باشند اما نبايد غلظت آن بهگونهاي باشد كه هنگام خوانش شعر به چشم بيايد.
در واقع همين ديده شدن اين بازيها يا لجبازيها مخل شعر هستند.شاعر خوب كسي است كه بتواند تركيب مناسبي از اجزا را در شعرهايش داشته باشد تا مذاق مخاطب آن را پس نزند.
من اين سوال را از تمام شاعراني که با آنها مصاحبه داشتهام پرسيدهام. معيار تشخيص يك شعر را از نا شعر در چه ميدانيد. بگذاريد در اينجا هم توضيحي بدهم. در بحبوحه مطرح شدن مباحثي چون بحران مخاطب شعر امروز در نيمه دوم دهه هفتاد (كه دامنه آن تا امروز هم كشيده شده)، آنهم از طرف كساني كه اصرار در ارائه كارهاي فرمي و اصرار بيشتر به درك نشدنشان توسط مخاطب داشتند،شعر با عنوان (هنر 300 هزار تومني) تقريبا به سخره گرفته ميشد و اين 300 هزار تومان مبلغي بود كه ميشد با آن مجموعه شعر چاپ كرد. منظورم درست در همين جاست. شعر با يك قيمت مشخص چاپ ميشود بدون اين كه مميزي خاصي در زمينه شعر بودن يا نبودن آن صورت بگيرد. يعني مهم نيست اثرت شعر باشد يا نه. اگر پول چاپش را داشته باشي شاعر ميشوي؟ نظر شما چيست؟
ما در جامعهاي زندگي ميكنيم كه مردم فرق شعر و ناشعر را خوب ميدانند. مردم ما حافظه شعري خوبي دارند. بسياري از مردم شعرهاي زيادي از شاعران گذشته و معاصر را در حافظه دارند. اينها نشانههاي موفقيت آن شاعر يا آن شعرهاست كه توانسته به حافظه مردم راه يابد. مردم ما با شعر زندگي ميكنند بنابراين در اين كشور شعر با بحران مخاطب روبهرو نميشود بلكه برخي از شاعران با بحران مخاطب روبهرو ميشوند. در كشوري كه شاعران بزرگي مثل حافظ و سعدي و مولانا دارد انتظار مردم از شعر بالاست.
هر نوشتهاي نميتواند رضايت مخاطب را برآورده سازد. در دوره معاصر هم تعدادي از شاعران كتابهايشان بارها و بارها تجديد چاپ شده و با استقبال مخاطبان روبهرو شدهاند. شعر اگر انعكاسدهنده راستين زندگي و دردهاي مردم روزگار خودش باشد مردم از آن استقبال ميكنند و اتفاقا اين ميتواند معيار خوبي براي تشخيص شعر باشد.
چه توصيهاي براي شاعران جوان داريد و براي چاپ اولين مجموعه چه ميزان وسواس را بايد لحاظ كنند؟
وسواس داشتن نوعي تيغ دو لبه است. از يك طرف تجربه نشان داده براي ورود جدي به عرصه شعر، خوب است شاعران جوان شعرهاي خود را عرضه كنند تا در بوته نقد آبديده شوند و عيار آن سنجيده شود تا راه و بيراه به آنها نشان داده شود و از سوي ديگر ممكن است همين موجب سرخوردگي آنها شود. اما بهنظر ميرسد از چاپ كتاب گريزي نيست و شاعران جوان هم گوششان در پي سخنان ديگران نيست. شايد حضور در كارگاههاي نقد شعر و ويرايش اوليه آنها قدري شعرها را قابل قبولتر كند.
شما غير از حوزه شعر در چه حوزههاي ديگري فعاليت داريد و چند عنوان کتاب و در چه حوزههايي از شما منتشر شده است؟
تخصص دانشگاهي من حوزه فرهنگ و مديريت و برنامه ريزي فرهنگي است. تاليفاتي چه به صورت كتاب و چه به صورت مقالات تخصصي در اين زمينه دارم و سعي ميكنم در اين حوزه فعال باشم. ضمن اينكه كارهايي هم در سالهاي گذشته انجام داده ام مثل پژوهشي كه درباره معماري و تاريخ مساجد كازرون داشتم و سال 84 منتشر شد.
تعداد كتابهايي كه تاكنون به صورت مستقل و به نام من منتشر شده هفت عنوان كتاب است و چند كتاب هم در دست چاپ دارم. در تعدادي كتاب هم به عنوان ويراستار يا مصحح همكاري داشتهام.
در تعدادي نيز كه به صورت جنگ منتشر شده اثر يا نوشتهاي از من در آنها وجود دارد كه آمارشان را نميدانم.
منبع: روزنامه تهران امروز، 8 ارديبهشت 89