ناف بُر شدن دختر برای پسر که هنوز هم کم و بیش در میان مردم وجود دارد، آدابی دارد که به این قرار است:
وقتی دختری به دنیا می آید، مادری که صاحب پسری در حدود دو سه ساله است پیشنهاد می کند که ناف دختر را با نام پسرش ببرند. با جواب مثبت، مادر پسر در همان روزهای بعد از تولد نوزاد، یک جفت گوشواره یا النگو و ... را به عنوان نشانه همراه با مقداری پول برای ماما به خانه مادر دختر می برد و بدین ترتیب همسر آینده پسرش را انتخاب می کند.
اما چون پسر به سن ازدواج رسد و دختری را برایش ناف بر نکرده باشند پدر و مادر به فکر یافتن دختری از فامیل برمی آیند و ابتدا با پسر به مشورت می نشینند و از آنجایی که خجالت مانع انتخاب و اظهار نظر از سوی پسر می شود، انجام آن را به عهده پدر و مادر می گذارد، پدر و مادر از آن پس وکیل می شوند که اقدامات لازم را به عمل آورند و از این روی موضوع را با یکی از معتمدان خود در میان گذاشته و از او می خواهند به خانه پدر دختر (مورد نظر) برود و دخترشان را خواستگاری کند.
این اعتقاد وجود دارد که اگر بر سر راه قاصد سگ قرار گیرد آن را به فال نیک گیرد و به مأموریتش ادامه دهد، اما در صورتی که گربه بخصوص گربه سیاه قرار گیرد برگردد و رفتنش به خانه مورد نظر را به وقت دیگری موکول نماید.
این قضیه چون باید نزد افراد تا هنگام رضایت دادن پدر دختر پوشیده بماند، با هیچ کس دیگری مطرح نمی شود. بنابراین وقتی فرد فرستاده شده به خانه پدر دختر می رود سه حالت پیش می آید: یا پدر دختر همان موقع رضایت می دهد و می گوید خوشحال می شویم که چنین وصلتی صورت گیرد یا می گوید جواب را یکی دو روز دیگر عرض می کنیم تا با دیگران هم صحبت شود و یا در همان موقع جواب منفی می دهد، آن هم به طور غیر مستقیم که مثلاً حالا وقت شوهر کردن دخترش نیست و از این قبیل حرفها و دلیلها.
در صورتی که جواب مثبت باشد زمانی را برای خواستگاری رسمی تعیین می کنند که معمولاً به هنگام شب انجام می شود. شب هنگام چند نفر از بزرگان فامیل پسر به خانه دختر می روند و بعد از سلام و تعارفات، بزرگ خانواده پسر ابتدا شروع به سخن گفتن می کند و با استناد به قول خدا و پیغمبر(ص) و ائمه اطهار(ع) بتدریج وارد موضوع خواستگاری می شود.
پدر عروس نیز سخنانی در همین باب مطرح می کند و بعد از توافق طرفین، مادر دختر شیرینی از قبل آماده شده را پیش روی حاضران می گیرد و همه دهانشان را شیرین می کنند.
مهریه و شیربها و زمان عقد و ازدواج نیز در مجلسی دیگر و با حضور نزدیکان عروس و داماد تعیین می شود. در همین مجلس است که خانواده داماد مجمعه ای از شیرینی و کله قند و تنقلات و قواره ای پارچه و احتمالاً قطعه ای طلا برای عروس آینده شان تدارک می بینند و به ارمغان می برند و جشنی کوچک برپا می کنند.
اگر فاصله مرحله نامزدی تا عقد و عروسی زیاد باشد به مناسبتهایی خانواده داماد تحفههایی برای عروسشان تهیه می بینند و برایش می برند. همچنین خانواده عروس نیز به مناسبتهای مختلف هدایایی برای دامادشان می برند. هدایایی که خانواده داماد برای عروس می برد به مناسبتهایی چون عید نوروز، روزه داری بجز ایام رمضان و ... است. هدایای خانواده عروس نیز به مناسبت فصل درو به داماد داده می شود.
مراسم عقدکنان در میان هلهله و شادی جوانها بخصوص دختران و زنان و سلام و صلوات بزرگترها برگزار می گردد. در خانه عروس، عروس را که لباس سبزرنگ پوشیده، آرایش داده و صورتش به وسیله روبنده کاملاً پوشیده است؛ در اتاقی می نشانند و در کنارش قطعه ای نمک سنگ به عنوان اینکه چشم زخم به او نرسد و سنگ یک منی به عنوان اینکه عروسی سنگین و رنگین باشد قرار می دهند. همچنین در پیش روی او مجمعه ای می گذارند که در آن یک عدد کلام اللّه مجید، یک کله قند، یک آینه، چندین بشقاب محتوی حنا، گردو و بادام، شیرینی و کلوچه و مقداری زنجبیل، دارچین و ادویه عطاری است. همچنین یک مشربه آب که در آن برگهای مورد و گلبرگهای گل محمدی است و نیز بشقابی که در آن 4 تا 6 تخم مرغ رنگ شده قرار دارد در پیش روی او قرار می دهند.
دختران و زنان با لباسهای رنگارنگ و زیبا دور عروس حلقه می زنند و مرتب شعرهای مخصوص عروسی می خوانند و با دست افشانی و هلهله به شادی و سرور می پردازند.
در میان آنان یک نفر تکخوان شعرهای محلی را می خواند و بقیه به او جواب می دهند. حاضران به محض ورود عاقد ساکت می شوند و عاقد بعد از گرفتن قرارداد فی مابین آن را در دفتر ثبت و بعد خطبه عقد را جاری می کند. و یک تا سه بار و گاهی پنج بار مشخصات عروس و کلیه املاک و اجناسی را که به عنوان مهریه تعیین شده است بر زبان می آورد. در صورتی که عروس در سومین بار کلمه «بله» را بر زبان نیاورد، قطعه ای طلا از طرف مادر عروس به عنوان زیرزبانی به او داده می شود. در این صورت عروس باید در بار پنجم به نیت پنج تن آل عبا «بله» دهد. در این وقت با هلهله پیاپی زنان و دختران بله گفتن عروس اعلام می گردد. بعد از بله گفتن عروس، مادر عروس یا داماد و اطرافیان بشقابهای شیرینی را بین مردم می گردانند.
در گذشته عروسیهای دوان حدودا سه روز به صورت سنتی و بسیار مفصل و طی مراحل مختلفی انجام می گرفت که به طور خلاصه بدین صورت است:
یک روز قبل از انجام مراسم رسمی، میدانی را که نزدیک خانه داماد بود، از سنگ و خار و خاشاک تمیز کرده و بر نقطه ای بلند که مشرف بر میدان است سیاه چادر بر پا می کردند. قبلاً گروه نوازندگان را که در کازرون مسکن داشتند، خبر کرده و آنها را به عروسی دعوت می کردند. که با رسیدن آنها به ده، مراسم عروسی رسما شروع می شد. آنها از بدو ورود به روستا تا رسیدن به خانه داماد در کوچه ها به نواختن می پرداختند. مردم نیز به دیدن آنان از خانه ها خارج شده و آنها را همراهی می کردند و با کرنا و دهل زدن و بازی چوب و ترکه بازی مجلس شادی ادامه می داشت.
صبح روز دوم جشن، مردم ده بعد از طلوع آفتاب، از روستا به دامنه کوه رفته و منتظر جوانانی که شب برای آوردن هیزم به کوه رفته بودند می شدند و تا آمدن آنان از کوه به شادی می پرداختند. این رسم بدین گونه انجام می شد که جوانها باید به کوه بروند و هر یک بار هیزمی را گرد آورند و بار چارپای خود کنند و قبل از دیگران به ده برگردند که این کار به شکل مسابقه انجام می شد. در آن روز جوانانی که هیزم آورده بودند در خانه داماد به ناهار دعوت می شدند. این رسم علاوه بر شور و شعفی که در شرکت کنندگان پدید می آورد یک همیاری عمومی برای تأمین سوخت مورد نیاز روزهای جشن بود.
رسم مجمعه گردان هم یکی دیگر از رسمهایی است که در روز دوم عروسی اجرا می شد. هر یک از نزدیکان عروس و داماد مجمعه ای تهیه می دیدند که در موعد مقرر به خانه داماد ببرند. عده ای به دلخواه دو مجمعه می گرفتند. یکی برای عروس و دیگری برای داماد. بعد از گذشتن از کوچه های ده و پیوستن همه مجمعه داران به کاروان مجمعه گردان، به طرف خانه داماد می رفتند و وقتی به خانه داماد می رسیدند تعداد مجمعه ای که برای داماد بود به خانه می بردند و بقیه که مربوط به خانه عروس بود همراه با مجمعه ای که مادر داماد گرفته بود و حامل لباس عروس بود در میان ساز و آواز و شادی به خانه عروس می بردند. این رسم نیز با گردآوری شیرینی و تنقلات، همیاری جمعی برای تأمین شیرینی عروسی بود که به عروس و داماد هدیه می کردند.
بعد از مجمعه گردان رسم سرتراشان انجام می شد. به منظور صفا دادن به سر و صورت داماد در وسط میدان عروسی چارپایه ای می گذاشتند و داماد را بر آن می نشاندند و در حالی که سلمانی ده سر و صورت او را اصلاح می کرد، مردم گرداگرد او به شعرخوانی و دست افشانی می پرداختند. بعد از اصلاح داماد مردم به افتخار داماد بشاشی می کردند.
رسم چنین بود که هر کس به فراخور حال خویش مبلغی که عمدتا اسکناس بود به سلمانی می داد. این رسم تا آخرین نفری که هدیه خود را می داد ادامه داشت. در پایان مبالغ گردآوری شده به پدر داماد داده می شد. پدر داماد نیز به عنوان پاداش و مزد، مبلغی از مبالغ گردآوری شده را به سلمانی می داد. این رسم نیز چیزی جز حمایت دسته جمعی از داماد و خانواده او به دلیل جبران مخارجی که در این ایام داشته، نیست.
در شب دوم جشن بعد از تاریک شدن هوا عده ای از خانواده داماد با مجمعه ای که در آن ظرفی از حنای خیسانده و دستمالهای سه گوش گلدوزی شده قرار داشت با دست افشانی و شعرخوانی به خانه عروس می رفتند. وقتی به خانه عروس می رسیدند کِل می زدند و هورا می کشیدند و با صدای بلند شعر می خواندند. در آنجا ضمن اینکه به دور عروس حلقه می زدند شعر می خواندند، یک نفر روی دست و پای عروس حنا می گذاشت و پارچه های سه گوش را روی آن می بست. بعد همراه با خانواده عروس که مجمعه ای از حنا گرفته بودند به خانه داماد بازمی گشتند و دست و پای داماد را نیز حنا می بستند. در تمام طول حنابندان دختران و زنان دمی از شعرخوانی و دست افشانی دست برنمی داشتند.
صبح روز سوم چند زن از خانواده داماد به خانه عروس رفته و همراه با چند نفر از همراهان عروس به حمام می رفتند و قبلاً به حمامی که معمولاً زن جاافتاده ای بود خبر می دادند و او نیز حمام را برای حمام عروسی آماده می کرد. حمامی هنگام ورود عروس به حمام از او با دود کردن اسپند و کُندر استقبال می کرد. حدود ظهر عروس از حمام بیرون می رفت ناهار از طرف خانواده داماد آورده می شد و عروس و همراهان او ناهار را در خانه عروس صرف می کردند. ناهار حمامی نیز از طرف خانواده داماد همراه با مزد او و شیرینی فرستاده می شد. بعدازظهر عروس را آرایش می کردند و او را لباس سفید می پوشاندند. لباس عروس گرچه سفید بود اما تکه پارچه های رنگین سبز و سرخ که به اندازه کف دست چیده بودند به جای جای لباس می دوختند.
عصر آخرین روز جشن مراسم زیبا و باشکوهی برگزار می شد. اسبی که از بهترین اسبهای روستا بود برای داماد آماده می شد. بعدازظهر مردم در حاشیه جنوبی روستا گرد می آمدند. آخرالامر داماد همراه با چند سوار از کوچه های ده به جمع می پیوست و بعد از تاخت و تازی که در زمینهای زیر ده انجام می دادند روانه چشمه می شدند.
در آنجا داماد وضو می گرفت و دو رکعت نماز حاجت می خواند و بعد با همراهی سوارکاران به محل تاخت و تاز برمی گشتند. بعد از هنرنماییهای بسیار، سوارکاران داماد را همراهی می کردند. تماشاگران نیز به دنبال آنها از کوچه ها می گذشتد تا به خانه داماد برسند. در میان راه مردم از پشت بام خانه خود بر سر جمعیت گل می ریختند و گلاب می پاشیدند.
شب سوم از جشن، شب شام دادن خانواده داماد به اهالی بود و بعد از آن زمان برای بُردن عروس به خانه بخت. در این شب معمولاً مردان ده به شام دعوت می شدند. سفره طویلی را بر پشت بام می گستردند و سینیهای متعدد چلو و کاسه های خورش و ماست و ترشی و سبزی و ... را بر آن می گذاشتند. مردم دسته دسته می نشستند و می خوردند و سپس بلند شده، برای دیگران جا باز می کردند. حدود نیمه های شب نوبت به آخرین قدم مراسم عروسی یعنی بردن عروس از خانه پدر به خانه داماد بود.
معمولاً در آخر شب عده ای از خانواده داماد و در رأس آنان پدر و مادر داماد بدون حضور داماد با اسبی آراسته و تزیین شده به خانه عروس می رفتند و در حالی که از میان اطرافیان عروس که در بیرون از خانه منتظر بودند می گذشتند، وارد خانه عروس می شدند. خانواده عروس قسمتی از حیاط را فرش کرده و از آنها استقبال می کردند. بعد از صرف شیرینی و شربت، پدر داماد اجازه بردن عروس را می خواست.
بالاخره بعد از اجازه او، عروس بلند می شد و دست پدر و صورت مادر و اطرافیان را می بوسید و در حالی که می گریست آماده رفتن می شد. عروس را سوار بر اسب می کردند و در حالی که افسار اسب در دست سلمانی ده بود و در دو طرف عروس دو زن جاافتاده در حرکت بودند و دختری جوان آینه ای در دست و رو به عروس می گرفت و در پیشاپیش می رفت عروس را به خانه داماد می بردند. عده ای در میان جمع تفنگ در دست مرتب تیر هوایی شلیک می کردند و عده ای نیز در بین راه می خواندند و شادی می کردند.
عروس چون به در خانه داماد می رسید می ایستاد. داماد در آستانه در به انتظار ایستاده، مدتی که می گذشت و عروس وارد نمی شد از طرف مادر داماد هدیه ای به او داده می شد. بعد داماد می آمد و زیر بغل عروس را می گرفت و او را از اسب پیاده می کرد و به خانه می برد. عروس را به حجله می بردند. حجله که معمولاً اتاقی رو به قبله بود با پارچه های رنگین از کف تا سقف تزیین می شد. بعد از ورود عروس و داماد به حجله مردم ضمن آرزوی سعادت و نیکبختی برای آنها، خداحافظی می کردند و آنها را تنها می گذاشتند.
یکی از زنهای مسن فامیل مشربه آبی که بر سر مجمعه عقد بود می برد و در حالی که دست عروس را روی سر داماد قرار می داد و دست داماد بر سر عروس، پاهایشان را با آب مشربه می شست و برای آنها آرزوی دوام زندگی و سلامتی و خوشبختی می کرد. از آن پس مدعوین به خانه خود می رفتند و خانه خلوت می شد.
فردای عروسی داماد با یکی از بزرگان خانواده خود به منزل پدر عروس می رفت و ضمن اینکه دست پدر و مادرزن خود را می بوسید، آنان به او تبریک می گفتند و هدیه ای را نیز به او می دادند. وقت مراجعت مادر عروس ظرفی را که پر از چلوزیره بود همراه با تخم مرغ آب پز شده و کوفته ریزه و حلوا برای عروس خود می فرستاد.
بعد از انجام این امر و بازگشت داماد، نوازندگان به مدت یک ساعت در حیاط خانه داماد به عنوان پاحجله یعنی نواختن در پای حجله، می نواختند که پایان بخش مراسم عروسی بود.
روز سوم بعد از عروسی، عروس و داماد همراه با خانواده داماد به دعوت پدر و مادر عروس به خانه آنان می رفتند. این دعوت معمولاً برای صرف ناهار انجام می شد. پدر و مادر عروس در این روز به عنوان اینکه اولین بار پس از عروسی، دخترشان به خانه شان آمده است هدیه ای را به او می دادند. بعد از این مجلس، معمولاً تا 6 ماه عروس به خانه پدر نمی رفت و خود را با خوی و خصلت خانواده شوهر وفق می داد.
منبع: تاریخ و فرهنگ مردم دوان، عبدالعلی لهسایی زاده، عبدالنبی سلامی، ص 134 ـ
144.